چارسو پرس: -شرق- هاله میرمیری: جهان نشانهها منقسم به دو شق اساسی است؛ دالها و مدلولها. دال بهمثابه آوا و صوتی است که صورت و شکل بیرونی و عینی واژه را حفظ میکند و مدلول پیمانهای است توخالی که معنای مستتر در دلِ دال را همواره به دوش میکشد. حاصلجمع این دو نزد هر نشانهشناسِ ساختارگرایی، نشانهای است قابل خواندن که معنای موجود در بطنِ خود را به مخاطبانش انتقال خواهد داد. عطف همین خوانشِ نشانهشناسانه میتوان عناصر موجود در صحنه یک نمایش را قرائت کرد؛ با چنین خوانشی کلِ میزانسن و عناصر موجود در آن نشانههایی هستند قابل رمزگشایی که معانی را با خود حمل میکنند؛ برای مثال، اگر در بدو ورودتان به صحنه علامتِ هشدارِ بزرگِ قرمزرنگی درست در میانه پرده نمایش و پسِ پشتِ بازیگران به مثابه دال مشاهده کردید، به تبع باید در پی مدلولی مانند شرایطِ بحرانی و آسیبزا باشید؛ چه جملگی نشانهها همواره مبتنیبر قسمی عقل سلیم جامعه و آنچه نزد افراد به صورت بیناذهنی ساخته میشوند معنا خواهند شد. نشانهها در نمایشِ «شیطونی» نیز از این قاعده مستثنا نیستند؛ نمایشی به کارگردانی «مهدی کوشکی» که این روزها در تئاتر مستقل تهران روی صحنه میرود.
عنوان «شیطونی» با معنای محاورهای که با خود به دوش میکشد، در همان ابتدای امر خود را بهعنوان یک اثر برآمده از دلِ فرهنگ عامه مطرح میکند. به این معنا، مخاطب از همان بدو ماجرا انتظار دارد تا به درونِ اثری کشیده شود که از جنسِ گفتوگوهای زیست روزمرهاش است. کوشکی از این حیث همنوایی خوبی میانِ محتوا و فرم ایجاد میکند و ما را به درونِ نمایشی پرتاب میکند که دیالوگهای روزمره بسیاری دارد. بهعلاوه، تمهید ویژه وی در بهکارگیری ویدئو پروجکشن و بازنمایی علامت هشدار در بطنِ آن، روشِ هوشمندانه و البته مؤثری برای آن است که بگوید ما با یک اثر نشانهشناسانه روبهرو هستیم. نکته جالب و حائزاهمیت در این میان همنوایی گفتارِ بازیگران با تصاویری است که در دلِ علامت هشدار مشاهده میشوند. چنین همنواییای به مثل آن است که هیچ فاصلهای میانِ گفتارها و نشانهها وجود ندارد و قسمی بیحرکتی و سکون در دل ماجرا برقرار است. عدم جنبشِ بازیگران بر صحنِ نمایش و ایستایی آنها در داخل و خارج یک ماشین قرمزرنگِ اوراق نیز خود صحه دیگری است که کارگردان بر اینهمانی وضعیتِ قرمزِ علامتِ هشدار و وضعیتِ کلی نمایش میگذارد.
بخشِ اعظمی از این بحران که در هیبتِ داستانهای کمیکاستریپ و به شکلِ اگزوتیکی نقل شده و به اجرا درمیآیند، مبتنیبر قسمی گرفتنِ انتقام است. کوشکی با خلق دو تیپِ مرد که بهلحاظِ منش و عادتوارهها در مقابل هم هستند، سعی بر آن دارد تا داستان خود را به شکلی مستندگون به پیش برده و نحوه گرفتنِ حق و انتقام را در هر دو تیپ به صورت مجزا و البته درهمتنیده بیان کند. هرچند که هر دو مرد فصلِ مشترکی در برخی خصائصِ عامیانه و البته انگشتنمای مردانه دارند، هر یک نماینده تیپِ خاصی از مرد را بر دوش میکشند. مهرداد آقاپور، نماینده نسخه بهروزشده لوطیان پیش از انقلاب است؛ همو که ارزشهای یکسره مردانه را از جمله محدودکردنِ زنان، راستگویی و وفاداری به بزرگترها و ریختنِ خونِ دیگری را به عوضِ گرفتنِ حقِ رفیق و ناموس بجا میداند، حال آنکه رفیق نامروتش تنها به پوسته بیرونی اخلاق، بخشی از آن که یکسره مملو از تناقضاتِ ریزودرشت روزمره است میچسبد و قدرت/ اراده بهثمررساندن یک ایده اخلاقی را در خود بازنمیشناسد. درحالیکه مهرداد در اوج عصبانیتِ خود آرام به رانندگی خود فکر میکند و ساندویچش را میخورد تا خونِ کسی که رفیقش را مورد تجاوز قرار داده بریزد، رفیقش به صورت مستمر از عواقبِ کرده غیراخلاقی خود میترسد و ترسهای درونی خود را به نوعی سرنوشتگرایی ارجاع میدهد. چه، اگر در حقِ فلانِ زن بد نمیکرد یا دلِ مادرش را به درد نمیآورد، به سرنوشتی اینچنین دچار نمیشد. درواقع، لوطی نمایش کوشکی که تا انتهای اثر نمیدانیم هدفِ کارگردان از احیاکردنِ تیپ وی در چنین زمانهای به چه منظور بوده است، همانی است که قدرت و اراده آن را دارد تا یک ایده را از ابتدا تا انتها پی گرفته و به عمل برساند.
کوشکی در بخشِ انتهایی نمایش خود، هنگامی که بر دلِ مستنداتِ برآمده از واقعیتِ جامعه تکیه میزند – صحنه جرمی مبتنیبر یک حادثه خانوادگی که در میدان سعادتآباد تهران واقع شد و مردم در مواجهه با کشتن یک انسان تنها به نظاره آن مشغول شدند- درعینحال که به صورت زیرپوستی از نوعی مردانگی لوطیوار حمایت میکند (همو که به صورت توأمان در کالبد پلیس و دزد مینشیند و درصدد است دیگران را به سزای اعمالِ کیفرآمیز خود برساند- بلکه در پی آن است که بگوید در عصرِ حاضر؛ عصری که مملو از تناقضاتِ ریزودرشت اخلاقی و البته بیسروته است، آنچه بیش از هر چیز بیاهمیت به نظر میرسد، چشمِ ناظر و جایگاهِ کسی است که امر اخلاقی را مدنظر قرار میدهد؛ هرچند که ما درصدد آن باشیم که بحرانیبودنِ وضعیتِ حاضر را با بزرگترین و قرمزترین علاماتِ هشدار به دیگران تذکر دهیم.