چارسو پرس: - شرق- پوریا گلشناس: این اجرا بر اساس نمایشنامهای چندقسمتی (اپیزودیک) است که هر قسمتِ آن شامل ماجرایی جداگانه است که شَمایی از کوتاهنویسی آمریکایی - آنچنانکه مثلا در آثار ریموند کارور خواندهاید- دارد. ربط این ماجراهای متمایز از هم، بهسادگی دریافتنی نیست، بلکه در لایهای عمیقتر میباید پیشان را گرفت؛ زیرا داستانها ظاهرا بسیار بیربطند؛ اما همگی تلویحا به مسئلهای اخلاقی میپردازند و این پرداخت از حیثی کلی است. بااینهمه این روایتها آنگونه که ممکن است گمان برید، عمیق و اندیشمندانه نیستند، بلکه اغلب بهرغم تلاش نویسنده برای همان سنخ واقعگرایی کوتاهنویسانه آمریکایی با نتیجه کار نویسندگان شاخص این حوزه بسیار فاصله دارد.
سخن کوتاه اینکه در نمایش اول با عنوان «دهنتو ببند» دو برادر را میبینیم که بسیار با هم فرق دارند: یکی نویسنده است و دیگری احمق. از زمانی که دیگری تصمیم میگیرد فهمش را از جهان ارتقا دهد، برادرش خصمانه او را بازمیدارد: حقیقت این است که برادر بزرگ زیر چهره متألمانهاش سیرتی حسدورزانه و خصمجویانه را پنهان میدارد. قسمت بعد با عنوان «تولد سخت» روایتگر نزاعی دراماتیک میان مادر و شوهر یک زن بر سر انتخاب زندگی و مرگ اوست و سومی ماجرای زنی که از شوهرش میخواهد از خواهرش بهخاطر اجرای یک نمایش تشکر کند، حال آنکه شوهرش از خواهر چاق او و نمایش منزجز است و حاضر نیست به او بگوید «آفرین». بخش آخر تقریبا فاجعه است. موسیقی متن وحشتناکی دارد و بازیها افتضاحند. سردبیر یک روزنامه در قاهره ترجیح میدهد برای پیمان صلح داستانی را که درباره یک واقعه بمبگذاری است در مجلهاش منتشر نکند. او فرزند خودش را در حادثهای مشابه از دست داده است.
بین دو برادرِ داستان نزاعی درگرفته است و در جایی برادر بزرگ واژه «سخاوت» را بر زبان میآورد. برادر کوچکتر میگوید سخاوت صفت است و برادر بزرگ نیز میپذیرد. اگر اجرا را دیده باشید، میدانید که این اشتباه در متن نمایش تعمدی نیست، بلکه نویسنده بر نقطهای دست میگذارد که برادر بزرگ بهعنوان یک نویسنده صفت را اشتباه به کار میبرد. حال پرواضح است که «سخاوت» صفت نیست، اسم است. آیا کلمه درست «سخاوتمند» است؟ ساختار دستوری بسیاری از جملههایی که بازیگران این نمایش بر زبان میآورند غلط است؛ بنابراین مترجمان این متن نمایشی، پوپک رحیمی و محسن میرطاهری، از پس کار ترجمه و دراماتورژی بهخوبی برنیامدهاند.
زمانی گروتوفسکی نوشته بود کارگردانان تئاتر امروز را چه کسانی تشکیل میدهند؟ بازیگران و سینماگران تلویزیون یا تئاتر، اغلب زمانی که بازنشسته میشوند میروند سراغ کارگردانی تئاتر یا هنگامی که دیگر توان رویصحنهرفتن را از کف میدهند، تصمیم میگیرند اصطلاحا «یک کار ببندند». این ماجرا در ایران واقعا صحت دارد. بسیاری از کارگردانان تئاتر امروز ما بازیگران تئاترند که بهمدد گشایش بیحدوحصر فضا در تئاتر و تأسیس سالنهای متعدد این فرصت را غنیمت میشمارند که کاری روی صحنه ببرند، بهخصوص در تهران، بازیگران تئاتر در مؤسسههای خصوصی کلاسهای بازیگری برگزار میکنند و هنرجویان تئاتر اغلب به امید رویصحنهرفتن در این کلاسها ثبتنام میکنند. من از بسیاری از دوستانم و کسانی که در این اجراها بازی کردهاند شنیدهام که حتی در بسیاری از این اجراها، هزینه اجرا را بازیگران میپردازند.
این مسئله بسیار مهمی است که پرداختن به آن در این مقال نمیگنجد. کل این روند؛ یعنی کلاسبازیگریرفتن، یک متن نمایشی را رویصحنهبردن و بهطورکلی اجرای یک نمایش را صورتدادن، بسیار خوب است. در مورد اجرای نمایش بمبگذاری در قاهره اما میتوان ماجرا را از سوی دیگر نیز خواند. این سویه نهتنها درباره کلاسهای بازیگری آقای میرطاهری، بلکه مانند مشتی از خروار است و درباره بسیاری از نمایشهایی که این روزها روی صحنه میروند صدق میکند، اما در راستای واکاوی این جنبه، میخواهم به سویه تبلیغاتی این اجرا اشاره کنم. روی بروشور تئاتر که دم در سالن آقایی در دستم گذاشت، آقای مسعود میرطاهری اینگونه نوشته بود: «وقتی تمرینات [یا بهعبارت صحیح تمرینهای] این کار را شروع کردم [،] در باورم به نتیجه[ی] آن فکر نمیکردم. قصدم اجرا با شاگردانی بود که چند دوره از مهمترین شیوه[های] بازیگری در دنیا را گذرانده بودند. بارهاوبارها... . امروز میدانم اشتباه حرکت نکردهایم و به همه[ی] علاقهمندان [علاقهمندان بازیگری] میگویم [میگویم] این حرفه بسیار سخت، دشوار، علمی و محترم است. باید آموخت، مهارت کسب کرد و تمرین کرد تا بهمعنای واقعی کلمه بازیگر شد».
آنچه را که میتوان به نحو ضمنی در این نوشته بازخواند این است که بیایید در کلاسهای بازیگری من ثبتنام کنید تا از این دشواری برآیید. این کلاسها علمی و محترمند! اما در کمال ناباوری باید بگویم میتوان گفت این اجرا بهطورکلی نهتنها علمی نیست، بلکه میتوان گفت اصلا کارگردانی نشده است. هیچ میزانسنِ گیرایی و هیچ حرکت چشمگیری یا هرگونه تمهید خلاقانه اجرائی منحصربهفردی که بتوان سبکوسیاق کارگردان را در آن بازیافت یادکردنی نیست. بازیگرها همگی یکنواخت گفتوگوهایی را که حفظ کردهاند، گویی از رو میخوانند، تا به آنجا که حتی هنگامی و به گفتوگویی از دیگری گوش میدهند گویی بهانتظار این هستند که نوبت خودشان فرارسد. آیا این بازیگرها روشهای علمی بازی در دنیا را آموختهاند؟ و آیا کارگردان این متن حقیقتا آن را کارگردانی کرده است یا اینکه صرفا در کلاسها و تماشای بازی شاگردان وقت میگذرانده و در آن هنگام هم به خودش چهره آدمی اندیشمند و هنرورز را میگرفته است؟
حال که زیر عنوان استادِ بازیگری و کارگردان از او یاد میشود، بادی هم به غبغب میاندازد و اجرا را حاصل فرایند آموزش علمی بازیگری میداند. از من بپرسید میگویم امکان دوم محتملتر است. ماحصل یک فرایند عجیب که تنها ثمرهاش تبلیغ کلاسهای بازیگری است، اجرائی از آب درمیآید که حقیقتا کمتر کسی زیر بار میرود که این اجرا، اجرائی حرفهای است و این گروه دستاورد یک فرایند کاری حرفهای است.