پایگاه خبری تئاتر: صمد چينيفروشان؛ مدرس و منتقد تئاتر و از پژوهشگران با سابقه ادبيات نمايشي است. او علاوه بر عضويت در كانون ملي منتقدان، در كانون جهاني منتقدان نيز عضويت دارد. چينيفروشان در كار ترجمه هم فعال است و در كنار ترجمة مقالات مرتبط با تئاتر از نويسندگان خارجي، تاكنون به ترجمة چند كتاب هم اهتمام ورزيده است كه از آن جمله ميتوان به كتابهاي «كارگرداني تئاتر پُست مدرن» از «جان ويتمور»، «چشم كارگردان» اثر «جان اهارت» و نمايشنامه «تركهها و استخوآنها» از «ديويد ريب» اشاره كرد.وی این روزها مشغول ترجمهی کتاب «دراماتورژی، انقلابی درتئاتر» است که قراراست هم زمان با جشنوارهی بین المللی فجر به بازار کتب پژوهشی – آموزشی تئاتر عرضه شود و به یکی از چالشی ترین مباحث مرتبط با درام پاسخ جدی دهد.
با اين توضيح، گفتگو با صمد چيني فروشان دربارهی وضعيت نمايش و نقد تئاتر امروز كشور از نظر مي گذرد.
* خوانندگان نشريات به خواندن و دنبال كردن نقدهاي سينمايي علاقه نشان ميدهند، امّا نقد تئاتر چندان مورد توجه آنها قرار نميگيرد، به نظر شما چرا نقد تئاتر رونق خود را از دست داده است؟
ـ دلايل زيادي دارد. يكي از دلايلش محدوديتهايي است كه درنشريات براي صفحات تئاتري ايجاد شده است. اين محدوديتها عملاً ارتباط ديرينهی مخاطب با تئاتر را از طريق نشريات و به تبع آن، تمایل او به آگاهي يافتن از اخبار، فعاليتها و نقد و نظرهاي تئاتري را کاهش داده و حساسيتهاي زیبایی شناسانهی مخاطب نسبت به تئاتر را تقلیل داده است.
يكي ديگر از عوامل، کاهش فعالیتهای نشريات و رسانهها در اين زمينه است. در حال حاضر ما در حوزهی نقد تئاتر يكي ـ دو سايت و یکی دو نشریهی تخصصی بيشتر نداريم. از سويي ديگر، در گذشته «منتقد» جايگاه شاخص، شناخته شده و مهمي، هم در نزد هنرمندان و هم در نگاه مسئولين فرهنگي ـ هنري كشور داشت، امّا امروزه به نظر ميرسد جايگاه منتقد از سوي اين دو منظر نیز ضربه ديده است که علت اصلی آن را باید در نادیده انگاشتن واقعيتهاي اقتصادی و صنعتي تئاتر و وابسته نبودن تئاتر به درآمدزایی از طريق جلب توجه مخاطب جستجو کرد. مسئلهاي كه به نوبهی خود باعث شده است تا هنرمندان تئاتر و مسئولين دولتی، دیگر مثل گذشته، نسبت به اهميت و جايگاه منتقد حساسيت به خرج ندهند. خوب به ياد دارم در گذشتهی نه چندان دور؛ يعني در حدود 15 سال پيش، دورانی كه نشريات در زمينهی تئاتر فعالتر از سالهاي اخير بودند و تعداد فعالان تئاتر هم بسیار محدودتر از امروز، نقد تئاتر جایگاه والایی داشت.
پس به طور كلي ميتوان گفت، عواملي مانند: محدود شدن فضا براي منتقدان در نشريات، احساس بينيازي هنرمندان و مسئولين نهادهای رسمی هنری- که صاحبان اصلي سالنهاي تئاتر هستند- به پاسخگویی در قبال مخاطب، که مولود بينيازي آنها به درآمدزایی ازطریق تئاتر- و در واقع، بینیازیشان به مخاطب- است، افزایش جمعیت و محدود شدن روزافزون امکانات سخت افزاری و تشدید رقابت در درون خانوادهی تئاتر، وجود و حضور منتقد و نقد تئاتر را از رونق میاندازد. این درحالی است که اگر فعالیت اهالي تئاتر ما وابسته به سرمايه گذاریهای خصوصي باشد، اگر تئاتر صد درصد از طريق بودجههاي دولتي اداره نشود، و امکانات سخت افزاری هم به نسبت جمعیت افزایش یابد، تئاترما مجبور خواهند بود براي درآمدزايي دراین عرصه فعالتر و جدیتر برخورد کند. این فرآیند، نه تنها نياز به منتقد و نياز به تحليل و معرفی اثر از طریق مطبوعات را افزایش خواهد داد بلکه هنرمند را هم مجبور به پاسخگویی خواهد کرد. درچنین وضعيتی، گروههاي تئاتري هم از منتقدان براي نشان دادن ابعاد تواناييهايشان و يا درك ضعفهايشان و يا به عنوان مبلغ آثار و اجراهاي خود بهره خواهند برد. چنانكه در گذشته از من و ديگر دوستان منتقدم، به اصرار خواسته ميشد كه بنويسيم و نقد کنیم. درآن دوران هنرمندان،هم برای درک موقعیت خود وهم برای تشخیص درستی مسیری که درآن گام گذاشتهاند، به نظرمنتقدان توجه جدی داشتند. درآن دوران، مهم نبود که منتقد مخالف است یا موافق،آنچه اهمیت داشت، نوشته شدن و سنجش کیفیت بازخورد آثاراز طریق قلم منتقد بود. چون گروههاي تئاتري، هم نیازمند سنجش وضعیت خود بودند وهم به تبليغات براي نمايشهايشان احساس نياز ميكردند و با نقد منتقد، هر دوی این نیازها تامین میشد. از طرفي هم، مخاطب آموخته بود که از طريق رجوع به نشريات به سراغ اجراهاي تئاتر برود. حال وقتي اين عادت از مخاطب گرفته ميشود و از سوي ديگر، عامل مهمي مانند اقتصاد تئاتر، صد درصد وابسته به بودجه دولتي ميشود و هنرمند، خود را در قبال مخاطب تئاتر پاسخگو احساس نمیکند، چراکه مجبور نيست از طريق درآمد گيشه، ادامهی حیات هنری خود را تضمین كند، وقتی تعداد سالنهای تئاتر جوابگوی جمعیت انبوه امروز نیست و میان هنرمندان تئاتر برای استفاده از بودجه و سالنهای محدود دولتی رقابت به اوج میرسد، دیگر وجود منتقد جز مزاحمی بیش جلوه نخواهد کرد. مزاحمی که خوبی یا بدی قلمش، هیچ تاثیری بر روند زندگی خانواده پرجمعیت تئاتر ندارد و مخاطب هم چارهای جزپذیرش بیکم و کاست آنچه به او عرضه میشود نمیبیند.
از سوی دیگر، وقتی عرصههاي فعاليت برای تعداد رو به ازدیاد هنرمندان تئاترکشور،محدود به چند عدد انگشت شمار سالن نمايش باشد و صرفاً براي نمايشهاي اين چند سالن، برنامهريزي شود، طبیعی است که مدیران سالنها نیز چندان دغدغهی مشتری نداشته باشند. آنها با توجه به محدودیت کمکی فضاهای نمایشی- باتوجه به گسترش جمعیت- خوب میدانند که مشتريهاي محدود خودشان را خواهند داشت و گروههاي تئاتري هم که دولت، هزینهی آنها را میدهد، نیازی به رقابت برای جلب توجه مخاطب و پاسخگویی به جامعه، احساس نخواهند کرد؛ وضعیتی که بی نيازی به وجود منتقد و فعاليت انتقادی و حتی تبلیغاتی آنها را بیش از بیش تشدید خواهد کرد؛ واین وضعیتی است که ما هم اکنون گرفتار آن هستیم. البته در اين ميان عوامل ديگري هم دخيل هستند، مانند رهايي و احساس بينيازي هنرمندان به تحليل و نقد و بررسي و بحثهاي علمي از طريق منتقدان. درچنين شرايطی هنرمندان از دانش منتقد و نقش او در تحولبخشی به ظرفیتهای بیانگری و ارتباطی تئاترهم احساس بینیازی شدید خواهند کرد. آنها وقتی احساس میکنند که درهرحال، هم بودجه محدود دولتی و هم مشتری محدود خود را همچنان در اختیار خواهند داشت، بیش از پیش خود را بینیاز از پاسخگویی خواهند یافت. درچنین اوضاعی، چرا هنرمند باید دردسر وارد شدن به بحثهاي جديتر درباره اثرخود را به جان بخرد. آنها کافی است، فقط برای یافتن سالن تئاتر با همدیگر رقابت کنند. درنتیجه،همهی پلهای ارتباطی ميان هنرمند و اثر و منتقد و جامعهی مخاطبان، برای همیشه فروخواهند ریخت و حاصل آن تئاتر و جامعهای خواهد بود که هریک مسیر خود را بینیاز از وجود دیگری طی خواهد کرد.
* به نظر شما، در حال حاضر وضعیت نقد تئاتر در رسانهها چگونه است؟
ـ دربارهی وضعيت نقد و منتقد، دو حالت قابل ردیابی است. يكي وجود نقدهاي ضعيف است. نقدهایی که نویسندگانشان دیگرهمچون گذشته، ضرورت كسب دانش و دانشاندوزي و نگاه وسيع به مقوله نقد را جدی نمیگیرند و يا هنوز به خاطر جوانيشان به آن درجه نرسيدهاند و ديگر اين كه، عرصه از منتقدان حرفهاي گرفته شده است. يك منتقد حرفهاي وقتي روي اثری كار ميكند و وقت ميگذارد و مينويسد، انتظار دارد از سوي نشريات براي زحماتش، حقالتحرير قابل قبولي ارائه شود؛ اما اغلب یا تمامی نشريات، بيتوجه به محتواي نقد، دانش پشت آن و حرفهاي بودن یا نبودن نويسندهی آن، از قلمي استقبال ميكنند كه ارزانتر باشد.
البته من قبول ندارم كه پايگاه تئاتر ما به لحاظ نقد، سست يا حقير شده باشد و نميپذيرم نقد تئاتر به جايي رسيده كه هنرمند و مخاطب اهميتي به آن قائل نيستند. اتفاقاً وضعيت نقد ما به نسبت 10 سال پيش به شدت رشد كرده و آگاهانه و علميتر شده است اما نميتوان منكر شد كه تعداد نقدهاي جدي و كارشناسانه كم شده و نقدهايي كه چندان كارشناسانه و علمي نيستند و بيشتر واکنشی و ژورناليستيك و حسي و عاطفي هستند پرشمارتر شدهاند.
* نقد خوب و كارشناسانه چه تأثيري روي تئاتر خواهد گذاشت؟ آيا اصولاً میشود آیندهای برای تعامل بیشتر ميان عوامل تئاتري با نقد تئاتر متصور شد؟
ـ شكي نيست كه نقد خوب و كارشناسانه تأثير خوبي روي تئاتر گذاشته و خواهد گذاشت و البته كسي كه بايد بيشتر به اين مسأله توجه داشته باشد منتقد و هنرمند نيست بلكه مسئولين نهادهای فرهنگی – هنری هستند. متاسفانه چنين توجهي از سوي مسئولين يا اصلاً وجود ندارد يا بسيار ضعيفتر نسبت به سابق است. من چندي پيش مطلب و نقدي نوشتم درباره «سياست اداره جشنوارههاي تئاتر» و در آن انتقاد كردم كه چرا در مجموعههاي داوري (جدای از نمایندگان اعزامی کانون ملی منتقدان تئاتر کشور برای حضور در جلسات نقد آثار جشنواره)، منتقدان حضور ندارند و اين را به معنای اهمیت قائل نشدن مسئولين به نقد و منتقد، تفسیر و تعبیر کردم. منتقدان در جشنوارهها فقط بعد از اجراي نمايشها و براي نقد آثار اجرا شده درجشنواره حضور دارند و تجربه بيست و چند سالهی من در اين زمينه نشان ميدهد كه اين جلسات،عليرغم كم توجهي يا بيتوجهي مسئولين، بسیار بر روي تئاتر کشورما تأثيرگذار بوده است. درواقع هستی امروزتئاتر ما، مولود همین حضورهای نه چندان جدی گرفته شده است. درآن مقاله این پرسش را مطرح کردم: اگربه اهمیت منتقدان اذعان دارید، چرا نباید یک منتقد هم درهیأت داوری حضورداشته باشد؟ آیا دیگر زمان آن نرسیده است که از برخوردهای سلیقهای بکاهیم و به برخوردهای زیبایی شناختی وعلمی میدان بیشتری بدهیم؟!
منتقداني كه در اين جلسات و نشستها حضور دارند، قبل از هر چيز، شيوهی درست گفتگو كردن را آموزش دادهاند. علاوه بر آن، با برگزاري اين جلسات، رابطهی بخشهاي مختلف تئاتر بايكديگر نزديكترشده و دانش علمی تئاتر در ابعاد سرزمینی گسترش یافته است.
* درباره سالنهاي تئاتر كمي صحبت كنيد. سالنهاي تئاتر خالي هستند و تئاتر ما مخاطب كنوني خودش را ندارد، علت آن را در چه ميبينيد؟
ـ دليل اصلیاش اين است که مسئوليت تمامي جوانب تئاتر كشور به عهده دولت است و در چنين شرايطي، هنرمند فقط بنا به جرقههاي ذهني خودش كار ميكند و نیازی هم به پاسخگویی احساس نمی کند. يك سري از آثار تئاتري صرفاً چیزی درحد يك جرقه ذهني هستند و اثرهنري محسوب نميشوند. مهمترين شاخصهی يك اثر هنري اين است كه با زمان، مكان و مخاطب يعني با ويژگيهاي تاريخي، اجتماعي، فرهنگي و نيازهاي مخاطبش ارتباط برقرار ميكند. وقتي صحنهی تئاتر ما جايي براي عرضه و حضور جرقههاي ذهني هنرمند ميشود اين ارتباط با مخاطب قطع ميشود و حتي نيازي هم به ارتباط احساس نميشود. عدهاي از هنرمندان، نيازي ندارند كه مخاطب اثرشان را درك كند و معتقدند اگر مخاطب از درك اثرشان قاصر است مشكل از خود اوست. تئاتر ما اكنون در چنين وضعيتي به سر ميبرد و مخاطبان به دليل تعدد آثاري از اين دست، از تئاتر دلزده شده و فاصله گرفتهاند. بيشتر سالنهاي تئاتر ما يا با دانشجوياني پر ميشود كه خود نيز چنين تفكري دارند و يا با كساني كه هنرمندان اين نوع آثار تئاتري را ميشناسند و با آنها مراوده دارند.
از طرف ديگر، 34 سال از پيروزي انقلاب گذشته است امّا هنوز آموزش و پرورش ما سهمي از تئاتر ندارد. هنوز فقط در تهران است كه شهرداري براي تئاتر ارزش قائل است. تئاتر با تمامي ضعفهایش، فقط مختص به تهران شده است. اگرشهرداری تهران خانههای فرهنگ راه میاندازد و گروههای تحصیلکردهی جوان را به ادامهی حیات هنری خود امیدوار میکند، كساني كه در شوراهاي شهر و شهرداريهاي ديگر شهرها فعاليت ميكنند، کوچکترین دركي در اين باره ندارند.
* آيا به نظرتان راهاندازي سالنهاي خصوصي تئاتر به رونق تئاتر كشور كمك ميكند و دلايل اين رونق را در چه ميدانيد؟
ـ شك نكنيد در اينكه سالنهاي خصوصي كمك به رونق تئاتر كشور خواهند كرد. امسال در مراسم اختتاميه ششمين دورهی ارديبهشت تئاتر ايران كه در تالار وحدت برگزار شد، براي اولين بار از مدير سالن خصوصي «تماشاخانه پارين» تقدير شد كه جاي خوشحالي دارد.اين اقدام يعني اينكه كمكم به سالنهاي خصوصي اهميت داده ميشود و اگر اين اتفاق بيفتد، تئاتر در سطح شهرها گسترش مييابد. حتي اگر آموزش و پرورش بخواهد همچنان در اين زمينه كمكاري كند، اين درمان كار خواهد بود.
* طي چند سال گذشته بحث دراماتورژي در كنار كارگرداني نمايشها جدي گرفته شده، به نظر شما دراماتورژها در اين سالها تا چه حد در اجراهاي نمايشي موفق و موثر بودهاند؟
ـ دراماتورژي تجربه تازهاي در ايران است. دركهاي متفاوت و گاه متناقضي درباره دراماتورژها وجود دارد. اما در هر صورت، حالا دیگر- به یمن همین استفادههای گاه متناقض و اشتباه آلود- ضرورت حضور دراماتورژ درتئاتر و پرورش دراماتورژ دردانشگاهها احساس شده است. مسألهاي كه از حدود 300 سال پيش درتئاتر كشورهايي مثل آلمان و انگلستان مطرح بوده است، حالا دارد درکشورما راه باز میکند. و اين مسألهاي است كه بايد به آن، هم در تئاترها و هم در سطح دانشگاهها توجه شود. بدون شك پيدا كردن مفهوم درست «دراماتورژ» مثل خيلي چيزهاي ديگر نياز به ترجمههاي خوب و دقيق دارد.
* از حدود يك دههی گذشته محدوديتهايي را براي به صحنه بردن متنهاي خارجي شاهد بودهايم، اما اخيراً دوباره گرايش به اجراي اين نمايشنامهها بيشتر شده، عامل اين گرايش دوباره را در چه ميدانيد؟
ـ تعداد كساني كه در ايران مينويسند و در نوشتن توانمند هستند انگشتشمارند و طبيعي است كه ما دوباره به سمت آثار خارجي برويم. اما كار كردن روي آثار خارجي و اجراي آنها كار نادرستي نيست؛ چون متون قدرتمند خارجي به متحول شدن درامهاي ما كمك ميكند و روي متون نويسندگان ما تأثير مثبت ميگذارد به طوري كه نمايشنامههاي ما از شكل ثابتِ كليشهايِ و محلي خود خارج مي شوند و يك شكل بينالمللي پيدا مي كنند.اما عامل دیگر این گرایش را هم باید در تداوم ضعف درامهای ایرانی اخیر و رفتارهای ذهن گرایانهی شماری ازهنرمندان تئاتر نیز جستجو کرد.
* اقداماتي مانند تأسيس «بنياد ادبيات نمايشي» براساس چه ضرورتي شكل گرفته است؟ آيا به نظرتان اين اقدام به اعمال محدوديتهاي خاص بر اين عرصه نميانجامد؟
ـ ما هميشه در برابر پديدههای تازه ناخودآگاه واكنش منفي داريم. بنيادها و انجمنهايي از اين دست، همه ضرورياند و اصلاً براساس ضرورت است كه به وجود ميآيند. تأسيس كانونهايي از اينگونه به هيچ وجه بد نيست و وجود چنين بنيادها و مؤسساتي منجر به جديتر شدن توجه به ضعفهاي درامنويسي در كشور ميشود. يكي از كارهاي بسيار زيبايي كه اخيراً در ايران اتفاق افتاده، نمايشنامهخواني است. نمايشنامهخواني از آن تجربههاي بسيار خاص و زيباي ايراني است و ايرانيان يك تجربهی بسيار قديمي خارجي را كه اصولاً به اين صورت برگزار نميشده تبديل به يك فعاليت هنري و تئاتري كردهاند. اگر بنيادهايي مانند «بنياد ادبيات نمايشي» روي اين مسأله پافشاري داشته باشند كه هركس درامي نوشته است، نوشتهاش را به صورت نمايشنامهخواني به سمع مردم برساند، چنين اقدامي به عنوان يكي از ابزارها، به رشد درامنويسي كشور كمك خواهد كرد. در هر حال تأسيس اين انجمنها فينفسه بد نيست و بستگي به سياستهاي اعمال شده در آنها دارد که آینده آن را روشن خواهد کرد.
* نظرتان دربارهی تئاتر حوزه هنري چيست؟ مخاطبان از تئاتر حوزه هنري استقبال چنداني نميكنند، به نظرتان اشكال در كجاست؟ و چه مؤلفههايي بايد براي رونق تئاتر حوزه هنري درنظر گرفته شود؟
ـ يك نوع تناقض در فعالیتهای تئاتری حوزه هنري ديده ميشود. از يك طرف از كارهايي حمايت ميکند كه مُدرن يا فرامُدرن هستند اما به واقع هيچ ارتباطي با زمان و مكان و دغدغههای مخاطبانشان پيدا نميكنند و از سويي ديگر آثار كوچكتر و کم جانتری نیز در سالنهاي حوزه هنري اجرا ميشوند. حوزهی هنري چند سال پيش، سياستهاي باز و فعالي داشت كه به نظر ميرسد در سالهاي اخير محدود شده و به لحاظ موضوعي و مضموني دخالتهايي در آن صورت گرفته است كه باعث محدوديت تئاتر حوزه هنري و به تبع آن دور شدن مخاطبان از آن شده است. تجربههای خوب گذشتهی حوزهی هنری ، خوشبختانه زمین گذاشته نشده وامروز،خانهی هنرمندان دارد همان تجربهها را، درابعاد بسیار وسیع تر و فراگیرتر و منطبقتر با شرایط امروز ایران و جهان، دنبال میکند.این همان تجربهی حوزهی هنری در شرایط جدید است که تداوم آن را خانهی هنرمندان ایران در ایرانشهر برعهده گرفته است. حالا حوزهی هنری باید جایگاه تازه تری را برای خود رقم بزند.
امروز دیگر مسئولان حوزه هنري را، كه تصميماتشان تعيينكننده است، به لحاظ فكر و انديشه و سن و راه و روش، مثل سابق، جوانان هنرمند تشکیل نمیدهند. به همین دلیل هم امروزه دیگر، آن اصراري را كه پيش از اين حوزه هنري بر علمي بودن و به روزبودن فعاليتهايش داشت، به وضوح احساس نميشود.
بخش ديگر هم البته مربوط به تبليغات حوزه هنري ميشود. حوزه هنري امروز به نظر، فراموششده ميرسد. زماني حوزه هنري به عنوان يك مركز فكري و هنري مطرح بود اما امروز ديگر نميتواند خود را به عنوان يك مركز نوآور و علمي در زمينهی هنر معرفي كند. فكر غالب كنوني بر حوزه هنري پيشرو نيست و مانع از پيشرفت آن ميشود. بايد در سياستهاي حوزه هنري تجديدنظر شود. بايد از افراد فعال شاخص در عرصهی هنر و تئاتر دعوت شود و با حضور آنها نشست و همايش و همانديشي برگزار شود تا اين فكر غالبِ محدودكننده به تدريج تغيير كند. حوزهی هنری بدون تردید، ظرفیت بازسازی مجدد خود را دارد و میتواند به پایگاه فعالی برای هنر معاصرایران امروز- حتی پیشروتر و موثرتر از خانهی هنرمندان امروز- تبدیل شود. همه منتظر آن روزهستیم.
منبع: مجله صحنه
نویسنده: مریم نظری