بی‌بی‌بیدل اثری درخور تامل است و پس از سال‌ها بی‌محتواشدن آثار ایرانی می‌توان به این روند امیدوار شد که پس از این شاهد آمدوشد آثار جدی و خلاق تئاتری باشیم که واقعا آثار بی‌محتوا، بی‌هویت و بی‌ریشه معلوم نبود چه قهقرایی را برای ما در نظر گرفته بودند.

 پایگاه خبری تئاتر:  نمایش بی‌بی‌بیدل در فضایی نسبتا جادویی و واقعی اجرا می‌شود، شاید هم بهتر است بگوییم که با اثری در مکتب رئالیسم جادویی مواجه هستیم. شاید هم بهتر باشد این فضای سیال و درهم‌ریختن زمانی و مکانی را که مرتبط با سیال ذهن است، نوعی اکسپرسیونیسم تلقی کنیم. البته در بطن اثر بر جهان‌های موازی و درگیری آدم‌ها در گذشته، حال و آینده تاکید می‌شود و آنچه اتفاق می‌افتد بین قطعیت و نسبیت اثر سرگردان است و این مبحث هم متناسب با مباحث پسامدرن است. با این تعابیر بی‌بی‌بیدل اثری تلفیقی و ترکیبی است که از آمیزش تکنیک‌ها و شیوه‌های متعدد و حتی متناقض شکل گرفته است. به همین دلیل می‌شود گفت هم متن نادر برهانی‌مرند و هم اجرای آزاده انصاری قابل اعتناست.

بی‌بیبیدل به روابط عاطفی و صمیمی و عاشقانه چند دختر و پسر میپردازد که حالا پس از سالها دو نوجوان 16ساله روایتگر این روابط و ماجراهای غریب بین این آدمها هستند. مسیح، (محسن قصابیان)، مهندس و چاپخانه دارد، سیاوش، (محمودرضا رحیمی) پزشک بانوان است. این دو به همراه دو دختر از دوستان همدانشگاهی در ویلایی هستند. گیتی (آناهیتا اقبالنژاد) و فریبا (فرشته سرابندی) هرکدام بهگونهای گرفتار یکی از این دو مرد هستند. اما به زندانافتادن سیاوش سر هم همین درمانهای زنانه و زایمان باعث میشود که هر دو زن نصیب و قسمت مسیح شوند. فریبا زن رسمی مسیح است و گیتی هم زن غیررسمی. گیتی ایران را به قصد سوئد ترک میکند و در آنجا نوزادش، خشایار (سهیل ساعی) را از دست میهد. در تهران هم فریبا مجبور است که نوزادش، خورشید (فرانک جلیلی) را بنا بر دستور پزشک زنان سقط کند چون نمیتواند آن را به سلامت زایمان کند. سیاوش از زندان آزاد میشود و همین عامل کوچ گیتی است و مسیح دیگر نمیتواند چشم در چشم رفیقش شود. این نمایش همانند هزارتویی است که عاقبت هم بنا بر خواست و روایت خشایار و خورشید، دو نوجوانی که هرگز پا به جهان مادی نگذاشتهاند از هم میپاشد. اینکه این قصهای است که آنان تخیل کردهاند و البته باز بنابر همان قانون نسبیت ممکن است که این دو بهگونهای دیگر از پدر و مادری متفاوت به دنیا بیایند.

همین پیچیدگی متن، به‌گونهای باعث و بانی سختترشدن اجرا شده است. یک بخش از این جریان بهنحوه بازی و شیوه بازیگری حلوفصلشده و بخش دیگر بهلحاظ کمکگرفتن از شیوه طراحی صحنه رضا مهدیزاده و طراحی نور رضا حیدری است. همین که از ابتدا تا به پایان طراحی صحنه یگانه و بیتغییر است، خود فرصتی است برای تورفتگی زمانها و مکانهای متعدد که باعث ایجاد ضرباهنگ دقیق و متعادلی هم شده است. بازیگران هم طبق همین روال سیالشدن فضا سعی بر آن کردهاند به نسبت تغییر زمانها و مکانها حس خود را منطبق به لحظه موردنظر کنند. مهدیزاده در این سالها هم بیشمار کار کرده و هم در اکثر موارد خلاق بوده است. در اینجا هم سعی نکرده فضا را شلوغ کند و به حداقلها بسنده کرده، با آنکه زمان درازی و حداقل بیش از 16سال برای این روایت باید در نظر گرفت. خانه ویلایی دوران مجردی و بعد منزل فریبا در تهران و گیتی در سوئد و پارک در سوئد و تهران و فرودگاه در فضایی متداخل و ترکیبی بر لحاظ بصری قابل تفکیک است و البته میزانسن و چیدمان صحنه و بازی و نور هم به داد این لحظات غامض آمده تا ترکیبها تودرتو قابل رویت و تفکیک شده باشد. بنابراین آزاده انصاری هم موفق است.

 

بازیگری همواره در گروه تئاتر معاصر قابل‌قبول بوده است و در این نمایش هم آناهیتا اقبالنژاد و محسن قصابیان بازی درخوری دارند و بقیه هم به حد قابلاعتنا رسیدهاند. اما نقد وارد این است که دیگر بازیگران تئاتر ما از این میزان بازی و حس و حالتها پیشی گرفتهاند و حیف است که بازیگران گروهها متوجه این پیشرفتها نباشند و همچنان به داشتههای قبلی خویش بسنده کنند. فقط کافی است بازی در بیوههای غمگین سالار جنگ و سقراط مدنظر قرار گیرد. بالاخره رقابتهای سالم و سازنده بین گروهها فضای تئاتر را بسامانتر میکند و همیشه باید این را یادآوری کرد که این بازیگران نباید همانند گذشته در صحنه یا حتی کمتر از آن باشند، تئاتر ما در جریان بازی، متن و اجرا و حتی طراحی صحنه، لباس و نور به مرزهای تازهای پا میگذارد که به تعبیری در آن میشود استانداردهای جهانی را مشاهده کرد. البته این روند هنوز در آستانه یک اتفاق بزرگ است و در صورت پیگیری گروهها حتما به این مرحله ورود عینی و ملموس پیدا خواهد کرد.


در کل بیبیبیدل اثری درخور تامل است و پس از سالها بیمحتواشدن آثار ایرانی میتوان به این روند امیدوار شد که پس از این شاهد آمدوشد آثار جدی و خلاق تئاتری باشیم که واقعا آثار بیمحتوا، بیهویت و بیریشه معلوم نبود چه قهقرایی را برای ما در نظر گرفته بودند.

 

 


منبع: روزنامه شرق