در مسير پيش ‌روي بحران و شخصيت‌پردازي در ميانه فيلم برخي از دگرگوني كنش دروني شخصيت‌ها براي تماشاگر چندان روشن نيست مثلا اينكه چه مانعي سبب شده بود كه صمد براي نجات يا تخفيف مجازات از مجرم رشوه دريافت نكند يا صرفنظر مي‌كند؟ برملا شدن راز دستگيري حجم انبوه مواد پيش ساير همكارانش، يا دگرگوني در وجدانش؟

پایگاه خبری تئاتر: سعيد روستايي با سكانس‌هاي تكان‌دهنده‌ ورود ماموران و سپس تعقيب و گريز فروشنده‌ روايتي با ريتم نسبتا تند آغاز و تثبيت مي‌كند كه در ابتداي امر به نظر مي‌رسد تماشاگر به نوعي با كشمكش تكراري و كليشه‌اي روبرو خواهد شد اما سر انجامِ تنش شديد در اين سكانس شايد پيش‌فرض روايت را از همان آغاز براي تماشاگران آشكار مي‌كند. اين خرده‌پيرنگ يعني مرگ تراژيك فروشنده در جايگاه يك خرده‌پيرنگ بر پيرنگ اصلي يعني ماجراي دستگيري ناصر خاكزاد پلي معنا‌دار مي‌زند و از طرفي ديگر به تنش‌زايي و ادامه‌ بخشي از بحران ميان دو شخصيت روايت دامن ‌مي‌زند. تاثير دراماتيك يكي از مهم‌ترين سكانس‌هاي فيلم يعني دفنِ فروشنده در چاله كه شكل غيب ظاهري‌اش تنها براي شخصيت‌هاي فيلم معلوم مي‌شود و تنها حكم نقطه‌‌ تنش‌آميز موقتي ميان صمد و همكارش را به پيش مي‌برد آن‌چنان به شكل هنرمندانه‌اي در آغاز فيلم به تصوير كشيده شده است كه اين تنها تماشاگر است كه از عمق و سياهي بي‌پايان چاله‌ زنده به گور شدن احتمالي ناشي از مواد فروشي باخبر مي‌شود و از قضا تماشاگر در كنجكاوي پيدا شدن سر نخي از سرنوشت فروشنده باز نمي‌‌يابد تا خرده‌پيرنگ ناشي از آن هم به نقطه پايان بسته‌ خود برسد. متناسب با موضوع فيلم، سكانس‌هاي تعقيب و گريز گسترده توسط ماموران مبارزه با مواد مخدر، مملو از ديالوگ‌هاي نسبتا طولاني و ميزانسني بسيار شلوغ و خفه‌كننده برخاسته از دنياي مواد مخدر با حضور فيزيكي و فكري ناصر در صف اول، بسيار زيبا طراحي شده است. بيشتر اطرافيان اعم از پدر و مادر، فرزندان و پليس؛ حتي كساني كه مستقيما در معرض مصرف مواد نيستند بلكه تنها دانشجويان خارج از كشورند در موازي با اين ميزانسن شلوغ با ثمره مواد مخدر درگير شده‌اند. در شخصيت‌پردازي‌ها هم دو وجه ديگر فيلمنامه آشكار مي‌شود: اول برملا كردن برخي شخصيت‌ها از راه كنش‌هاي‌شان به ويژه خشونت رفتاري نسبتا غير ضروري و زياد برخي پليس‌هاي مبارزه با مواد مخدر (نه همه‌ پليس‌ها) در هنگام رويارويي با مجرمان و ديگري برملاكننده‌ وجه ديگري از زندگي روحي قاچاقچيان رده بالايي مواد مخدر است كه چگونه با كسب روزافزون ثروت ناشي از فروش مواد اما همچنان در عطش روزافزون ثروت بيشتر، گام بيشتري به سمت بي‌ارزش شدن زندگي و يكساني مرگ و زندگي برداشته‌اند. البته به نظر نگارنده در مسير پيش ‌روي بحران و شخصيت‌پردازي در ميانه فيلم برخي از دگرگوني كنش دروني شخصيت‌ها براي تماشاگر چندان روشن نيست مثلا اينكه چه مانعي سبب شده بود كه صمد براي نجات يا تخفيف مجازات از مجرم رشوه دريافت نكند يا صرفنظر مي‌كند؟ برملا شدن راز دستگيري حجم انبوه مواد پيش ساير همكارانش، يا دگرگوني در وجدانش؟ يا همان تعارض دروني كه ناصر خاكزاد صمد را به آن متهم مي‌كرد؟ در حقيقت، روايت، پايان نوآرش را در سكوت اما عبارتي بلند و غير مستقيم بسته اعلام مي‌دارد: مواد مخدر با تمام قدرت و ثروتِ نهفته در آن، سرانجامش مرگ ناگهاني سربه‌‌مهر يا گونه‌اي ديگر مرگ تدريجي است كه در نماي نزديك رُخ ناصر به اوج خود مي‌رسد و متري شش و نيم بيشتر هم نمي‌ارزد!!!.