کارگردان نمایش «مکبث» گفت: با اینکه نویسنده‌هایی داریم که آدم‌های قصه‌هایشان آدرس و اسم و نمونه بیرونی دارند، اما چون تئاتر قلب ماهیت شده و به سرگرمیِ صرف تبدیل شده و اکثر کارها به سوی فعالیت‌های اقتصادی رفته است، هنر نمایش هم از مردم و گرفتاری‌های واقعی، آرزوها، خواسته‌ها و دردهای مردم دور شده است.

پایگاه خبری تئاتر: امیر دژاکام که به تازگی اقتباسی از نمایش «مکبث» شکسپیر را روی صحنه برده است، سخن گفتن درباره مساله اقتباس در تئاتر را در ابتدا مستلزم پاسخ دادن به پرسش «چرا تئاتر؟» دانست و گفت: آیا تئاتر برای سرگرمی است؟ اگر برای سرگرمی باشد، پس هزاران پدیده دیگری که برای سرگرمی وجود دارند، چه کاره‌اند؟ آیا تئاتر با سرگرمی تمام می‌شود؟ یا می‌تواند سرگرم کننده «هم» باشد؟

او ادامه داد: آیا تئاتر برای تبلیغات است؟ تئاتر برای اندیشیدن است؟ پدیده‌های زیادی برای تبلیغات وجود دارد و همچنین کرسی‌های آزاداندیشی، پژوهش، دانشگاه و کلاس‌های فلسفی بسیاری برای اندیشیدن داریم. در پاسخ به این سوال‌ها می‌خواهم بگویم نه؛ چیزی فراتر از همه اینها درون تئاتر وجود دارد.

دژاکام با بیان اینکه «آموزش، سرگرمی، تبلیغات، اندیشیدن تمام تئاتر نیستند» با تاکید بر اینکه «تئاتر فعالیتی است که منجر به یک فهم مشترک از هر پدیده‌ای می‌شود، اما چگونه؟» گفت: انسان در زندگی معمول‌اش، از طریق حواس و تجربه، به فهم می‌رسد. هرچقدر این تجربه‌ها وسیع‌تر می‌شوند، فهم او از موضوعات هم بیشتر می‌شود. از آن‌جایی که تجربه‌های انسان از امور متفاوت است، فهم او هم از اتفاق‌ها مختص خودش است. اما در هنر نمایش، ما این امکان را داریم که تجربه‌ای خیالی داشته باشیم و نمایش تجربه‌ای خیالی را هم‌زمان و به‌صورت زنده در اختیار تماشاگران قرار دهیم تا آنها در هر حیطه‌ای به یک فهم مشترک دست پیدا کنند.

او ادامه داد: اگر فهم مشترک یک ملت را نقطه‌ای استراتژیک از منافع ملی‌مان بدانیم، آن موقع می‌توان گفت تئاتر، یک هنر استراتژیک است نه هنری ساده و معمولی. البته سینما هم می‌تواند در این فایل حرکت کند، مشروط بر اینکه از جنبه تجاری بودن صرف خارج شود و بتواند روی پدیده‌ها به صورت واقعی فکر کند نه اینکه به نفع سرگرمی یا مضمون تبلیغاتی خاصی در واقعیت دستکاری و دخل و تصرف کند. علاوه بر این، رجحان تئاتر بر سینما، زنده بودن و چهره به چهره شدن آن با مخاطب است.

این کارگردان و نمایشنامه‌نویس با تاکید بر اینکه بالاترین کارکرد یک اثر نمایشی این است که از طریق یک تجربه خیالی به‌صورت هم‌زمان و زنده تماشاگر را به یک فهم مشترک برساند، گفت: حالا هر نمایش یا موضوعی در نمایشنامه‌های ایرانی و خارجی که بتواند موضوعی را که مساله ۸۰ میلیون نفر جامعه ایرانی و درد مشترک است بگوید، خوب است. اگر اقتباس هم در این راستا انجام شود می‌تواند مفید باشد.

دژاکام با بیان اینکه «اقتباس، پیش از آنکه آغاز شود به شما امتیاز می‌دهد» گفت: نویسنده‌ای چون شکسپیر روی موضوعاتی کار کرده که از نظر مضمون، اغلب امور اخلاقی و مشکلات مشترک بشری است؛ مثل جنایت برای رسیدن به قدرت، یا تردید برای کشف حقیقت و... اما فرم شکسپیر از اسامی و گویش تا لباس و وقایع اشخاص طوری است که با نشانه‌های مادی زندگی ما سازگاری ندارد. کارگردان‌های بزرگ دیگری هم در دنیا آمده‌اند و شکسپیر را متناسب با فرهنگ خودشان دوباره نوشته و شکل داده‌اند. لذا من اقتباس را به این دلیل روی «مکبث» انجام دادم که گمان می‌کردم مساله‌ای که در آن مطرح می‌شود می‌توانست مساله فکری و فلسفی جامعه من باشد.

او خاطرنشان کرد: اگر قرار باشد اقتباس از آثار بزرگ جهانی برای ایجاد سرگرمی، تنوع و تفنن انجام شود، فعالیتی نیست که اساسا درون تئاتر حائز اهمیت باشد. برای همین، اقتباس می‌تواند مهم باشد؛ مشروط بر اینکه گفتگویی را که به وجود می‌آورد، گفتگویی باشد که مردم آن کشور بتوانند در بلندمدت نسبت به آن فکر کنند، موضع داشته باشند و به درک مشترک برسند. من سعی کردم در نمایشنامه مکبث، اینطور نگاه کنم که همه آدم‌ها بتوانند استدلال‌های خودشان را از وقایع انجام دهند؛ مثلا بررسی کنم دلایلی که یک نفر دست به قتل می‌زند چیست؟ یک هنرمند دنبال دلایل و انگیزه‌ها و یک قاضی دنبال یک سند برای اثبات جرم می‌گردد. هنرمند نه دنبال صدور حکم که در پی تحلیل است. هرکدام باید کار خودشان را انجام دهند تا در بلندمدت بتوانیم جامعه‌ای آرام داشته باشیم. لذا من در این اثر سعی کردم دیدگاهی تحلیلی داشته باشم تا بتوانم در تماشاگرم این اندیشه را برای پیشگیری از چنین اتفاق‌هایی به وجود بیاورم.

کارگردان نمایش «مکبث» با اشاره به اینکه «من از سال‌های اولیه دانشگاه مایل به اجرای آثار شکسپیر بودم و بخش زیادی از فعالیت‌هایم نمایشنامه‌های ایرانی و آثاری است که خودم نوشته‌ام» گفت: در کنارش از برشت، لورکا، ایبسن و دیگران هم آثاری روی صحنه برده‌ام. اما در این شرایط مایل بودم یک اثر از شکسپیر کار کنم شاید بعدا اثری از برشت روی صحنه ببرم و دوباره به سمت شکسپیر برگردم. فرصتی باشد «رومئو و ژولیت» را هم روی صحنه خواهم برد. بنابراین اقتباس از «مکبث» را هم به این دلیل انجام دادم که در زمان کنونی برای این ۸۰ میلیون بتوانم حرفی برای گفتن داشته باشم و هم‌زمان با مخاطب، اندیشه موجود در این متن را تحلیل کنیم.

دژاکام در پاسخ به این سوال که آیا اقتباس‌های تئاتری امروز ما، نزدیک به تعریفی که او مدنظر دارند، هست یا خیر؟ گفت: آن بخشی را که من دیده‌ام، این‌گونه نبوده است که دنبال درد مشترک و عدم تعادل باشند. بگذارید همین‌جا به این اشاره کنم تا زمانی که عدم تعادل نداشته باشیم، اساسا نمایش هم نداریم؛ تا مساله‌ای از مدار طبیعی خود خارج نشود، نمایش شکل نمی‌گیرد. لذا ما در اقتباس‌ها، دنبال عدم تعادل‌ها و نقطه مشترک بین جامعه‌ای که آن اثر را تولید کرده با جامعه خودمان هستیم.

کارگردان نمایش «صعود مقاومت‌ناپذیر آرتورو اویی» ادامه داد: اما اگر فقط هدف‌مان این است که دنبال متنی خارجی باشیم به نتیجه دست پیدا نمی‌کنیم. همان‌طور که امروز شاهدیم که بسیاری از اقتباس‌ها بیشتر دنبال اسم خارجی و گفتن چند متلک سیاسی است. آثار جهانی، به این دلیل جهانی هستند که درباره عدم تعادل‌ها و اشتراکات جهانی حرف می‌زنند و اقتباسی موفق است که بتواند فصل مشترک جامعه خودش با آن اثر را انتخاب و برجسته و اجرا کند.

دژاکام در پاسخ به این سوال که نمایشنامه‌های ایرانی، چقدر پاسخ به نیاز مردم امروز ایران هستند؟ گفت:  امروز ماهیت تئاتر دست‌خوش قلب شده است؛ هر پدیده‌ای یک ماهیت و یک ضرورت‌هایی برای انجام آن دارد. وقتی تقلبی‌اش را ارائه کنید، جامعه دچار مشکلات اساسی می‌شود.

او ادامه داد: آیا ترکمن‌صحرا، کردستان، سیستان و بلوچستان و عرب‌ها در نمایش‌های ما هستند؟ آیا کارگران معدن، صنایع سنگین و کفش‌سازی در نمایش‌های ما حضور دارند؟ چقدر از شخصیت‌هایی که در جامعه امروزمان داریم اعم از کارگر، پزشک،‌ مهندس، معلم، کارمند، رفتگر، شهردار، وکیل، پلیس و درجه‌دار و غیره، در نمایشنامه‌های ما هم نقشی دارند؟ خب، این موضوعی قابل بررسی است.

کارگردان نمایش‌های «عروسی خون» و «فاوست» تشریح کرد: اگر صد نمایشنامه ایرانی را به‌طور میانگین انتخاب کنیم، جامعه‌ای آماری تشکیل می‌شود. حالا اگر در این جامعه آماری، شروع به بیرون آوردن اشخاص و مشاغل آنها کنیم متوجه می‌شویم که بیشتر از پنج درصدشان شامل افرادی که در اطراف‌مان زندگی می‌کنند، نمی‌شود. بعضی‌ها که اصلا حضور ندارند؛ مثلا درباره زندان‌ها، پزشکان و خیلی‌های دیگر نمایشنامه نداریم. وقتی شخصیت‌های نمایشنامه‌های‌مان، آدم‌های اطراف‌مان نیستند، طبیعتا موضوعات هم مربوط به دنیای امروزمان نیستند.

دژاکام با بیان اینکه «در نتیجه بیشتر شخصیت‌های نمایشنامه‌های ایرانی، آدم‌های تجریدی حاصل خیال نویسنده‌ها هستند که روی صحنه می‌آیند»، گفت: درحالی‌که اگر به نمایشنامه‌های نویسنده‌هایی چون اسماعیل خلج و اکبر رادی نگاه کنید، تمام آدم‌ها و قصه‌های آنها را می‌توانید در دنیای اطراف‌تان پیدا کنید.

او در پایان تصریح کرد: یعنی با اینکه نویسنده‌هایی داریم که در این زمینه قلم زده‌اند و آدم‌های قصه‌هایشان آدرس و اسم و نمونه بیرونی دارند، اما به‌طورکلی چون تئاتر قلب ماهیت شده و به سرگرمیِ صرف تبدیل شده و اکثر کارها به صورت حساب شده‌ای به سوی فعالیت‌های اقتصادی رفته است، در نتیجه هنر نمایش ما با آنچه در صحنه‌های عمومی اتفاق می‌افتد، از مردم و گرفتاری‌های واقعی، آرزوها، خواسته‌ها و دردهایشان دور شده است.