پایگاه خبری تئاتر: نام مسعود كرامتي براي همه ما با اسامي آثار سينمايي و تلويزيوني خاطرهانگيز پيوند دارد. از كارگرداني «پاتال و آرزوهاي كوچك» گرفته تا دستياري محمدرضا هنرمند در فيلم «دزد عروسكها» كه موجب ميشود بيشتر همنسلان من او را با سينماي كودك به ياد آورند. رد كرامتي را حتي ميتوانيد در «شهر موشها» و «گلنار» هم بگيريد.
اصلا اجازه دهيد اين طور بنويسم كه كافي است نام او در هر فيلم سينمايي مرتبط با گروه سني كودك و نوجوان در تيتراژ بيايد، با هر عنوان صداپيشه، بازيدهنده عروسك، نويسنده، كارگردان يا بازيگر؛ وجود اين برند به تنهايي يعني با اثر قابل ملاحظهاي مواجه ميشويد كه براي سالها در ياد و خاطره نسلي باقي ميماند. در سينماي بزرگسالان هم به همين شكل است؛ نمونه آن «باغهاي كندلوس» يكي از بهترينهاي كارنامه كاري زندهياد ايرج كريمي.
كرامتي در گفتوگوي پيش رو از دلايل بازگشت به تجربه كارگرداني تئاتر بعد از سالها ميگويد؛ از اينكه به هيچ وجه قصد ندارد به ابتذال جاري سينما و تلويزيون تن دهد و اينكه يك هنرمند و فعال عرصه فرهنگ حق ندارد بگويد: «مردم همين را ميپسندند». همچنين سربسته به شرايطي اشاره ميكند كه مسيرش را از تئاتر به سينما تغيير داد و اينجا شايد چندان علاقه نداشت بگويد انقلاب فرهنگي به نوعي همه چيز را دگرگون كرد. به هر رو، كرامتي حدود 20 سال قبل نمايش «شاعر» را با ايفاي نقش هنرمنداني از جمله امين تارخ، سحر ولدبيگي، علي عمراني، مهتاب كرامتي و آرام قاسمي در سالن چهارسو روي صحنه برد و حالا در تماشاخانه ايرانشهر.
شما را بيشتر با آثار كودك در حوزه سينما ميشناسيم اما حالا مشغول كارگرداني تئاتر هستيد و نمايشنامهاي هم انتخاب كردهايد كه از تصوير گذشته سينماييتان فاصله دارد. مسير شما چطور از سينماي كودك به تئاتر جدي با فضاي نقادانه سوق پيدا كرد؟
من سال 56 به دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران وارد شدم و در رشته تئاتر تحصيل كردم. اصلا بايد اين طور توضيح دهم كه سينما در آن دوران از نظر فرهنگي برايم جذابيت چنداني نداشت. به عنوان يك نوجوان كتابخوان اتفاقا هنرهاي نمايشي آن محلي حقيقي بود كه امكان فعاليت فرهنگي را برايم به وجود ميآورد. محلي كه ميتوانستم جديتر به مقوله هنر بپردازم و به جهان بينديشم. به اين معنا خيلي ناخواسته به سوي سينما به ويژه كارگرداني آثار سينماي كودك كشيده شدم. اصلا جنس من اين نبود و در تمام سالهاي پشت سر، بارها تلاش كردم به مسير مورد علاقهام بازگردم اما هر بار به دلايلي كه شرح مفصلي دارد، امكانپذير نشد. با در نظر گرفتن شرايط حاكم بر سينما، تئاتر و تلويزيون در مقاطع تاريخي مختلف مجموعه عواملي دست به دست يكديگر داد تا افرادي مثل من و بسياري ديگر از همكارانم كه حرفهشان تئاتر و سينما بود دچار سردرگمي شوند. اينكه يك دوره طولاني بين بعضي پروژهها و كارها فاصله ميافتد به همين شرايط وابسته است. اما رد نوع نگاهي كه اشاره كردم را ميتوانيد در بعضي مجموعههاي تلويزيونيام مشاهده كنيد. همين حالا هم تاكيد ميكنم، جنس تئاتر مورد علاقه من بسيار از جرياني كه تحت عنوان تئاتر خصوصي باب شده فاصله دارد چون ابدا تن به مقولات پيش پا افتاده و سبك نخواهم داد و به هيچوجه اجازه نميدهم حرمت تئاتري كه در دوران دانشجويي و بعد از آن شناختم در ذهنم مخدوش شود.
نمايشنامه «تراس» نوشته ژان كلود كريير بيانگر نگاه نقادانه او به روابط ناپايدار و شكننده انسان در جوامع امروز است؛ روابط ناپايداري كه صرفا به سبب منافع شخصي شكل ميگيرند و چون عاري از اصالت و عشق حقيقياند، پايدار نميمانند. آيا قرابت اين مفاهيم با وضعيت حاكم بر جامعه امروز ما موجب شد اين متن را انتخاب كنيد؟
نمايشنامه بسيار قديمي است ولي من سال گذشته مطالعهاش كردم و بلافاصله به اين نتيجه رسيدم كه با آنچه امروز در جامعه ما جاري است چه قرابتهاي انكارناپذيري دارد. هر چند به لحاظ نگرش فلسفي اين متن مباحث مرتبط با دهههاي 60 و 70 اروپا و امريكا را بازتاب ميدهد. مثل جدالي كه عليه مدرنيته و تهديدها و تاثيراتش بر جوامع و مناسبات انسان معاصر وجود داشت. البته اين بحثها همچنان جدي است و امروز نيز قابليت مطرح شدن دارد. وقتي تصميم گرفتم، نمايشنامه را كارگرداني كنم با خبر شدم همين نمايش قبلا توسط آقاي محمدرضا خاكي روي صحنه رفته كه متاسفانه آن اجرا را نديدم. نمايش در اصل بايد سال گذشته روي صحنه ميرفت ولي خيل درخواستها همه چيز را براي مدتي به تعويق انداخت. به هر حال مطلع هستيد كه به دليل امكانات موجود در اختيار گرفتن سالن نمايش براي اجرا نوبتي است و در نتيجه ارديبهشت امسال نوبت به ما رسيد.
سالها پيش در مجموعه تئاتر شهر نمايشي با حضور امين تارخ به صحنه برديد ولي بعد از آن دوران ديگر از كارگرداني در تئاتر خبري نشد. چرا اين همه سال بين حضور شما در مقام كارگردان و صحنه نمايش فاصله افتاد؟
بله من سالها پيش نمايش «شاعر» را در سالن چهارسوي مجموعه تئاتر شهر به صحنه بردم و الان بيش از 20 سال است كه تئاتر كارگرداني نكردهام. واقعيت امر هم اين است كه اصولا كارگرداني قدري دشوار شده و اين دشواري در هر دو عرصه سينما و تئاتر اتفاق افتاده است. به همين دليل هم بيشترين رزومه من در تمام اين سالها در زمينه بازيگري شكل گرفته كه چندان هم از اين حرفه دور نيست. به هر حال حرفه من است و به آن علاقه دارم البته كه همچنان به كارگرداني بيشتر علاقه دارم ولي همان طور كه اشاره كردم شرايط سخت شده و به راحتي نميتوان كار كرد. بيتعارف بگويم اينكه الان در زمينه تئاتر دست به كارگرداني زدهام به اين ويژگي بازميگردد كه ملزومات و امكانات لازم براي كارگرداني در تئاتر بعضا كمتر از آن چيزي است كه شما در سينما نياز داريد. بيهيچ تعارفي بايد بگويم كه كارگرداني در سينما به عملي تحقيرآميز بدل شده و امروزه شاهد هستيم در اكثر موارد فيلمهاي ساخته شده اين كارگردان است كه تحقير ميشود. با در نظر گرفتن شرايط حاكم بر توليد، معتقدم اين تحقير در جريان ساخت سريالهاي تلويزيوني به مراتب بيشتر است. اينجا زمان پرداختن به دلايل مساله نيست و موقعيت جديتر شايد به شكل ميزگرد ميطلبد. اما طبيعتا با توجه به شرايط فيلمها و سريالهاي امروز، بازيگري امنيت بيشتري دارد و در عين حال كه بازيگر با امكان انتخابهاي متنوعتر مواجه است، درگيري كمتري دارد. بعضا در مقطع توليد مشكلاتي براي كارگردان پيش ميآيد كه بازيگران معمولا متوجه آنها نميشوند، به همين دليل ترجيح ميدهم، بازيگري كنم. علت فاصله گرفتن من از كارگرداني وجود چنين شرايطي است.
تركيب بازيگران خاصي براي نمايش «تراس» انتخاب كرديد. ملاك شما در انتخاب اين چيدمان چه بود؟ آيا با اين پيشنهاد مواجه نشديد كه «براي فروش بيشتر بازيگر چهره بياوريم»؟
بر اساس شناختي كه از بازيگران داشتم، دست به انتخاب زدم. اتفاقا اجراي نمايش به دليل مطرح شدن مباحثي از اين دست يك سال به تعويق افتاد. چون به هر سالن خصوصي كه سر ميزديم ابتدا ميپرسيدند بازيگر چهره در نمايش شما بازي ميكند يا خير؟ يا بهتر است براي فروش بيشتر بازيگر چهره هم داشته باشيد. فكر ميكنم مواردي از اين دست موجب ميشود، مخاطبان يا بعضي دستاندركاران توليد و اجراي تئاتر هم نمايشنامههايي از جنس «تراس» را نپذيرند. شك ندارم اگر آنها قصد اجراي نمايش را داشته باشند با دراماتورژي ديالوگها را به سوي شوخيهاي دمدستي و ليچارگويي ميكشانند. به هر ترتيب امور طوري پيش رفت كه بعضي گروهها نوبت اجراي خود در تماشاخانه ايرانشهر را كنسل كردند و از آنجا كه ما مدتها قبل منتظر بوديم امكان به صحنه آوردن نمايش به دست آمد.
در اين سالها بارها در مقام بازيگر تئاتر ظاهر شديد و حتي تا دريافت تنديس جشنواره تئاتر فجر هم پيش رفتيد. به عنوان يك كارگردان و بازيگر پس از تجربه طولاني بازيگري چه نگرشي نسبت به بازيگري داريد؟ مقصودم اين است كه بازيگري امروز بچههاي تئاتر از منظر كيفيت تكنيكي را چطور ارزيابي ميكنيد؟ به ويژه كه شاهد كيفيت خوب آنها در آثار سينمايي هم هستيم.
بله من چندينبار در مقام بازيگر در همين سالنهاي تماشاخانه ايرانشهر روي صحنه رفتم اما در اين باره كه تجربه بازيگري حالا چه نگرشي در من به وجود آورده، بايد بگويم شايد تجربه بازي من در تئاتر اندك بود ولي حضور در اين فضا همواره علاقه جدي من بود. حقيقت ماجرا اين است كه شايد تجربه عجيب و غريبي برايم بهدنبال نداشته ولي در زمينه وضعيت بازيگر در برابر دوربين سينما بحث تا حدي تفاوت ميكند. مثلا ارتباط بازيگر از كارگردان، توقع بازيگر از گروه و ديگر عواملي كه ميتوانند شرايط ايفاي نقش بهتري برايش فراهم كنند اما نميتوانم بگويم نگرش خاصي به دست آوردهام. بازيگري حرفهاي است و خوشبختانه اينگونه شده كه بهعنوان بازيگر هم مقبول واقع شدم و طوري نبوده كه ماجرا برايم پيچيده شده باشد. در اكثر آثار سينمايي كه در آنها به ايفاي نقش پرداختم از دوستان كارگردان و مردمي كه مخاطب آثار بودند نمره قبولي دريافت كردم.
شرايط اقتصادي امروز براي تئاتر بحراني به نظر ميرسد. چشمانداز شما براي اجرا در يك سالن غيردولتي چگونه است؟
اصولا در مملكت ما چه چيز بحراني نيست؟ حقيقت ماجرا اين است كه اصلا تصور نميكنم اين واژه در زندگي روزمره ما چندان تازه باشد. خير، ظاهرا بحران سالهاي سال است كه با ما همراه بوده طوري كه گاهي تصور ميكنم بحران همراه ما زاييده ميشود. متاسفانه نه فقط در ايران كه در اكثر كشورهاي جهان با وضعيت چندان جالبي مواجه نيستيم و بيشتر مردم در نقاط مختلف دنيا با انواع و اقسام بحرانها دست و پنجه نرم ميكنند. از اين حيث بايد گفت جهان به جهان ناملايمات بدل شده ولي از سويي تصور ميكنم در ايران با كلكسيون كاملي از بحران مواجه هستيم و طبيعتا تئاتر هم مانند تمام پديدههاي موجود در كشور كه به اقتصاد وابسته است، دستخوش بحران شده باشد. اينكه چشماندازم براي اجرا در يك سالن غيردولتي چگونه است در واقع جريان ديگري دارد، چون وقتي تئاتر كار ميكنم بيش از هر چيز به اين باور دارم كه مشغول فعاليت فرهنگي هستم. قطعا هم با اين جريان عجيب و غريبي كه در سينما، تلويزيون و بالطبع هر دو در تئاتر ما روز به روز بيشتر خودش را جا مياندازد همراه نخواهم شد. متاسفم بگويم جريان زرد و توليد كارهاي سبك حاكم شده كه به نظرم روز همه چيز را به سوي ابتذال بيشتر سوق ميدهد. همانطور كه امروز در سينما بسيار كارهاي مبتذل توليد ميشود يا تلويزيون ما بهشدت درگير كارهاي سبك و سطحي و سادهپسند است. طبيعي است كه تئاتر ما هم نميتواند خارج از اين جريان جاري و ساري در كل سينما و تلويزيون كشور حركت كند و درگير نشود. آرزو ميكنم اين بحرانها يكجا فروكش كنند يا حداقل كمتر شوند تا ما مردم شرايط آسودهتري را تجربه كنيم.
باتوجه به وضعيتي كه در سينما و تلويزيون وجود دارد و شما هم به درستي اشاره كرديد، چقدر اميد داريد تئاتر همچنان بتواند امكان برقراري ديالوگ با تماشاگر هر چند محدود را فراهم كند؟
وقتي به گذشته خودم نگاه ميكنم، ميبينم ابتدا با فيلمفارسي و آثار سينماي فرنگي به هنر سينما و بازيگري علاقه پيدا كردم ولي بعدها هر چه نقش مطالعه در زندگي شخصيام پررنگتر شد، اين تماشاي تئاتر بود كه تمام زندگيام را تغيير داد. مقوله درام در تئاتر چنان تاثيري بر من و سرنوشتم داشت كه مشابه آن را اصلا در سينما نميشد سراغ گرفت؛ همين امروز هم همينطور است، بماند كه معتقدم جهان فعلي چنان ارزشها را بههم ريخته كه مسائل پيشپا افتاده براي مردم جذابتر شده است. مثلا اگر سينما ارج و اهميتي پيدا كرده فقط بهواسطه چهره يا «سلبريتي» شدن است و نه چيز ديگر. متاسفانه اگر يك برآيند كلي بگيريد، درمييابيد جامعه ايراني يكهزارم ارزشي كه براي سينما قائل ميشود، براي تئاتر قائل است. ولي رويكرد و توجه من به تئاتر از اين منظر است كه تصور ميكنم اگر بتوانم به چهار نفر يك تلنگر وارد كنم، كافي است. ما به عنوان داعيهداران عرصه فرهنگ حق نداريم بگوييم «مردم همين را ميپسندند» چون به اين ترتيب قافيه را به كل باختهايم و نتيجهاش ميشود همين چيزي كه امروز در فضاي فرهنگي جامعه شاهد هستيم.
پس معتقديد اگر تئاتر در حد چند نفر محدود هم تاثيرگذار باشد، كفايت ميكند.
بله، با درنظر گرفتن شرايط فعلي حاكم بر هنر تصور ميكنم اگر بتوانم در حد خودم يك بحث جدي مطرح كنم در مسير فرهنگي مورد علاقهام گام برداشتهام. به نظرم متن ژان كلود كريير اين ظرفيت را داشت كه بتوانم چنين بحثي را با تماشاگر در ميان بگذارم، چون واقعا از اين نظر احساس وظيفه ميكنم.
اخيرا ديدم تهمينه ميلاني در گفتوگويي با هوشنگ گلمكاني عنوان ميكند از وقتي بچههاي سينما به تئاتر آمدند اين هنر رونق پيدا كرد و حالا هر شب بيش از 100 نمايش روي صحنه است. اين در حالي است كه مخاطب سينما را با هنرمندان صاحبنام تئاتر از جمله پرويز فنيزاده، جمشيد مشايخي، عزتالله انتظامي، علي حاتمي، علي نصيريان و اين روزها هم با بازيگراني مانند هوتن شكيبا و نويد محمدزاده ميشناسد. به نظر شما رونق تئاتر حاصل چيست؟
ببينيد! اين حرف از طرف هر شخصي كه صادر شده باشد در نفس غلط نيست چون مناسبات روشن است، ولي من ميخواهم به نكته ديگري كه لابهلاي اين مسائل وجود دارد، اشاره كنم. اينكه سينما به هيچوجه برج عاج نيست و اگر امروز در نظر جامعه يا بعضي فعالان سينما چنين جايگاهي دارد كاملا بيربط است. در هيچ جاي جهان اينطور نيست كه يك فرد مشهور الزاما انسان اهل مطالعه و باشعوري هم باشد. ما ابدا نبايد به جمعيت زياد تماشاگر و مخاطب دل خوش كنيم. همين روند است كه موجب ميشود يك به اصطلاح سلبريتي فضاي مجازي را براي بازي در فيلم يا تئاتر دعوت كنند، چرا؟ براي اينكه همه دنبال تماشاگر و فروش بيشتر هستند و ادامه اين روند بسيار خطرناك است. بحث من اين است كه ما نبايد و اجازه نداريم پشت عنوان تماشاگر پنهان شويم و بگوييم، بله! مردم به سالن سينما و تئاتر ما سرازير شدهاند پس همهچيز درست و خوب است. توجه بيش از حد به چنين ايدهاي بسيار براي مقوله فرهنگ و هنر خطرناك است. چه چيز باعث ميشود افراد و دستاندركاران عرصه فرهنگ تصور كنند وقتي يك كاري خيلي ميفروشد به اين معناست كه واجد كيفيت فرهنگي است؟ چنين معياري قابل دفاع نيست و ابدا اهميت ندارد.