پایگاه خبری تئاتر: «به دنيا آمدن» دومين ساخته محسن عبدالوهاب از بحراني عميق صحبت ميكند؛ مشكلي كه آرام، خاموش و بيسروصدا در حال تغيير شكل جامعه كنوني است. هر چند موضوع اصلي فيلم سقطجنين است اما فيلمساز به خوبي در لايههاي فيلم بحث تك فرزندي و معضلات پيرامون آن را پيش ميكشد و از دل اين مشكلات، داستاني جذاب براي مخاطب تعريف ميكند. اين فيلم در سي و چهارمين جشنواره ملي فيلم فجر در بخشهاي موسيقي، تدوين و بازيگر نقش اول زن كانديد دريافت سيمرغ بلورين شده بود.
با وجود اينكه چهار سال از زمان ساخته شدن «بهدنيا آمدن» ميگذرد، مهمترين ويژگي آن، اين است كه هنوز طراوت و تازگي خود را دارد و محصول زمان خاصي نيست.
موضوع فيلم بحران در خانوادههاي طبقه متوسط است و اين بحران در كشور ما روزبهروز عميقتر ميشود؛ بنابراين من هم با شما موافقم كه اين فيلم زمان ندارد.
با در نظر گرفتن فيلمهاي ديگر شما - چه آنها كه همكاري مشترك بوده و چه فيلمي كه مستقل كارگرداني كرديد - انگار در فيلم «به دنيا آمدن» به يك نوع پختگي دست پيدا كرديد و اين فيلم گامي روبهجلو در كارنامه شماست.
اميدوارم برنج ما هم دم كشيده باشد. (ميخندد).
اما نميتوان ردپاي همكاري با رخشان بنياعتماد در اين فيلم را كتمان كرد.
اميدوارم كمال همنشين در من اثر كرده باشد. خانم بنياعتماد با توجه به بلندنظريشان همواره به من لطف داشتند و اين باعث افتخار من است. به گمان من اساسا همكاري خانم بنياعتماد با بنده، به دليل نزديك بودن سليقه و دلنگرانيهاي مشترك بود.
سوژه «به دنيا آمدن» سفارش مركز يا نهاد خاصي بود؟ موضوعاتي پيرامون سقط جنين بلافاصله اين شائبه را در ذهن به وجود ميآورد.
خير، اصلا سفارشي در كار نيست. فيلم با سرمايه شخصي ساخته شد و بنياد فارابي هم مثل بسياري از فيلمها به ما وام داد. ولي اين پرسش شما براي من جالب است براي اينكه وقتي فيلم در فستيوالهاي مختلف نمايش داشت هركسي مساله اصلي فيلم را از زوايه خود و جامعهاش يك چيز ميديد؛ مثلا برخي هموطنان ما تصور ميكردند اين فيلم قصد دارد رشد جمعيت را تبليغ كند؛ اما مثلا در جشنواره توكيو بينندههاي ژاپني ميگفتند موضوع اصلي فيلم شما سقط جنين بود. در آن كشور با اينكه رشد جمعيت منفي است، اما بينندهها هيچ اشارهاي به اينكه شما فرزندآوري را تبليغ ميكنيد، نداشتند. يا اينكه يكي از دوستان ميگفت شما مهاجرت معكوس از شهر به روستا را تبليغ ميكنيد. خلاصه ظاهرا هر كسي از ظن خود يار فيلم ميشود، اما براي ما آنچه اهميت داشت بحث خانواده بود. خانواده در كشور ما دچار يك زلزله دوازده ريشتري شده است. نسل جوان ما امروز با پرسشهاي اساسي زيادي روبهرو است. اينكه اصلا توقعشان از زندگي چيست؟ دنبال چه هستند؟ اينكه آيا ازدواج بكنند يا نه؟ آيا زن و شوهر وقتي زير يك سقف قرار گرفتند نگاه يكساني به زندگي دارند؟ حالا كه ازدواج كردند آيا فرزند داشته باشند يا نه؟ آيا يك فرزند كفايت ميكند؟ ميخواهند فرزندشان چه شخصيتي داشته باشد؟ آيا در اين دنياي پرسرعت و دايم در حال تغيير ميدانند با فرزندشان چگونه رفتار كنند؟ و از اين دست پرسشها. شخصيتهاي فيلم «به دنيا آمدن» در ميانه اين پرسشها زندگي ميكنند.
اين در حالي است كه در قديم چنين پرسشهايي در خانوادهها اصلا مطرح نبود.
در نسل پدران من اين موضوع به هيچ عنوان مطرح نبود. آنها شكل ديگري از زندگي داشتند. تكليف همه چيز را سنت روشن كرده بود. مرد و زن بايد ازدواج كنند و خانه و زندگي و فرزندان. بحران كمتري در زندگي آنها بود اما زمانه بحرانها را با خود آورد.
بحث فرديت و فردگرا بودن هم در اين فيلم بسيار حايز اهميت است و توجه زيادي به آن شده است.
بحث فرديت و توجه به خود خاصيت جامعه مدرن است و موضوع عصر ماست. اين مساله در جامعه ما به مرور ريشه دوانده و به درون خانوادهها هم كشيده شده است بهخصوص در طبقه متوسط كه گرايشهاي فرهنگي آنها بالاتر است، بيشتر ديده ميشود. البته قصدم مذمت فردگرايي نيست. تنها توضيح وضعيت كنوني است.
نكته ديگر اينكه در حالي كه خردهپيرنگها در كنار هم كليت فيلم را تشكيل داده و ساختمان اصلي فيلم را ميسازد اما تداخل اين داستانكها در كنار هم كمي زياد به نظر نميرسد؟ از مشكلات مالي خانواده بگير تا چگونگي ساخت فيلم كه شغل اصلي مرد است و...
خانواده قصه ما اگر تمكن مالي داشتند، زن اگر تمايل داشت صاحب فرزند دومي باشد و مرد مخالف بود، به گمان من مرد در نهايت به فرزند دوم رضايت ميداد. در خانوادهاي كه اختلافنظر وجود دارد اگر امكانات مالي محدود نباشد جدل كمتري شكل ميگيرد. دعوا و بحث براي زماني است كه امكانات محدود است. خانواده قصه ما، در اين زمان و اين فضا زندگي ميكنند و با مشكلات اقتصادي و غيراقتصادي دست به گريبان هستند. آنها حتي اگر از قشر پايينتري بودند اين گونه فكر نميكردند و با فرزند دوم و چه بسا سوم هم موافقت ميكردند. ما الان ميبينيم خانوادههاي طبقه متوسط چه ميزان نگران رشد و موفقيت فرزندانشان هستند. آنها فرزندانشان را براي يك مسابقه پرخشونت و به منظور موفقيت آماده ميكنند. يك گلادياتور دارند پرورش ميدهند. به گمان من اين از احساس ناامني اقتصادي سرچشمه ميگيرد.
به اين معني كه اين جدل و بحث خاص اين طبقه و جنس آدمهاست.
اين جنس آدمهاي فرهنگي به هستي و بودن خود و چگونگي زندگي خود فكر ميكنند. آنها در جستوجوي معنايي براي زندگي خود و دنبال خواستههايي از زندگي هستند. بحران از جايي ناشي ميشود كه آنها در ناامني اقتصادي و به دنبالش اجتماعي زندگي ميكنند. در اين شرايط امنيت از خانواده رخت ميبندد و هر مشكلي ميتواند بحرانآفرين شود. وقتي اميد در زندگي باشد، اميد به ما جسارت ريسكهاي بزرگ را ميدهد. وقتي اميد كم ميشود و ترس از فقيرتر شدن پيش بيايد، پرخاشگري و ناسازگاري در خانوادهها شكل ميگيرد.
بحث سقط جنين در جامعه ما اهميت زيادي دارد و حتي يك مساله جهاني به شمار ميرود.
در كشور ما اين موضوع يك اتفاق غيرقانوني و در بسياري از خانوادهها نكوهش شده است؛ اما اگر آزادانه راجع به آن حرف زده شود، خواهيم ديد كه در قشر ميانه خيلي اتفاق ميافتد. از منظر ديگر همانگونه كه شما اشاره كرديد موضوعي جهاني است و محل اختلافنظر. در بسياري از كشورها حتي اروپا و امريكا مساله قانوني يا غيرقانوني كردن سقط جنين مطرح است. بهطوركلي پاسخ روشن و يكساني در جهان به اين معضل داده نشده است. تا آنجا كه من ميدانم اديان و مذاهب دنيا مخالف سقط جنين هستند؛ مگر در شرايط بسيار خاص.
تحقيق هم درباره موضوعات فيلم داشتيد؟
وقتي قرار شد اين فيلمنامه را بنويسم، پژوهش و تحقيق زيادي درباره موضوع آن داشتم. من معمولا براي همه كارهايم تحقيق ميكنم. درباره اين فيلم بايد بگويم تحقيق من فقط درباره سقط جنين نبود، در همه مواردي كه در فيلم است تحقيق كردم؛ مثلا زن بازيگر تئاتر است. پس لازم بود بدانم بازيگر تئاتر چگونه زندگي ميكند و مسائل او چيست؟ بحث در سقط جنين هم نگرش خانوادهها براي من به شدت مهم بود. با زنان و مرداني كه سقط داشتند و با پزشكان زيادي گفتوگو كردم. از حال و احساسات و مشكلاتشان گرفته تا چگونگي عمل سقط.
وقتي به روايت داستان نگاه ميكنيم از هرگونه جانبداري خودداري ميشود و به نوعي داستان قهرمان ندارد.
بله، ميخواستم داستان از لبه تيغ حركت كند و حق را به كسي ندهد. نميدانم در عمل تا چه اندازه موفق شديم. شما و ديگران بايد بگوييد.
حالا از زاويه ديگر به اين موضوع نگاه ميكنيم. نسلي هستيم كه تكفرزندي در آن موج ميزند. از خصوصيات فيلم «به دنيا آمدن» اين است كه به بحراني كه اين نسل با آن درگير است، اشاره ميكند.
به نظر من موضوع رشد جمعيت در كشور ما نياز به بحثي كارشناسانه و عميق دارد. موضوع بسيار مهم است. براي خود من پرسشهاي زيادي در اين مورد مطرح است. بسيار هم كنجكاوم تا اگر مطلبي در اين مورد ديدم، بخوانم.
بخشي از فيلم به خصوصيات و اقتضائات خاص سنين نوجواناني هم نگاه دارد و بازيگر نوجوان فيلم به خوبي در اين نقش شكل گرفته است. از جهتي ميتوان گفت فيلم درباره كودكان هم هست.
فيلم خرده داستاني درباره عشق آغاز دوره نوجواناني و خامي آن دوران دارد. اما نميتوان گفت درباره كودكان است، چون اصل قصه بسيار از اين موضوع دور است. البته خوشحالم كه بازي سپه راد فرزامي (پسر نوجوان فيلم) را دوست داشتيد. سپه راد پيش از اين در فيلم «حوض نقاشي» بازي كرده بود. او براي اين نقش همه تلاشش را كرد. الان بزرگ شده و نوجواني است. بچههاي ديگر فيلم هم زحمت كشيدند. نيكي خانم نصيريان خيلي به فيلم كمك كرد و خلاصه با حضور بچهها پشت صحنه خوبي داشتيم و خانوادهاي تشكيل داده بوديم.
انتخاب بازيگران فيلم بر چه اساسي بود؟ قطعا بازگشت گيشه مدنظر نبوده چون تا به حال صدبار فيلم اكران ميشد. البته كه پيشتر با هدايت هاشمي همكاري داشتيد.
خوشبختانه من اين شانس را داشتم كه با اين دوستان همكاري داشته باشم. تمرين خيلي زيادي داشتيم كه صرفا روخواني نبوده. به اين معني كه در فضاي فرضي صحنهها را تمرين ميكرديم. ديگر بازيگران فيلم حتي آنهايي كه نقش كوتاهي هم داشتند با جديت تمرين كردند. تلاش همه اين بود كه فيلم زندهاي از آب دربيايد. هم آقاي هاشمي هم خانم كرد از دوستان خوب من هستند و جمع صميمانهاي در اين فيلم شكل گرفت. به گمان من فيلمهاي اجتماعي و به خصوص وقتي قصه پراوج و فرودي ندارند، شديدا نيازمند بازيهاي قدرتمند است. به قول هدايت هاشمي بازيگر در اين نوع فيلمها بايد بازي نكردن را بازي كند.
فصلهاي مختلف فيلم بين صحنههاي تئاتر و سينما در جريان است. براي اينكه شغل زن داستان بازيگري است. از زمان نگارش شغل «پري» قصه فيلم، را تئاتر انتخاب كرده بوديد؟
در ذهنم اين بود كه زن شغلي داشته باشد كه بدن در آن مهم باشد. طبيعتا اگر زن معلم بود، او ميتوانست تا ماههاي آخر بارداري سركارش حاضر باشد اما براي يك بازيگر بدنش نقش مهمي دارد. از جنبه ديگر دوست داشتم زن داستان حتما شغل فرهنگي داشته باشد، به اين دليل شغل زن را بازيگر تئاتر انتخاب كردم. تئاتر يعني حضور هر روزه و چند ساعته روي سن.
اما انتقادي كه به فيلم وارد است و بيشتر متوجه شخصيت مرد قصه ميشود، اين است كه هويت پدر براي مخاطب درست تعريف نميشود. مرد قصه دايم كيف روي دوشش دارد و از جايي به جاي ديگر ميرود.
الان پس از گذشت چند سال وقتي فيلم را ميبينم، به نظرم ميرسد بايد روي دلبستگي مرد به شغلش بيشتر تمركز ميكردم. ميتوانستيم از اين راه دغدغههاي او را بيشتر بشناسيم؛ بنابراين در اين باره با شما موافقم.
در اين مدت دغدغه وضعيت نمايش را داشتيد؟
صد درصد داشتم. طبيعتا وقتي به عنوان كارگردان فيلمي ميسازم، تمايل دارم فيلم توسط مخاطب ديده شود. صرفا براي كسب جايزه و حضور در جشنوارهها كه فيلم را نساختم. فيلم ساخته ميشود براي اينكه مردم آن را ببينند با فيلم و سازنده آن ارتباط برقرار كنند و كارگردان با بازخورد نظر مخاطبان مواجه شود. براي من همينگونه بوده است و ميخواستم هر چه زودتر ماحصل تلاش خودم و همه همكاران توسط مردم ارزيابي شود و از نظر مردم استفاده كنم. وقتي فيلم پخش نميشود به يك مجموعه آسيب وارد ميشود. ولي آقاي احمدي تمام تلاش خود را كردند تا فيلم را در بهترين زمان اكران كنند. درست است كه حالا در ماه رمضان فيلم اكران شده اما به هر حال قسمت ما از چرخه اكران اين زمان بوده. بابت همين زمان هم خدا را شكر ميكنم.
انگار حتي شرايط بغرنجتري از اكران در انتظار اين فيلم بود؛ اما به هر ترتيبي كه بود فيلم جان سالم به دربرد.
ببينيد آنچه از بازار عرضه و تقاضا ميفهمم، اين است كه در اين بازار به نوعي از فيلمها فرصت اكران بهتري تعلق ميگيرد كه سينماداران و مردم مشتاق نمايش آنها هستند. طبيعتا فيلم به دنيا آمدن در اين قاعده كلي قرار نميگرفت و ما به سختي وارد اين چرخه شديم. وقتي سرمايه فيلمي چهار سال ميخوابد سواي از هزينه ساخت تاثير عاطفي و آسيب آن دوچندان است. انگار با زبان بيزباني گفته ميشود كه اين جنس فيلم ديگر نساز. هرچند روي ما زياد است و ما خودمان را تكان ميدهيم و راه ميافتيم. واقعا اگر پيگيري آقاي احمدي نبود به اين شكل الان هم نميتوانستيم، فيلم را اكران كنيم.
اما آنچه در حال حاضر اهميت دارد، اين است كه انحصار در دست يك عده است. زيادهخواهي مهمترين دستاورد اين دوران سينماست كه چندان در ساخت فيلمها دخيل نيست.
همين چند وقت پيش به جشنواره فيلم فجر در سالهاي گذشته نگاهي انداختم؛ مثلا در دهمين دوره جشنواره فجر نام فيلمهاي «مسافران» آقاي بهرام بيضايي، «نياز» آقاي داودنژاد، «نرگس خانم» بنياعتماد، «ناصرالدينشاه آكتور سينما» مخملباف، «هور در آتش» آقاي حميدنژاد و «بدوك» آقاي مجيدي را ميبينيم يا در هشتمين دوره فيلمهاي «هامون» آقاي مهرجويي، «كلوزآپ» آقاي كيارستمي، «مادر» آقاي حاتمي، «مهاجر» آقاي حاتميكيا حضور داشتند. ببينيد در يك سال چه فيلمهاي درخشاني كنار هم بودند. چه شد؟ كجا رفت آن دوره طلايي سينماي ما؟ حالا در وضعي هستيم كه همه نگران ابتذال و لودگي در فيلمها هستند؛ يعني به جاي رشد و اعتلاي بيشتر نگران اين هستيم كه فيلمهاي مبتذل ساخته نشود.
اگر شرايط براي شما هم فراهم شود، تمايل به ساخت فيلمهاي كمدي داريد؟
اگر بلد باشم قطعا ميسازم. كمدي خوب ساختن البته كار دشواري است؛ اما آنچه اهميت دارد اين است كه سينما در گوناگوني جذاب است. تنوع گونهاي فيلمها قطعا مخاطبان بيشتري را به سينما ميكشاند. بايد بپذيريم كه سينماي ما پاسخگوي همه سليقهها نيست و تعداد زيادي از مردم سال تا سال سينما نميروند.
براي تامين سرمايه ساخت اين فيلم مسير دشواري طي كرديد؟
بزرگترين دغدغه من اين است كه وقتي فيلمنامه را مينويسم، چگونه ميتوانم سرمايه آن را تهيه كنم. در ابتدا سراغ آقاي احمدي رفتم و ايشان گفتند تا سال آينده دستشان پر است. پس از آن سراغ تهيهكنندههاي ديگر رفتم و به نتيجه نرسيدم تا يكسال گذشت و كار را با آقاي احمدي و به كمك دوستم آقاي يعقوبي كه در سرمايهگذاري فيلم به ما كمك كردند، كليد زديم. خوشبختانه درگذر اين يكسال من هم تا توانستم روي فيلمنامه كاركردم. بخش تهيه سرمايه فيلم دشوارترين بخش ساختن يك فيلم براي من است. هر فيلمي كه ميسازم شبيه يك معجزه است.
سوالي كه هميشه در ذهن من وجود دارد، اين است كه چگونه براي عدهاي سرمايه تامين فيلم به سرعت تامين ميشود؟
بايد بپذيريم كه تامين سرمايه يك نوع رقابت است. در همه جاي دنيا اين رقابت وجود دارد؛ اما آنچه مهم است، نگاه تهيهكنندههاست كه بايد بلندمدت باشد نه اينكه صرفا امسال فيلمي بسازيم كه به سرمايه آن برسيم و سود كلاني هم ببريم. به گمان من تهيهكنندهها بايد به گونههاي مختلف فيلم فكر كنند. بايد سرمايهگذاري و بازيگران جديد وارد سينما كنند. قبلترها تلاش ميشد از محل فيلمهايي كه زياد ميفروشد در اين راه صرف شود اما در حال حاضر اينگونه هم نيست.
بد نيست اينجا اشاره كنيم كه در چهار سال گذشته شما در كنار رخشان بنياعتماد مشغول ساخت مستند «كارستان» بوديد.
دوران لذتبخشي را سپري كرديم. اساسا ساخت فيلمهاي مستند را خيلي دوست دارم. سينماي قصه محدوديتهاي خاص خود را دارد. تعداد محدودي همكار داريم و با هم هستيم تا فيلمي ساخته شود اما در سينماي مستند ما با آدمهايي سروكار پيدا ميكنيم كه قرار نبوده در زندگي ما باشند، اما به واسطه ساخت فيلم با هم آشنا ميشويم و زندگي ميكنيم. اين آدمها دايره بسته روابط ما را باز ميكنند و باعث رشد فكري ما ميشوند. در فيلمهاي مستند «كارستان» ما با كارآفرينهايي مواجه شديم كه در شرايط سخت و با امكانات محدود كارآفريني ميكردند و سوال من اين بود كه اين آدمها اساسا چرا نااميد نميشوند؟ آن هم در شرايطي كه همه آيه يأس ميخوانند.
ساخت مستند كارستان تمام شد؟
مجموعه مستند تمام شد اما با كمك فارابي از روي مجموعه كارستان چند فيلمنامه نوشته شده كه يكي از اين فيلمنامهها را من نوشتم كه اميدوارم شرايط ساخت آن برايم مهيا شود.