پایگاه خبری تئاتر: «خانه ديگري» به كارگرداني بهنوش صادقي يك فيلم پربازيگر است كه بخش اعظم صحنههاي آن در جنوب شهر تهران بين يك خانواده پرجمعيت روايت ميشود. اين فيلم اگر چه اولين ساخته اين كارگردان است اما آنطور كه خودش ميگويد از سالهاي دور به واسطه بازيگري پا به دنياي هنر گذاشته و همزمان در پشت صحنه سينما هم فعاليت ميكرده و به واسطه همين با چم و خم كار كردن در سينما آشنايي داشته است. به بهانه اكران نخستين فيلم اين كارگردان بر پرده سينماها با وي گفتوگويي انجام داديم كه از نظر ميگذرانيد:
با توجه به اينكه پوستر اولين مواجهه مخاطب با فيلم است و به تعبيري هويت و شناسنامه يك اثر تلقي ميشود، وقتي با پوستر فيلم «خانه ديگري» مواجه ميشويم، شباهتهايي با فيلم «جدايي نادر از سيمين» در آن ديده ميشود. نظر شما چيست؟
اين نكته را همين الان از شما ميشنوم ولي واقعا ميگويم كه اگر هم بوده عامدانه نبوده است. فيلم «جدايي نادر از سيمين» از فيلمهاي مهم سينماي ايران است كه پوسترهاي متعددي از آن چاپ شده است. همانطور كه ميدانيد تقليد از طراحي پوستر در سينما زياد صورت ميگيرد و من هم زياد ميبينم كه از روي پوستر فيلمهاي خارجي كپي ميكنند اما اگر يك درصد هم ما قصد تقليد داشتيم خيلي آدم كم هوشي بايد بوده باشيم كه از روي پوستر فيلمي كه جلوي چشم همه مخاطبان است و همه اين فيلم را ديدند، كپي كنيم.
اين احتمال وجود دارد كه براي جذب مخاطب به سينما از اين راهكار استفاده شده باشد.
خير، اصلا اين قصد را نداشتيم. شايد پوستر ما در اشلهايي شبيه به پوستر مربوطه باشد اما فيلم ما مطابق بر الگويي خاص برداشت شده است.
فيلمنامه اين فيلم توسط مهنوش صادقي خواهر شما نوشته شده است و بحث خانواده، اهميت و تكريم آن در اثر مهم جلوه ميكند. ميخواهم بدانم براي شكلگيري اين داستان چه روندي طي شده؟
از رمان يا نمايشنامهاي بهره نبرديم. همانطور كه اشاره كرديد، خواهرم فيلمنامه اين فيلم را نوشته است. معمولا گپ و گفتهايمان در مورد سينماست و هر اتفاقي كه در زندگي ما ميافتد از دريچه و زاويه دوربين به آن نگاه ميكنيم. به همين جهت بخش كوچكي از اتفاق موجود در فيلم به برههاي از زندگي ما برميگردد.
يعني بر اساس داستان واقعي اين فيلم شكل گرفته است؟
كليت داستان خير. واقعي نيست. مثل دكمهاي ميماند كه براي كت استفاده ميشود. اين اتفاق كوچك توسط خواهرم در زمان طولاني پرورش داده شد و روي آن كار كرد تا به صورت دراماتيزه در آمد و شاكله داستان شكل گرفت. سال 90 خانم صادقي شروع به نگارش فيلمنامه اين فيلم كرد و بعد از پايان نگارش، از آن زمان به بعد ما به دنبال جذب سرمايه براي توليد اين فيلم بوديم تا اينكه سال 94 توانستيم اين فيلم را بسازيم.
طي نگارش فيلمنامه مشاوره هم از كسي ميگرفتيد يا خودتان نظر شخصي در فيلمنامه لحاظ ميكرديد؟
آدمهاي داستان ما واقعي هستند و از بطن جامعه هستند. ما اين آدمها را از جهان ديگري نياورديم به همين جهت نيازي به مشاوره خاصي نبود. آدمهاي داستان خانه ديگري براي شما هم به عنوان مخاطب غريبه نيستند و حداقل يكي از آدمهاي اين داستان را در اطرافتان ميشناسيد.
با توجه به اينكه فيلم «خانه ديگري» اولين فيلم كارنامه شماست و معمولا كارگردانها روي اولين ساختهشان حساسيت خاصي دارند، با اين وجود براي كليت و ساختمان اصلي فيلم از چه برنامهريزي بهره برديد؟
شايد باورتان نشود اما آنچه در ذهن داشتم، تمام آن برنامهها سر صحنه به يكباره فرو ميريخت. اصولا در سينما تصوير ذهني كه فيلمساز دارد با آنچه اتفاق ميافتد، يكي نيست. نميتوانيم آنچه در ذهن ساختيم بهطور كامل اجرا كنيم، آن هم به شرايط فيلمسازي در ايران برميگردد كه براي من فيلمساز شرايط آن قدر سخت است كه نميشود موقعيتها عينيت پيدا كند. اصلا نميتوان تصور كرد كه در جريان ساخت يك فيلم چه اتفاقات غير قابل پيشبيني ميافتد. اتفاقا به لحاظ هزينه فيلم ما لوباجت بود. تعداد بازيگرهاي ما در اين فيلم خيلي زياد بود و همه آنها در بيشتر صحنهها حضور داشتند و همه هم براي خود صاحب اسم و رسمي هستند. به همين جهت هزينههاي فيلم ما بالا بود اما بودجه فيلم ما به شدت پايين است و من به شخصه از خواستهام در بسياري از صحنهها كوتاه آمدم و رد شدم تا فقط فيلم را به سرانجام برسانم. از آنجايي كه اين فيلم اول من بود در خيلي از صحنهها برخلاف ميلم عمل كردم تا كار پيش برود.
فيلمبرداري اين فيلم چند روز طول كشيد؟
ظرف بيست روز ما فيلمبرداري را جمع كرديم. اين زمان براي يك فيلمساز خيلي سخت است كه كليه صحنهها در بيست روز فيلمبرداري شود آن هم با اين تعداد بازيگران كه در اغلب صحنهها همه با هم بازي داشتند. متاسفانه اين نكات بغرنج هنگام نمايش در فيلم زيرنويس نميشود تا مخاطب بداند كه بر من فيلمساز چه گذشت تا اين فيلم به سرانجام برسد. البته كه به تماشاچي ربطي ندارد اما ميخواهم بگويم آن ساختماني كه در ذهنم شكل گرفته بود قطعا در الهيه ساخته ميشد ولي خروجي در صادقيه از كار درآمد.
نميشد كمي صبر و تامل ميكرديد تا در شرايط بهتر مالي اولين فيلم را بسازيد چون بالاخره هويت فيلمسازي شما از اين فيلم آغاز ميشود.
نكتهاي كه اينجا وجود دارد، اين است كه من در زمره فيلمسازان وابسته نيستم. فيلمسازي نيستم كه همسرم يا پدرم تهيهكننده باشد. به همين جهت بايد با شرايط كنار بيايم. در غير اين صورت معلوم نبود كه شرايط بهتري چه زماني برايم فراهم ميشود و آيا اساسا شرايط بهتر براي من و امسال ما وجود دارد يا خير؟ از 17 سالگي در سينما به صورت غيرمستقيم فعاليت ميكنم كه الان در اين سن بايد بازنشسته ميشدم در صورتي كه اگر به جايي وصل بودم زودتر از اين بايد فيلم اولم را ميساختم. به همين جهت وقتي اين فرصت طلايي براي من پيش آمد از آن نهايت استفاده را بردم و اينجا با تاكيد ميگويم كه شايد استانداردهاي لازم را اين فيلم نداشته باشد ولي فيلم الكن نساختم چون در اين صورت 5 عضو شوراي نمايش به اين فيلم راي اكران نميدادند. حتما سر و شكلي دارد كه روي پرده عريض سينما قرار گرفته است.
به ساختار فيلم بپردازيم. بعد از نيم ساعت شخصيتهاي فيلم رها ميشوند و پيرنگها در جهت قصه اصلي گام برنميدارند.
لطفا با مصداق براي من توضيح ميدهيد؟
مثلا شخصيت مرد داستان، رفتارش در بعضي صحنهها غيرمنطقي است. فرض بگيريم كه شخصيت مرد داستان (با بازي پژمان بازغي) پولدار است. از پدر زن خود (ناصر هاشمي) قرض صد ميليوني گرفته است. وقتي ميبيند پدرزنش مخفيانه احتياج به پول دارد به او كمك نميكند. دختر (با بازي ليلا زارع) هم در حسابش ده ميليون ندارد.
آن زمان كه اين فيلم را ساختم، ده ميليون پول زيادي بود. من با دلار 3 هزار توماني اين فيلم را ساختم اما خيلي از پولدارها هستند كه رفتار متناقضي دارند. بعضي از آنها خانه 5 ميلياردي دارند اما در جيبشان 5 ميليون پول هم نيست. بعضي در حسابشان 3 ميليارد پول است اما در خانه مستاجري زندگي ميكنند. به همين جهت كاراكتر مرد قصه در برههاي از زندگي از پدرزنش صد ميليون پول قرض گرفته اما الان به دليل مسالهاي كه با زنش دارد و احساس ميكند اطرافيان پدرزنش ميخواهند او را تلكه كنند در لجبازي با زنش قرار گرفته است اما بهطور كل بگويم من چنين كاراكترهايي را در اطراف خودم زياد ديدم. مردي كه زنش ميگويد من تمام خرج زندگي را ميپردازم اما به تو پول نميدهم. خيلي واضح به او ميگفت براي تو ماشين ميخرم و تمام مايحتاج زندگي را تامين ميكنم، اما صحبت از پول با من نكن. نمونههاي اينچنين آدمهاي بيماري را ما در اطرافمان به وفور ميبينيم. در فيلم هم كاملا مشخص است كه زن و شوهر با هم لج كردهاند و دچار طلاق عاطفي هستند. مرد به زن ميگويد كه من همخانه نميخواهم، ميخواهم زن من باشي ولي با اين حال با هم سر سازگاري ندارند.
اينكه شما به آن اشاره داريد، بخش كوچكي از شاكله داستان است كه پرداخت درستي روي آن صورت نميگيرد و بيننده به اين منظوري كه شما داريد، نميرسد. ما با دو فضاي مدرن و سنتي در فيلم مواجهيم كه فضاي سنتي بر فيلم غالب شده و اين باعث شده دركي از مشكلات طبقه مرفه در فيلم به وجود نيايد. البته كه تعداد داستانكهاي زياد هم به خط اصلي ضربه زده است
اتفاقا به نظر من تمام خرده پيرنگها در راستاي هم قرار گرفته و با هم يك قصه را دنبال ميكنند.
سواي از بازي خوب ناصر هاشمي، چرا اين شخصيت هويت مشخصي ندارد؟ اينكه پدر داستان به جنوب شهر بازگشته تا خاطرات خود را از نو دوباره بسازد، آن هم بدون هيچ پيش زمينهاي، بدون اينكه بدانيم اين آدم اساسا كيست. فهمش براي مخاطب سنگين است و قابل باور نيست.
پدر داستان ما بعد از مدتها به وطنش، در آنجايي كه زندگي ميكرده، برميگردد. پول و سرمايه برايش مهم نيست و دوست دارد با اين آدمهايي كه وظيفه مراقبت از او را بر عهده گرفتند زندگي كند. با اين آدمها خوش است. خودش هم در بخشي از فيلم ميگويد كه وقتي ميبينيم اين آدمها خوش هستند من هم با آنها حالم خوش است.
در بعضي صحنهها صداي موتور در فيلم زياد شنيده ميشود كه بخشي از آن به دليل زندگي در جنوب شهر است و باعث باورپذيري فضا ميشود اما در بعضي صحنه روي صحبت كاراكترها قرار ميگيرد. ما حتي در اتاقي كه كاراكترها با هم حرف ميزنند، صداي موتور را ميشنويم.
صداي موتور در اين فيلم يك كاراكتر بود. براي اينكه وقتي در پايين شهر قدم ميزني، صداي ويراژ موتور بيداد ميكند و اين واقعا عذابدهنده است و اين حضور زياد موتور در فيلم كاملا تعمدي بود. با يكي از دوستانم كه خانهاش در جوار اتوبان كردستان بود، صحبت ميكردم. او ميگفت وقتي تريلي از كنار خانه ما رد ميشود انگار از درون خانه ما رد ميشود. در خيابانهاي شهر اين صدا بيداد ميكند.
ولي بپذيريد كه حجم بالاي اين صدا در فيلم آزاردهنده است.
ما قصد آزار مخاطب را نداشتيم و نميخواستيم اين صدا روي مخ بيننده باشد. اين اشكال حتما از ما نيست. چون من بارها خروجي فيلم را چك كردم. احتمالا به صداي سالن سينمايي كه شما در آن فيلم را ديديد، برميگردد.
با توجه به اينكه فيلم در جنوب شهر روايت ميشود، بخشهايي كه دوربين به سطح شهر ميرود تصوير كاملا درستي از تهران امروز را نشان ميدهد و مهمترين ويژگي فيلم به حساب ميآيد.
با بودجه اندكي كه در اختيار داشتم، نميتوانستم بيشتر از اين صحنههايي از شهر تهران را در فيلم نشان دهم. خيلي تقلا كردم سكانسهايي عميقتر بگيرم.
از مشكلات فيلم شهري نشان دادن تصوير مطلوب از شلوغيهاست كه عيني باشد و در عين حال توي ذوق نزند.
به نكته صحيحي اشاره كرديد. مشكلات ساخت فيلم شهري را من با گوشت و پوستم در اين فيلم لمس كردم براي اينكه از بس بعضي گروههاي فيلمبرداري مردم را اذيت كردند، آنها سختشان است با ما همكاري كنند. به صحنهاي لانگشات نياز داشتم كه كركرههاي مغازهها بايد پايين باشد ولي مغازهدارها با ما همكاري لازم نكردند. به همين جهت به چند نماي بسته كفايت كردم.
سوگواري كه در فيلم انجام ميشود بيشتر حالت نمايش را تداعي ميكند. آيا اين تعمدي بود؟
طبقههاي اجتماعي با فرهنگهاي مختلف هر يك عزاداري متفاوت و خاص خودشان را دارند. در هر شهر به يك روش براي عزيزان خود ناراحتي ميكنند. در تهران هم به لحاظ بافت و منطقهاي كه آدمها در آن زندگي ميكنند نوع عزاداريشان تفاوت دارد. مرجان داستان ما تحصيلكرده است و از قشر فرهنگي است و پدر باسوادي دارد و همين واكنش را در او اينگونه ترجيح دادم.
با تمام اين فراز و فرودي كه در فيلم «خانه ديگري» مشاهده ميشود به عنوان فيلم اول در كارنامه شما ثبت شده است. از نتيجه راضي هستيد؟
فيلم «خانه ديگري» از من انرژي زيادي گرفت. مراحل ساخت آن يك طرف، موقعيتي كه براي اكران آن فراهم شد و اجحافي كه در حق اين فيلم روا شد همه با هم مرا ويران كرد. باور كنيد فيلم «خانه ديگري» براي من يك دورهمي نبود كه بگويم خب حالا برويم بسازيم. با بودجه و امكانات محدود تلاش كردم در مدت بيست روز آنچه در ذهن داشتم به بهترين شكل به مخاطب ارايه دهم. قطعا اگر به عقب برميگشتم جور ديگري اين فيلم را ميساختم و فيلم ديگري ميشد اما در حال حاضر هم بعد از چهارسال وقتي به فيلم نگاه ميكنم همانطوري كه من بهنوش صادقي آدم ديگري هستم، فيلم خانه ديگري را هم شكل ديگري مييابم. ولي خانه ديگري را دوست دارم. چون اگر اين فيلم را نميساختم در جايي كه الان هستم، نميايستادم. اما به اين دقت كنيد كه شرايط ساخت اين فيلم با فيلمهاي ديگر روي پرده فرق ميكند. اصلا هدفش هم فتح گيشه نيست. دقت كنيم كه اين فيلم كمدي بزنبرويي نيست. البته كه حال جامعه ما خوب نيست و مخاطب هم حوصله تماشاي غصه خود را بر پرده ندارد اما بايد تلاش كرد سليقه مخاطب را ارتقا داد. اگر فيلمهاي كمدي بيمحتوا عرضه نكنيم مخاطب اين فيلمها را روي پرده نميبيند و به ديدن اين نوع فيلمها عادت نميكند. بايد در ذائقه مخاطب تغيير ايجاد كنيم و اين نكته فقط توسط مديران و كساني كه سينما را مديريت ميكنند، امكانپذير است.