شنبه شب گذشته، یکم تیرماه خانه تئاتر میزبان اهالی رادیو و دوستداران صدرالدین شجره بود.
فراهانی همچنین گفت: زنده یاد اکبر رادی معلم صدرالدین بود و من فکر می کنم شجره تنها کسی بود که توانست دین خود را به او ادا کند، او از رادی بسیار آموخت و در نهایت کم از رادی نداشت. اگر مهجور ماند سبب این بود که او در زیر متن آثارش اندیشه ای را دنبال می کرد که اندیشه ای پویا بود ولی چون ضرباهنگ آثارش با ضرباهنگ جامعه و گیشه همخوان نبود کمتر شناخته شد. او همیشه ازمعرفی خود پرهیز داشت، وقتی نگاه می کرد به یک اثر محققی بسیار بسیار بزرگ بود، به ضرباهنگ فضا سازی و شخصیت سازی آنقدر اهمیت می داد که هیچ چیز جز آن برایش مهم نبود، و من امیدوارم نهادهای مربوطه دست به دست هم دهند تا حداقل اکنون آثار و هنرش به شکلی شایسته به جامعه معرفی و عرضه شود.
عضو هیات مدیره مرکزی خانه تئاتر در پایان صحبتهای خود شجره را اینگونه وصف کرد: شکوه تمام موج های زیبای خزر در چشمان صدرالدین دیده می شد، خجالت کشی بود که خجالت کشیدنش مفهوم شخصیتی داشت و از آن رو بود که ارزان جاری نمی شد. هرگز خود را بزرگ نمی انگاشت و از دیگران بالاتر نمی دانست. با چشمهای مهربان و غمگین اش به همه آرامش می داد، او یکی از اخلاقی ترین شخصیتهای عرصه بازیگری و درام نویسی بود. اگر روزی بپرسند چه کسی از دوستانت را دوست تر داری با احترام می گویم صدرالدین. ای کاش بیشتر می ماند و در غصه مندی نمی رفت. صدرالدین از آن کسانی بود که بیضایی در سوگ جمیله شیخی گفت، او هم چون چون جمیله شیخی به هیچ عنوان تحت هیچ شرایطی هنرش را به هیچ کسی نفروخت. باید بدانیم که اگر دیگر گونی در مدیریت هنریمان پیش نیاید صدرالدین ها می آیند و بی صدا می روند.
پس از فراهانی و پخش قطعه موسیقی دیگری مهین نثری دل نوشته ای را خواند که اینگونه آغاز می شد: در اتاق کوچکی که در باغ رادیو داریم چراغش همواره روشن است و صدا ها از زمانهای دور و نزدیک در هم می پیچد.
سپس ایرج راد در یاد صدرالدین شجره گفت: من صدر الدین شجره را به عنوان یک انسان وارسته شناختم، کسی که که خودش را کوچکتر از آنچه که بود نشان می داد، زمانهایی که با او گذراندم را هرگز فراموش نمی کنم و مسائل انسانی و وارستگی را از او آموختم.
پس از سخنان بهزاد فراهانی، صابر جعفری و نوازده همراه به اجرای قطعه موسیقی زیبایی پرداخت و سپس مهین نثری، قدیمی ترین همکار زنده یاد شجره، دل نوشته ای را قرائت کرد که اینگونه آغاز می شد: در اتاق کوچکی که در باغ رادیو داریم چراغش همواره روشن است و صدا ها از زمانهای دور و نزدیک در هم می پیچد.
سپس ایرج راد در یاد صدرالدین شجره گفت: من صدر الدین شجره را به عنوان یک انسان وارسته شناختم، کسی که که خودش را کوچکتر از آنچه که بود نشان می داد، زمانهایی که با او گذراندم را هرگز فراموش نمی کنم و مسائل انسانی و وارستگی را از او آموختم... .
در ادامه و پایان مراسم فریدون اسماعیلی هنرمند پیشکسوت نیز گفت: من بازیگرم سخنور نیستم، نقش های فراوانی را بازی کردم اما هرگز نقش سخنران را بازی نکردم اما امشب به من گفته اند به یاد صدرالدین نقش سخرنان را بازی کنم، ما بسیار مرارت کشیدیم در رادیو، من هر عزیزی که از دست می دهیم یک جمله برایش می گویم و می خواهم برای شجره بخوانم می برد دست اجل یاران ما، تا رسد نوبت، بگیرد جان ما. دیگر چیزی برای هنر این مملکت نمانده، هنر مهجور مانده و هنرمند هم مهجور مانده و همه چیز در حال فراموشی است.
https://teater.ir/news/20258


