خانواده میم گرفتار بیماری است. شخصیت‌های فروبسته، درخودمانده و ناتوان از ارتباط با دیگری که در نهایت فرجام آنان به فاجعه و فراق می‌کشد. یکی از انبوه خانواده‌هایی که این‌روزها در گوشه و کنار جهان، در مواجهه با نظام سرمایه‌داری و اتمیزه‌شدن انسان‌ها، در حال فروپاشی و تلاشی‌ است.

پایگاه خبری تئاتر: در اجرای الهام شکیب از نمایش‌نامه «بیماری خانواده میم» به نویسندگی «فائوستو پاراویدینو»، گویی همه چیز در معرض چشمان تماشاگران قرار گرفته است. صحنه پر است از دایره‌های کوچک و بزرگی که فضاهای نمایشی را مجزا و لاجرم متعین می‌کنند. هر دایره‌ نامی دارد و مکانی را نشان‌دار می‌کند؛ مکان‌هایی مانند گاراژ، هال خانه، خیابان، پارک و دریاچه؛ نوعی رویکرد اجرائی در تعین‌بخشی به مکان‌ها ذیل اقتصاد صحنه.

دیگر چندان احتیاج به بازنمایی رئالیستی فضاها و مکان‌ها نیست و این تخیل تماشاگران است که فراخوانده می‌شود تا فضاها را بر‌سازد. یادآور فیلم «داگ‌ویل» فون‌تریه، اما نه آن‌چنان دقیق و مبتنی بر اندازه‌های واقعی. فی‌المثل «هال خانه» ابعاد بزرگ‌تری دارد تا خیابان یا حتی دریاچه. یک واسازی از کلیشه‌هایی که مکان‌ها در زندگی روزمره به ذهن متبادر می‌کنند.

حضور همیشگی شخصیت‌ها و رؤیت‌پذیر‌شدن ‌آنها، امر خصوصی را به محاق برده و راززدایی از روایت را شدت می‌بخشد. حال تصمیم با تماشاگران است که چه مکانی و چه شخصیتی را زیر نظر بگیرند. حتی آن‌هنگام که نوری موضعی قسمتی از صحنه را مجزا می‌کند، می‌توان در مقابل این استبداد اجرائی ایستاد و به تماشای دیگر شخصیت‌ها نشست. سیاست اجرائی از این منظر، اقتدار روایت مرکزی را تضعیف کرده و تا حدی دموکراتیک است. 

در طراحی و دراماتورژی الهام شکیب، شخصیت دکتر به حاشیه رفته و دیگر چندان از تک‌گویی‌هایش خبری نیست. حتی عنوان نمایش‌نامه تحت تأثیر آن خطابی است که دکتر بر این خانواده نهاده است. الهام شکیب با تاریخ‌زدایی از متن نمایش‌نامه، نام شخصیت‌ها و فضاها را تغییر داده است. رویکرد روایی اجرا، مبتنی بر انتزاع‌گرایی و برساختن یک جهان گرفتار ملال زندگی روزمره است.

روایت الهام شکیب تا حدی توانسته منطق خود را در مواجهه با یک جهان برساخته بسط و گسترش دهد؛ جهانی که شخصیت‌هایش نام‌های عجیب‌و‌غریب و تا حدی آهنگین دارند؛ یایا، جاجا، فافا. با آنکه اجرای الهام شکیب نسبت به متن اصلی وفادارانه است، اما در نهایت تلاش جهان مطلوب خویش را برمی‌سازد. غیاب فیزیکی شخصیت دکتر و به‌محاق‌رفتن تک‌گویی‌های منتسب به گفتار او، روایت را واجد عینیت مضاعف کرده است.

استفاده از ویدئو پروجکشن در طول اجرا، برای اعلام زمان و کیفیت هوا، یک تمهید سینمایی است برای عینیت‌گرایی بیشتر و خلاص‌شدن از بازنمایی رئالیستی فضا. خانواده میم گرفتار بیماری است. شخصیت‌های فروبسته، درخودمانده و ناتوان از ارتباط با دیگری که در نهایت فرجام آنان به فاجعه و فراق می‌کشد. یکی از انبوه خانواده‌هایی که این‌روزها در گوشه و کنار جهان، در مواجهه با نظام سرمایه‌داری و اتمیزه‌شدن انسان‌ها، در حال فروپاشی و تلاشی‌ است. رویکرد اجرائی الهام شکیب در دوری از بازنمایی رئالیستی مناسبات و حضور تمامی شخصیت‌ها بر صحنه، تنهایی و فروبستگی را بیش از پیش مؤکد می‌کند.

حال با بدن‌هایی روبه‌رو هستیم که حتی ژست‌های زندگی روزمره را کاهلانه به اجرا گذاشته و امر تکین و یگانه‌ای نیستند. بیماری خانواده میم که با خودکشی مادر شدت یافته و با رفتار عصبی و کودکانه پدر، رنگ‌و‌بویی تازه گرفته، گویی درمانی ندارد غیر از مرگ. چنانچه تصادف پسر خانواده و مرگ نابهنگامش در نهایت امکانی برای رهایی از این وضعیت ناگوار است. تنها آن زمان می‌توان از این ساختار متصلب خروج کرد که یکی از اعضای خانواده برای همیشه غایب شود. 

از منظر بازی‌ها می‌توان به مهدی صدر اشاره کرد که در نقش پدر خانواده، عصبیت کودکانه‌ای را به نمایش می‌گذارد. شخصیت متناقض‌نمایی که اقتدار پدرانه‌‌اش را از کف داده و در نهایت به خانه سالمندان سپرده خواهد شد. ناز شادمان را می‌توان تنظیم‌گر مناسبات خانواده دانست؛ کسی که در رد و تمنای عشق به دکتر مردد است و خانواده انتخاب و اولویتش.

امیر سفیری در نقش فافا، یک عاشق‌پیشه شکست‌خورده اما مصمم است. حامد احمدجو در نقش جاجا یا همان پسر خانواده، اهل گپ‌وگفت و بازی‌کردن که در نهایت با مرگی تراژیک، خانواده را واجد نوعی گسست می‌کند. آرزو عالی یا همان دختر کوچک خانواده، اهل تجربه‌ورزی و تمرد است؛ کسی که به ‌شکل طنزآمیزی ابژه میل دو دوست قرار گرفته و در نهایت از هر دو می‌گذرد.

پیمان مقدمی در نقش فلو، واجد اقتدار و مردسالاری پنهان است؛ عاشقی مطرود. بیماری خانواده میم، اجرائی است تجربی و لاجرم واجد شکست و پیروزی؛ یکی از همان صداهای تازه که شاید ادامه یابد.