پريسا مقتدي با كمك گرفتن از دراماتورژي، اين اثر را با يك نامگذاري جديد تحت عنوان «آنتراكت بي‌آنتراكت» با بازي آشا محرابي، سينا رازاني، اميرحسين رستمي و بهرام سروري‌نژاد در سالن سايه مجموعه تئاتر شهر به روي صحنه برده است.

پایگاه خبری تئاتر:  «ژان ميشل ريب» تنها يك نمايشنامه‌نويس فرانسوي در جهان تئاترنيست. تجربه‌هاي بازيگري، كارگرداني، فيلمنامه‌نويسي، فيلمسازي و مديريت تئاتر نيز در كارنامه هنري او به چشم مي‌خورد.

همين توانايي‌هاي متفاوت اين نويسنده او را تبديل به يكي از هنرمندان تاثيرگذار درتئاتر و سينماي فرانسه كرده است. يكي از نمايشنامه‌هاي بحث برانگيز او كه ريشه در تئاترپوچ يا معنا باخته دارد، نمايشنامه «تئاتر بي‌حيوان» است كه در سال 2001 ميلادي نوشته شده است. او براي اين اثر برنده جوايز متعددي چون تنديس تئاتر آكادمي فرانسه به عنوان بهترين نمايشنامه‌نويس و نيز جايزه «مولير» در سال 2002 شده. موفقيت‌هاي اين هنرمند باعث گرفتن لقب شواليه در سال 2007 شده است كه بالاترين نشان «لژيون دونور» در فرانسه است.

پريسا مقتدي با كمك گرفتن از دراماتورژي، اين اثر را با يك نامگذاري جديد تحت عنوان «آنتراكت بي‌آنتراكت» با بازي آشا محرابي، سينا رازاني، اميرحسين رستمي و بهرام سروري‌نژاد در سالن سايه مجموعه تئاتر شهر به روي صحنه برده است.

آنچه در تحليل متن اين نمايش ديده مي‌شود انتخاب پنج اپيزود از اپيزودهاي 9 ‌گانه نمايشنامه «تئاتر بي‌حيوان» نوشته نويسنده ذكر شده است كه به ترتيب در اجراي اين نمايش با عناوين: تراژدي، ايالات متحده امريكا، نايژه، برادري- برابري و مرغ دريايي روي صحنه مي‌روند. اپيزودهاي ديگر نمايشنامه ژان ميشل ريب: يكشنبه، موزه، مونيك و خاطره نام دارند كه در اجراي اين نمايش كنار گذاشته شده‌اند. نويسنده دراين اپيزودهاي پنج‌گانه يك زندگي نابرابر، ازهم گسيخته و معنا باخته را نشان مي‌دهد كه معترض به روابط عادي و روزمره انسان‌ها در اين جهان است. دنيايي كه پر از انسان‌هاي مضطربي شده است كه نسبت به روند ارتباط و شگل‌گيري روابط عاطفي نيز به يكديگر مشكوك هستند. از پيشرفت يكديگر لذتي نمي‌برند و خودمحوري و خودشيفتگي آنها باعث مي‌شود كه از عقايد پيش‌افتاده خود براي تبريك گفتن، نامگذاري جديد، تغيير چهره و آرايش، تعيين حقوق انساني و شكل‌گيري روياهاي يكديگر دست برندارند. تئاتر ابزورد يا پوچ‌گرا كه از جنگ جهاني دوم تا به امروز گريبانگير جوامع مختلف بوده است در جهان اين نمايش و نويسنده اين اثر نيز ديده مي‌شوند.

جدايي‌هاي انسان هاي اين نمايش كه آگاهانه توسط ژان ميشل ريب در اعتراض به روابط انسان‌هاي مدرن امروز شكل مي‌گيرد از اروپا تا امريكا گسترش مي‌يابد. اين تفكر آگاهانه توسط كارگردان اين نمايش مورد تحقيق و بررسي قرار نگرفت، زيرا بطن شخصيت‌هاي اين نمايش نتوانست به مخاطبان تئاتر ايراني كه در يك شرايط جغرافيايي ديگر يعني كشوري در خاورميانه قرار دارند منتقل شود.

گاه شخصيت‌هاي نمايش‌هاي ابزورد كاريكاتورگونه ديده مي‌شوند. اما فقط همين عنصر در اجراي نمايش كشف شده است و تنها بازي با الفاظ و ديالوگ‌ها منجر به خنديدن مخاطب ايراني شده است نه تفكر نمايشنامه! در واقع تمام خنده‌هاي تماشاچيان در اين نمايش مدنظر ژان ميشل ريب نبوده است، زيرا او با نوشتن اين نمايشنامه كمدي به دنبال نقد كردن رفتار و عادت‌هاي نادرست جامعه خويش بوده است نه‌تنها سرگرم كردن مخاطب! عدم رعايت همين نكته ظريف اين نمايش را به يك اجراي ازهم‌گسيخته تبديل كرده است. خط تفكر نمايش در سه اپيزود اول آنكه ستيز انسان‌ها را در پافشاري عقايد و تقابل يكديگر نشان مي‌دهد، هيچ ارتباطي با اپيزود چهارم و پنجم آن ندارد كه شخصيت‌ها را در دنيايي نشان مي‌دهد كه از برادري- برابري و تولد روياها سخن مي‌گويند.

طراحي صحنه نمايش از همان ابتدا ازهفت قاب عمودي تشكيل شده است كه در پنج اپيزود اجرايي نمايش بر اساس موضوع و حس حال شخصيت‌ها پنج بار توسط دستگاه خاصي به ترتيب عوض مي‌شوند كه اين ايده در به وجود آوردن اتمسفر و شرايط محيطي نمايش نقش بسزايي داشته است. درواقع 35 عكس در كل اپيزودها جابه‌جا مي‌شوند كه هر كدام از آنها به ترتيب تداعي‌كننده شرايط محيطي پشت صحنه يك تئاتر در اپيزود تراژدي، يك شب پرستاره در اپيزود ايالت متحده امريكا، يك خيابان در پاريس در اپيزود نايژه، يك شركت در اپيزود برادري-برابري و آسمان ابري در اپيزود مرغ دريايي است. طراحي لباس نمايش تنها انتخاب چند دست لباس است كه تماشاچي را به شرايط محيطي اروپا و امريكا نزديك مي‌كند كه اين لباس‌ها در اپيزود مرغ دريايي با استفاده از گريم مناسب در نقش فرشته بهتر شده است. بازيگران كه در لحظاتي از نمايش زنده و پويا ظاهر مي‌شوند، مجبور هستند كه هر كدام چند نقش را بازي كنند كه مشخص نيست كه چرا اين تصميم توسط كارگردان اعمال شده است و اصلا اين تصميم چه كمكي به اجراي نمايش مي‌كند، غير از آنكه بازيگران توانايي‌هاي خويش را بهتر بتوانند محك زنند!تنها آشا محرابي در تفكيك نقش‌ها توانست از بدن و بياني متفاوت استفاده كند و در كشف جوهره نقش و ابلاغ آن به تماشاچي سربلند باشد. او بايد اين نكته را در بازي‌اش بهتر رعايت كند و دريابد كه توجه و تمركز تماشاچي نبايد هميشه به سمت او منعطف شود.

بازيگري در هميشه ديده شدن در روي صحنه نيست. گاه نشان داده نشدن مخاطب را بيشتر به شخصيت نمايشي نزديك مي‌كند. اپيزود چهارم توانايي‌هاي سينا رازاني را با ريتم كندي كه پيدا كرده بود از ياد مي‌برد و امير حسين رستمي نيز تنها با خيره شده و گفتن ديالوگ‌هاي مكانيكي نتوانسته است كمكي به اجراي نمايش كند. در اپيزود پنجم كه اصلا مشخص نيست روند نمايش با چه خط تفكر و كششي دنبال مي‌شود اما طراوت و پويايي در بازي بازيگران ديده مي‌شود. مي‌توان گفت كه كارگردان بخش عمده‌يي از بازيگران را درست انتخاب كرده است.

موسيقي يكي از عناصر ضربه زننده به اين نمايش است كه جنبه موزيكال به اين اجرا مي‌دهد. البته توانايي آهنگساز در درك موسيقي خارج از خود نمايش ستودني است. اما مشخص نيست كه تحليل كارگردان و آهنگساز به چه سمت و سويي در اين زمينه حركت كرده است و موسيقي چه كمكي به خط دراماتيك نمايش مي‌كند. چون در بعضي از اپيزودهاي اجرايي خود ديالوگ‌هاي نمايش براي آواز خواندن توسط آهنگساز تنظيم شده است كه توسط بازيگران اجرا و لب زده مي‌شوند و توسط باندهاي صوتي از سالن نمايش پخش مي‌شوند و اين مساله بطن شخصيت‌هاي نمايشي را كم‌عمق مي‌كند و يك حالت كارتوني به آنها مي‌دهد. اين همان نكته‌يي است كه كارگرداني اين اثر را ناپخته نشان مي‌دهد و تنها ريتم جذاب اين نمايش برمي‌گردد به قابليت‌هاي بازيگران اين نمايش كه توانسته‌اند لحظات شاد و مفرحي را براي خنداندن تماشاچيان به وجود آورند. اما اين خنده مي‌توانست با تحقيق و پژوهش بهتري ابتدا توسط دراماتورژ و بعد توسط كارگردان با هدايت درست بازيگران و ساير عوامل نمايشي تئاتر، منجر به تفكر و شكل‌گيري يك ديدگاه انتقادي نسبت به انسان سرگشته و مدرن امروزي شود و اين همان پيامي است كه مد نظر نويسنده اصلي اين نمايش بوده است. انسان‌هايي كه در اين جهان تنها برادري و برابري را در توجه به علايق شخصي‌شان دنبال مي‌كنند در حالي كه اگر برخلاف ذوق و سليقه آنها عملي را انجام دهيد از له كردن و كشتن يكديگر هم هراسي ندارند.

يكي از اتفاقات خوب تئاتر ما نامگذاري اين گروه به نام «تئاتر آقالو» بازيگر فقيد و بزرگ تئاتر، تلويزيون و سينماي كشورمان است. شايد همين نامگذاري و توجه به اين هنرمند فرهيخته زمينه‌ساز نامگذاري هنرمندان بزرگ بيشتري شود كه نام‌شان در تئاتر امروز ما خالي است. تولد چنين گروه‌هاي تئاتري مي‌تواند نسل جديد و شتابزده تئاتر ما را با پيشينه تئاتر ايران بيشتر آشنا كند.


 


منبع: روزنامه اعتماد