خطابه اجرا خدمتگزار علم و تاریخ نیست، بلکه از پژوهش و خطابه کمک می‌گیرد تا به شیوه‌ای هنرمندانه علیه وضعیت موجود اعتراض کند. به همین جهت خطابه اجرا می‌تواند مدیومی به‌شدت سیاسی باشد. اما بااین‌همه خطابه اجرا نمی‌خواهد یک نمایش باشد؛ تئاتر تازه‌ای است که نخواسته – و برای این نخواستن تلاش کرده- تئاتر باشد، چون نمایش را به امر واقع تبدیل می‌کند.
پایگاه خبری تئاتر: «خطابه اجرا» Lecture Performance  گرچه از میانه دهه 60 قرن گذشته میلادی به‌ گونه‌ای از سخنرانی که با تمهیدات نمایشی شکل گرفته بود اطلاق می‌شد، اما به تحقیق می‌شود ادعا کرد که عمر رواج آن- یا دست‌کم- جدی‌گرفتن آن به بیش از 10 سال نمی‌رسد. برای هنر «اجرا» تعاریف و مفاهیم گسترده‌ای در نظر گرفته شده، اما اگر بپذیریم که «اجرا» گونه‌ای از به‌نمایش‌گذاشتن منهای حضور قطعی درام و عموم ِمتعلقات آن باشد، از ابتدا بیش از آنکه اهالی تئاتر آغوش خود را برای آن باز کرده باشند، هنرمندان هنرهای تجسمی به‌عنوان زبان ِ هنوز الکنی آن را پذیرفتند و به کار گرفتند که اجازه می‌داد تعدادی از عناصر رقیق‌شده تئاترال را به آثار خود پیوند بزنند. اجرا لزوما داستان یا درام سرراست ندارد؛ مجموعه‌ای از وقایع است که می‌تواند در قالب‌های گوناگون؛ از عکس و تصویرسازی تا رقص و آواز در برابر تماشاگران اتفاق بیفتد و در بسیاری موارد حتی آغاز و پایان مشخصی ندارد. از طرفی دیگر کلمه «خطابه» Lecture از بدو پیدایش آن در زبان لاتین پیوندی مستحکم با آکادمی داشته است.
ریشه لاتینی این کلمه در پیوند Legre و Lect  به معنای انتخاب برای خوانده‌شدن جست‌وجو می‌شود و به همین خاطر است که در زبان انگلیسی که وارث خلف زبان لاتین است، به مدرس یا استاد دانشگاه همان «خطابه‌گر» نیز گفته می‌شود. در قرون وسطا وقتی «خطابه» به Lectura بدل شده بود، این واژه دیگر سراسر مفهومی علمی داشت. از همین توضیح ِ به‌شدت خلاصه احتمالا می‌شود دریافت که «خطابه اجرا» پیوندزدن دو امر مفترق است. «اجرا» با هنر پیوند دارد و «خطابه» با آکادمی و به‌این‌ترتیب «خطابه اجرا» همنشینی مسالمت‌آمیز هنر و علم است. درواقع همین تبار کلمه خطابه است که تک‌گویی یک خطابه‌گر را در یک «خطابه اجرا» به «مونولوگ» شبیه نمی‌کند. بازیگری که مونولوگی را ادا می‌کند و خطابه‌گری که سخنرانی می‌کند، هر دو مشغول تک‌گویی هستند، اما در خطابه اجرا آنچه به‌عنوان تک‌گویی ارائه می‌شود ریشه در پژوهشی علمی دارد که می‌تواند دراماتیک نباشد. پژوهشی که برخلاف «تئاتر تعلیمی» لزوما به قصد آموختن چیزی عرضه نمی‌شود.
در «تئاتر تعلیمی» نیز بارها پیش می‌آید که روند نمایش متوقف شود و یک یا تعدادی از بازیگران رودرروی تماشاگر آموزه‌های خود را منتقل کنند. آنچه سبب می‌شود «تئاتر تعلیمی»، «خطابه اجرا» نشود، ماهیت آموزشی آن است. «خطابه اجرا» گرچه از دل پژوهش ِمعمولا آکادمیک بیرون می‌آید اما تلاش نمی‌کند آموزش دهد. درواقع بخش خطابه‌ای یک خطابه اجرا درحالی‌که سرراست‌ترین شکل برای بیان روند و نتایج یک پژوهش است، خود سویه‌های نمایشی را نیز می‌پذیرد. به این معنا، خطابه اجرا روند پیدایش و رشد تئاتر را معکوس می‌پیماید تا از دیالوگ به تک‌گویی و از صحنه‌آرایی نمایشی به صحنه‌آرایی کاربردی برسد.
به همین جهت است که هر خطابه‌ای را نمی‌شود یک «خطابه اجرا» خواند. طبیعی است که هر سخنرانی نحوه بیان و نوع اجرای خود را دارد، اما چرا سخنرانی او را نمی‌توان خطابه اجرا در نظر گرفت؟ اگر یک سخنران، خطابه خود را با ارائه عکس، فیلم و تصویرسازی همراه کند مجبور خواهیم بود به لحاظ تئوریک کار او را زیرمجموعه «خطابه اجرا» بدانیم؟ پاسخ به این سؤال منفی است. این رویداد هنوز یک سخنرانی و نه یک خطابه اجراست. پس آیا آنچه یک سخنرانی را به خطابه اجرا تبدیل می‌کند، به‌کاربردن عناصر نمایشی آشکار است؟ یعنی بهره‌گیری از هنرهای تجسمی (فیلم، عکس، تصویرسازی و ...) بدون حضور عناصر نمایشی سبب نمی‌شود که یک سخنرانی به خطابه اجرا تبدیل شود؟ بهترین راه تعریف یا مفهوم‌پردازی آنچه به‌عنوان خطابه اجرا می‌شناسیم – که در سال‌های اخیر هرچه بیشتر به گوشمان می‌خورد- پیوند هنر و علم است. در این پیوند «اجرا» نماینده هنر می‌شود و «خطابه» نماینده علم. قرار نیست این پیوند به صورت یکسان اتفاق بیفتد.؛ یعنی نیمی اجرا و نیمی خطابه در کار نیست.
از طرفی وقتی می‌گوییم در خطابه اجرا، «خطابه» نماینده علم شده است منظور این نیست که آنچه عرضه می‌کند باید یک واقعیت علمی تثبیت‌شده باشد. دو هنرمند لبنانی برجسته «خطابه اجرا»، «ولید رعد» و «ربیع مروه» به ما آموخته‌اند که «خطابه» آنها می‌تواند کاملا ریشه در خیال داشته باشد، اما آنچه آنها خیال می‌کنند بیانگر یک بی‌عدالتی بزرگ تاریخی است. آنها آنچه را که می‌بایست واقعیت باشد اما نیست نشان می‌دهند. این خود علمی‌کردن یک فقدان است و به نظر می‌رسد خطابه اجرا به خوبی از پس انجام‌دادن آن برآمده. تصور کنید یک خطابه اجرا روند برچیده‌شدن شهرک‌های غیرقانونی اسرائیلی و ازمیان‌رفتن دیوار بلند میان دو تکه جداافتاده از سرزمین‌های فلسطینی را مورد بحث خود قرار می‌دهد.
وقتی همه می‌دانیم این دو رخداد هرگز اتفاق نیفتاده‌اند، «خطابه اجرا» مانند یک طعنه گزنده عمل می‌کند. پس به‌این‌ترتیب خطابه اجرا خدمتگزار علم و تاریخ نیست، بلکه از پژوهش و خطابه کمک می‌گیرد تا به شیوه‌ای هنرمندانه علیه وضعیت موجود اعتراض کند. به همین جهت خطابه اجرا می‌تواند مدیومی به‌شدت سیاسی باشد. اما بااین‌همه خطابه اجرا نمی‌خواهد یک نمایش باشد؛ تئاتر تازه‌ای است که نخواسته – و برای این نخواستن تلاش کرده- تئاتر باشد، چون نمایش را به امر واقع تبدیل می‌کند. به‌جای بازیگر یا بازیگران، معمولا یک «خطابه‌گر» وجود دارد که سخنرانی‌اش را بازی می‌کند؛ تئاتر را به آنچه از آن گریخته بود بازمی‌گرداند تا رابطه سنتی میان جایگاه صحنه و جایگاه تماشاگران را برهم زند و بگوید آنچه روی صحنه اتفاق می‌افتد «واقعی» است و آنچه در جایگاه تماشاگران در جریان است یک «نمایش».