خیلی هنر می خواهد از کیانوش عیاری اپوزیسیون بسازید. اما شرایط فعلی سینمای ایران دارد او را به سمت قبادی شدن، پناهی شدن یا کاهانی شدن می‌برد. هر چند که کیانوش عیاری عاقل‌تر از آن است که بخواهد گزک دست مخالفان فیلمش دهد. اما خیلی بی‌شرمی می‌خواهد حالا که فیلمش را هم توقیف کرده‌اید بر طبل شکایت قضایی از او بکوبید و بخواهید او را برای فیلمی که ساخته نقره‌داغ کنید.

پایگاه خبری تئاتر: باورپذیر نبود خبری که صبح دوشنبه هفته قبل همه سینمای ایران را خیره خود کرد. مگر می‌شود بعد از ده سال رفتن و آمدن، سکوت و کنار بودن، حرف زدن و دیالوگ کردن، «خانه پدری» که عین به عینش اتفاق افتاده است در این مملکت دوباره با دستوری از بالا به توقیف برود؟! انگار می‌شود. اما کدام قانون؟ بیچاره قانونی که ملعبه دست ما شده است فقط برای شعار. از روزی که کیانوش عیاری برای بار دوم فیلمش را روی پرده فرستاد، انواع و اقسام لاطائلات سمتش روانه شد. در میز رسانه برنامه جمعه شب گذشته هفت، آدم رسانه‌ای‌اش سرنا را از سر گشادش می‌نوازد و می‌گوید:«این فیلم خشونت را به جامعه القا می‌کند و جامعه بعد از این فیلم خشن می‌شود!»، خودمان را زده‌ایم به بی خبری یا واقعا بی‌خبریم؟! خانه پدری به جامعه خشونت القا می‌کند؟! واقعا؟! برعکس است که. معمولا ابزار جامعه به فیلم‌ها وارد می‌شود. اما انگار برای اینکه وجه توقیف فیلم را فراهم کنیم، باید قبول کنیم فیلمی که در بهترین حالت در نهایت دو میلیون مخاطب داشت، می‌تواند خشونتش را به جامعه‌ای تحمیل کند که از خشن‌ترین مردم جهان است. این دوستان طرفدار بگیر و ببند و توقیف، انگار ندیده‌اند که در همین سینمای فکسنی پارسال فیلمی اکران شد که آدم اصلی‌اش از اینجا بلند شد رفت حاشیه خلیج فارس و در هتل آتلانتیس یک عرب‌زاده را جلوی دوربین سلاخی کرد و برگشت. آن وقت «خانه پدری» در فقط یک صحنه چنان خشونتی را به جامعه القا می‌کنند که حتما وقتی مردم از سینما بیایند بیرون با سنگ می‌افتند به جان هم و سر همدیگر را با سنگ می‌شکنند! آن فیلم ناموس پرستی بود و این یکی ناموس‌کشی.نه؟! این دوستان حتی ندیده‌اند یکی از فیلم‌هایی که همین الان اکران سینماهاست و از فرط خشونت در حق یک بچه چهار ساله خون را در پیشانی می‌دواند. وامصیبتایی که دارید را برای «هزارتو» سر دهید، نه خانه پدری.آدم‌های از جنس سینما که با توقیف به هر شکلش مخالفند، پس هم آن قاتل آتلانتیس، هم «هزارتو» باید به نمایش دربیایند. اگر قرار به توقیف است که این فیلم‌ها در صف جلوتر قرار دارند. اما چرا «خانه پدری» بعضی‌ها را آزار داده است؟

***

بنای نقد ندارم، که اگر داشتم شاید پلان به پلان دیدن فیلم عیاری دست را باز می‌گذاشت برای گفتن ایراد‌هایش. اما با اتفاقی که دوشنبه رقم خورد اگر هم قرار بود فیلم نقد شود، حالا دیگر به احترام فیلمسازی که خون دل خورد تا فیلمش به نمایش رسید نمی‌شود فیلم را نقد کرد. کاری با فیلم کردند که اگر هم ایراد در فیلم وجود داشت باید به حرمت مرد ریش سفید سینمای آزاد آن‌ را ندید. اما مگر در «خانه پدری» چه بود که آنقدر آنها را برآشفت که طاقت نیاوردند فیلم اکران شود؟ مگر کلا چند نفر فیلم را می‌خواستند ببینند؟ به قول مجری برنامه هفت که تنها حرف حساب میز رسانه برنامه جمعه شب گذشته را زد:«اگر فیلم در زمان خودش اکران شده بود، تا الان صد بار پرونده‌اش بسته شده بود.» بعضی‌ها شاید نشریه دانشجویی موج یادشان باشد که سال‌ها قبل نهایتا در ۲۰۰ نسخه در دانشگاه امیرکبیر منتشر می‌شد. در یکی از شماره‌هایش مطلبی داشت که به مذاق یکی از روزنامه ها خوش نیامد. چنان برای نشریه زدند که همه رفتند دنبال اینکه آن مطالب چه بوده است. در عرض یک هفته یک نشریه دانشجویی بیش از یک میلیون نفر مخاطب پیدا کرد. «خانه پدری» هم مثل موج، احتمالا مخاطب کمی داشت اگر به موقع اکران می‌شد، یا حتی الان که اکران شده بود. اما انگار گرفتن این آینه برابر آدم‌ها تاوانش دیدن زشتی صورتشان بود و کسی هم که طاقت دیدن صورت زشت خود را ندارد احتمالا سنگی برمی‌دارد و آینه را می‌شکند.

***

خیلی هنر می خواهد از کیانوش عیاری اپوزیسیون بسازید. اما شرایط فعلی سینمای ایران دارد او را به سمت قبادی شدن، پناهی شدن یا کاهانی شدن می‌برد. هر چند که کیانوش عیاری عاقل‌تر از آن است که بخواهد گزک دست مخالفان فیلمش دهد. اما خیلی بی‌شرمی می‌خواهد حالا که فیلمش را هم توقیف کرده‌اید بر طبل شکایت قضایی از او بکوبید و بخواهید او را برای فیلمی که ساخته نقره‌داغ کنید. مگر فیلم بی پروانه ساخته شده بود که اینطور به او می‌تازید؟ او مختار است چیزی بسازد و شما هم مختارید او را نقد کنید. حتی مسعود فراستی هم که می‌دانم فیلم را دوست ندارد حق دارد فیلم را نقد کند، که این را در برنامه جمعه شب گفت. او هم می‌تواند محتویات ذهنش را با یک تغییر نسبت به حف‌های چند سال قبلش که در دفاع از توقیف فیلم گفته بود تا جایی که شد ریخت روی میز نقد هفت. اما الان که فیلم توقیف شده عملا در نقد بسته شده است، حتی مدیر میز نقد هم دیگر نخواست به مرده چوب بزند و حرف قبلش را تکرار کند.

***

چند فیلم سراغ دارید که در سینمای امریکا در سال‌های اخیر حتی در نیمه دوم قرن قبل توقیف شده باشد؟ در کشورهای دیگر صاحب سینما چطور؟ ممیزی را سراغ دارم، اما توقیف را نه. ممیزی در هر جایی ممکن است به شیوه‌های مختلف وجود داشته باشد. در همان سینمای امریکا هم ممیزی وجود دارد. اما همه متفق‌القولند که نمایش ندادن و توقیف فیلم به شدت از مد افتاده است. یعنی تو بیایی با سرمایه و عمر کلی آدم بازی کنی و فیلمسان را به توقیف ببری. سینما صنعت گرانی است. پس به قاعده نباید فیلمی را توقیف کرد. اما اینجا انگار ماجرا متفاوت است. اولین راه حل برای اینکه از جهان‌بینی فیلمی خوشت نیاید این است که فیلم را توقیف کنی، فکر هم نکنی که آدم پشت فیلم چه بلایی سرش می‌آید. فکر هم نکنی راه‌های دیگری هم هست به غر از توقیف. راه‌هایی که دیگران امتحانش کرده‌اند و نتیجه گرفته‌اند. مثل همین رده‌بندی سنی که روی «خانه پدری» هم اعمال شد. اما کدام چشم و گوشی آن را دید و شنید؟! صدای خرد شدن استخوان جمجمه دختر مظلوم خانه پدری را اگر حتی حذفش هم بکنی باز هم شنیده می‌شود. اما کیست که ببیند قانون رده‌بندی سنی برای چنین فیلمی اعمال شده است؟ کسی نمی‌خواهد ببیند؛ پس راحت‌ترین راه توقیف است.

***

«خانه پدری» بعد از سه روز توقیف شد. این یک گزاره خبری است که بعد از آن احتمالا خبرهای دیگری باید بیاید. چند سال قبل که «رستاخیز» احمدرضا درویش اکران شد و بعد از یک روز با قمه زدن زنان در میدان شهدا از پرده پایین کشیده شد، حجت‌الله ایوبی دیپلماسی ماندن پشت میز را برگزید و خودش را به ندیدن زد. امروز «خانه پدری» بعد از سه روز پایین کشیده شد، با دستور از بالا. حالا وظیفه حسین انتظامی و سید محمدمهدی طباطبایی‌نژاد چیست؟ یکی در جایگاه رییس سازمان سینمایی که شعار «شفافیت» را با آب طلا بر سر در سازمانش نوشته، و دیگری مدیر مستقیم زیر مجموعه‌اش که اداره نظارت و ارزشیابی را مدیریت می‌کند. به تصور این قلم این دو مدیر شجاع اگر توان مقابله با جریانی خارج از قانون را ندارند بر خلاف سلفشان، دکتر ایوبی بهتر است میز ریاست و معاونت را با استعفایی ترک کنند و بگذارند کوس توقف با دمندگانش یکدست شود. البته که تاریخ نشان داده در این موارد خیلی شجاعت استعفا وجود ندارد.آخرین استعفا از حوزه فرهنگ احتمالا برای سید محمد خاتمی در سال ۱۳۷۱ از سمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی است.