افشین زمانی چندان به رمان گلشیری وفادار نمی‌ماند و تلاش دارد جنبه‌های پیدا و پنهان روابط و مناسبات شخصیت‌ها را آشکار کند؛ بنابراین بیش از آنکه به خانواده پرداخته شود، تاریخ قتل و جنایت افشا می‌شود. فرایندی که همراه است با سترونی شازده در مسیر پر فراز و نشیب تصاحب قدرت.

پایگاه خبری تئاتر: روایت افشین زمانی از «شازده احتجاب» کمابیش خون‌بارتر از خود رمان هوشنگ گلشیری است. دیگر چندان از آن جهان ذهنی، سوبژکتیو، وهم‌آلود و پیچیده رمان خبری نیست و گویی این تکنیک سخت‌کشی شازده احتجاب است که به میانجی اجرا، تلاش دارد زوال خاندان قجری را به نمایش بگذارد. اگر در رمان با تداعی معانی و استفاده از تمهیدات جریان سیال ذهن، تاریخ شخصی شازده در مواجهه با دیگران از طریق خاطره و تخیل روایت و مدام مرز مابین فخری و فخرالنسا مخدوش می‌شود، در اجرا اما این کلیت خاندان است که نمایان شده و لاجرم بدن‌ها تعین مادی روشن‌تری در قبال رنج و اقتدار یکدیگر می‌یابند. حال با اندکی توجه و تمرکز، می‌توان تمایز شخصیت‌ها را روشن‌تر از رمان ادراک کرد و سرگذشت آنان را پی گرفت؛ بنابراین از غلظت جهان ذهنی رمان کاسته شده و بر عینیت هولناک خاندان در حال اضمحلال افزوده شده است. به‌لحاظ اجرائی با دو شازده احتجاب روبه‌رو هستیم؛ دو بدن که قرار است یک شخصیت را در ساحتی متفاوت بازنمایی کنند. یکی از شازده احتجاب‌ها، سوژه‌ای در آستانه مدرن‌شدن، امکان مواجهه با بدن آن یکی شازده احتجاب تاریخی را می‌یابد. دوپاره‌شدن بدن، گویی به دوپاره‌شدن سرگذشت این خاندان دامن می‌زند. روایت رنج در کنار کامیابی می‌نشیند و قتل در مجاورت عشق. بدن اعضای خانواده به ضرورت و تناوب احضار شده و روایت زوال یکی از آخرین خاندان‌های عصر قجری به نمایش گذاشته می‌شود. افشین زمانی چندان به رمان گلشیری وفادار نمی‌ماند و تلاش دارد جنبه‌های پیدا و پنهان روابط و مناسبات شخصیت‌ها را آشکار کند؛ بنابراین بیش از آنکه به خانواده پرداخته شود، تاریخ قتل و جنایت افشا می‌شود. فرایندی که همراه است با سترونی شازده در مسیر پر فراز و نشیب تصاحب قدرت. تاریخی خون‌بار از خدعه، شکنجه و سرکوب. در رمان گلشیری تسلسل سرکوب را می‌توان در مواجهه شازده با فخری و فخرالنسا مشاهده کرد؛ اینکه چگونه بدنِ زن به انقیاد درآمده و ادامه همان فرایند سرکوب فرودستان است؛ بازتولید جهانی مردسالار، بی‌عطوفت و پر از کینه و حسد. اما در روایت افشین زمانی، فخری و فخرالنسا امکان مقاومت می‌یابند و در نهایت این فخری است که با به‌کار‌بستن تمهیدات خشن و خلاقانه، جهان مردسالار و در حال زوال خاندان قجری را خاتمه می‌بخشد. از این منظر اجرا گشوده به کنش‌ورزی شخصیت فرودستی مانند فخری است و به‌نوعی از آن سرگذشت محتوم رمان، فراتر رفته و نویدبخش جهانی یک‌سره متمایز است. پایان چرخه تکراری و سرکوبگرایانه سلطنت قجری و بازماندگانش. اجرا با پایان‌بندی نابهنگامش، بشارت می‌دهد بر زمانه‌ای که تغییریافته که در آن سوژه‌های زنانه، خسته از به‌انقیاد‌کشیده‌شدن، حتی با دست‌زدن به خشونت، تلاش دارند با عاملیت خویش جهان کهنه و ناعادلانه را پایان دهند. صحنه کمینه‌گرایانه طراحی شده و از بازنمایی رئالیستی فضاهای داخلی در خانه‌های قجری، خبری نیست. هراس و هولناکی فضا با نوعی انتزاع همراه است. بازیگران با ژست‌هایی ایستا و با نگاه‌های خیره، بیش از آنکه یکدیگر را نظاره کنند، تماشاگران را خطاب می‌کنند. علی پویا‌قاسمی با آن بدن دفرمه و نگاه هراسناک، ایفاگر یکی از شازده‌احتجاب‌هاست. او را دیگر می‌توان بازیگری دانست که نقش‌های ترس‌خورده و مطرود را به‌خوبی بر صحنه اجرائی می‌کند. نگاه خیره و بدن سرکوب‌شده این بازیگر، دلالتی است سیاسی از تاریخ انقیاد در این سرزمین. همچنان‌که اغلب بازیگران تلاش دارند در حال‌و‌هوای این فضای فرمانروایی یا فرمانبری ایفای نقش کنند. همان تضاد و تعامل همیشگی فرادستان و فرودستان. هر چه هست، اجرائی مانند شازده احتجاب را می‌توان نمونه خوبی دانست از برایند نیروهای سیاسی در یک زیست‌جهان غیردموکراتیک. وضعیتی متصلب و سنتی که جهان سرمایه‌داری، نیروهای اشرافی آن را مضمحل کرده و مناسبات دیگری را طلب می‌کند. نیروی محافظه‌کار قدیم به‌تدریج در طول اجرا کنار زده شده و نیروی تازه و ناشناس سربرمی‌آورد. اما همچنان در غیاب امر دموکراتیک که مبتنی باشد بر احیای امر سیاسی نیروهای مترقی اجتماعی. این جهان فروبسته، گشوده به وضعیتی است که در آن برای تغییر سرنوشت، باید به قتل و جنایت دست زد. فخری به‌مثابه فیگوری مطرود و فرودست، مدام باید برای شازده نقش فخرالنسا را بازی کند. این دوگانگی میان فرادستی و فرودستی، در نهایت فخری را واجد خشمی تاریخی کرده و او را به کنشی رادیکال در قتل ارباب خویش سوق می‌دهد. قتل شازده احتجاب به‌نوعی پایان‌یافتن این دوگانگی و یگانگی فخری و فخرالنسا است؛ همان برآمدن فیگور سوژه مؤنث مدرن.