پایگاه خبری تئاتر: کافی است به رویه چند ماه اخیر تماشاخانههای خصوصی توجه بیشتری داشته باشیم. همگی درگیر برگزاری جشنوارههای درونی شدهاند. آنان میخواهند در برابر تئاتر اصطلاحاً رسمی – که در سالنهای دولتی رخ میدهد – موضع متفاوتی بگیرند. برخی چون شهرزاد اساساً وقعی به جریان چهارراه ولیعصر نمینهند و شاکله برادویگونه خود را حفظ میکنند. نمایشهایی که باید پیرامتن جذابی داشته باشند. در سوی دیگر جایی مثل تماشاخانه هامون اساساً با جریان تئاتر فجر، بهعنوان نمادی بر جریان دولتی تئاتر میایستد. هادی حجازیفر که بیگانه با جشنوارهها نیست، نگاهی متفاوت با فجر دارد و آن را در تضاد با اندیشه خصوصیسازی در حوزه تئاتر میبیند. او برای ایام فجر اولین دوره جشنواره تئاتر هامون را ترتیب داده است. جشنوارهای که قرار است خروجی اش، محصولات سال آینده تماشاخانه هامون باشد. زمانی که نادر برهانی مرند در بازهای اندک به فجر فراخوان «بهعلاوه فجر» را منتشر میکند، شاهین چگینی، مدیر صنف تماشاخانهداران به فراخوان حمله میکند تا شاید این بخش ضعیفتر از گذشته شود. جهان تئاتر خصوصی دستخوش تغییرات شده است. تئاتر خصوصی میخواهد مناسباتش را از دولت بیش از پیش جدا کند. آنان حتی به سوی نیروگیری میروند. رویداد «لانچر پنج» منجر به تغییر سیاستها شده است. تئاتر میتواند جذاب باشد، بدون ستاره. نمایش بیش از سه ماه روی پای خود ایستاده و قصد افتادن ندارد. یک اتفاق دانشجویی رونق بخش خصوصی شده است. حال سالندارها میدانند باید روی متون خوب سرمایهگذاری کنند و کمی از جهان انتزاعات فاصله بگیرند. نمایشهای انتزاعی مخاطب ندارد. تئاتر خصوصی باید بداند کمدی فینفسه بد نیست، کمدی میتواند مقوم جامعه خودش باشد. تئاتر خصوصی مشکلش در نداشتن ذائقهسنجی است. نمیداند باید به کدامین سو برود. برای همین است نمایش «صدای آهسته برف» جابر رمضانی در ایرانشهر غریبانه اجرا میرود؛ اما در مستقل تهران میترکد؛ چون ذائقهای در سالن حاکم است که رگخواب مخاطب را فهمیده است. بماند که در مستقل هم ترکیب اجراها حاکم است. آنجا محل آزمون و خطا هم بوده است. تئاتر خصوصی این روزها نیمنگاهی به مولوی دارد. جایی که گویی آینده تئاتر رقم خورده است. ایدههای نابتر و فضای پرهیجانتری که دانشجویان پدید میآورند، هر تماشاخانهداری را راضی میکند که دانشجویان را جذب کنند؛ اما نسبت بازار و کار دانشجویی نسبت معکوسی است. دانشجو نه از پس هزینه سالن برمیآید و نه از پس تبلیغاتش. به نظر میرسد تئاتر خصوصی به یک بازی برد-برد رسیده است. تغییر مناسبات را راهی برای جذب استعداد یافته، استعدادی که با این صف طویل متقاضی، پایش به سالنهای دولتی باز نمیشود. بماند که اشتباه استراتژیک مدیران دولتی نیز بیدلیل نبوده است. نمونهاش «شاهماهی» است، نمایش موفقی که شانس حضور در تئاتر شهر را داشت؛ اما شهرزاد آن را میقاپد. تئاتر خصوصی امروز از آن چیزی که استادان دانشگاه برایش نقشه کشیده بودند فاصله گرفته است. نه مدینه فاضله پاریس و برلین برخی استادان شده است و نه صنعت تئاتر وستاند لندن. تئاتر خصوصی ایران، ایرانی است. بدون یارانه – برخلاف لندن و پاریس – به حیاتش ادامه میدهد و هنوز مستأصل است باید به کدامین سو گام بردارد. هرچند راهکار بهنظر توجه به نقش دراماتورژهای علمی است.