پایگاه خبری تئاتر: ژان پییر در رشته ادبیات نمایشی تحصیل کرد و لوک، فلسفه خواند.پیش از ورود به سینمای قصهگو، نزدیک به 20سال در عرصه مستندسازی تجربهاندوزی کردند.
حاصل این سالیان، کارگردانی 6فیلم مستند و تاسیس یک کمپانی فیلمسازی بهنام «Derive» بود که در تولید بیش از 60فیلم مستند دیگر، نقش داشت.مستندهایی با درونمایههایی مشابه آنچه بعدها در سینمای داستانی و شخصیشان نمود پیدا کرد؛مثل مهاجرت، جنگ، از خودبیگانگی و معضلات طبقه کارگر.
پس از این دوره کاری نامشان فقط بهعنوان تهیهکننده در سینمای مستند مطرح شد. 2فیلم داستانی ابتداییشان (فالش(1987) و بهتو میاندیشم (1992)) که در دسترس نیستند در آن دوران نیز چندان مورد توجه قرار نگرفتند اما نخستین فیلمی که چشمها را به سوی این دو برادر بلژیکی چرخاند، «قول» (1996)بود؛ اثری که نخستین حضور جدی اولیویه گورمه و ژرمی رنیه - 2 بازیگر مورد علاقه این دو برادر که به دفعات در سایر آثار آنان ظاهر شدند- را در سینما رقم زد.
3 سال بعد و با «رزتا» علاوه بر آنکه شهرتی جهانی پیدا کردند، خرس طلایی جشنواره کن را نیز به خانه بردند تا نخستین بلژیکیهایی باشند که به این جایزه پرارزش رسیدهاند. از آن سال به بعد، تمام فیلمهایشان در بخش مسابقه جشنواره کن به نمایش درآمده است و برایشان نخل طلای بهترین فیلم (دو بار برای فیلمهای رزتا و «پسر»)، بهترین کارگردانی (احمد جوان)، بهترین فیلمنامه (سکوت لورنا) و جایزه ویژه هیأت داوری (پسری با یک دوچرخه) و... را به همراه داشته است.
به این فهرست انبوهی از جوایز ریز و درشت دیگر را از جشنوارههای سراسر دنیا (سزار تا فجر!) اضافه کنید. هرچند که سهم داردنها در معتبرترین جایزه بینالمللی سینمایی یعنی اسکار، به یک مرتبه نامزدی ماریون کوتیار برای نقشآفرینی در «دو روز و یک شب» (2014)، خلاصه میشود. سینمای داردنها با رویکردی شبهنئورئالیستی به مضامین انسانی مانند بخشش، انتقام و وجدان شناخته میشود و عمدتا کاراکترهایی برای تبلور این مایهها، درنظر گرفته میشوند که از میان انسانهای معمولی و فاقد ویژگیهای خاص و استثنایی برگزیده شدهاند و با توجه به افکار چپگرایانه برادران، اغلب به طبقه کارگر تعلق دارند؛ کاراکترهایی کمحرف و درونگرا که در بزنگاهی خاص، عقاید خویش را در ورطه شک و تردید مییابند.
به بهانه مرور کارنامه این دو برادر از سال2000 تاکنون، دمی در جهان این کاراکترها خواهیم گذراند و از منظر دقیقتری با ویژگیهای سینمایشان آَشنا خواهیم شد.
فیلمها و برادران-2
«... در مورد پیشوند «برادران» که پیش از نامتان بهکار بردهاید چطور؟ حتما در اینباره هم ادعای مالکیت دارید؟! بیشک میتوانید از عنوان «مارکس» استفاده کنید اما در مورد «برادران»... باید به شما بگوییم که ما مدتها پیش از شما، «برادر» بودهایم!...».
هنگامی که برادران مارکس مشغول ساخت فیلمی به نام«شبی در کازابلانکا» بودند، شکایت نامهای از سوی برادران وارنر دریافت کردند که آنها را بهخاطر شباهت عنوان فیلم در حال ساختشان، به اثری که وارنرها، 5سال پیش از آن(1942) تهیه کرده بودند، تهدید به شکایت و پیگیری قانونی کرده بود. جملاتی که پیشتر خواندید، بخشی از پاسخ طنازانه «گروچو مارکس» به این ادعاست.
نوشتهای که پیش رویتان است، قرار است ادامهدهنده مسیری باشد که پیشتر و با مطلب نسبتا مفصلی درباره «برادران سفدی» آغاز شد. مجموعه یادداشتی درباره «برادران فیلمساز در تاریخ سینما» که از قضا کمتعداد هم نیستند: از برادران لومیر که شروعکننده اینرؤیای نقرهفام بودند تا برادران مارکس، کوئنها، واچوفسکیها (که البته الان بیشتر با نام خواهران «واچوفسکی» شناخته میشوند!)، تاویانی، فارلی، دافر، داردنها و الخ.با این بهانه هر دو هفته- اگر اجل و کرونا فرصت دهند!- به سراغ یکی از این برادران وفادار، میرویم و در میان آثارشان گشتی میزنیم تا دریابیم «کدامشان پیش از بقیه، برادر بودند؟!»
احمد جوان (2019)
آخرین ساخته برادران داردن، آنجا از دیگر آثارشان متمایز میشود که در عین شباهتهای تماتیک و دنبال کردن پیرنگ جبران* -که کمی جلوتر درمییابید از موتیفهای مضمونی سینمای داردنها است- منشأ تغییر و تحولات کاراکتر اصلی خود، احمد، را در «برداشتهای شخصی از دین» میجوید. احمد پسربچه نوجوانی است که تحتتأثیر آموزههای عموما تحریفشده یک پیشوای مذهبی، با خانواده و معلم مدرسهاش درگیر میشود و این تعارضات تا حدی پیش میرود که او در اقدامی خودخواسته (آنطور که خودش یاد میکند) به معلم مدرسه سوءقصدی نافرجام میکند و پس از آن روانه یک مرکز بازپروری میشود.
فیلم ریشه این تعارضات و گرایش احمد به این رفتارهای خشونتآمیز را مستقیما مطرح نمیکند اما با کمی دقت میتوان آن را در غیبت پدر در خانواده و بازسازی رابطه پدر/ پسری با آن پیشوای مذهبی جست؛موقعیتی مشابه به تنگنای روحی روانیای که نوجوان فیلم «پسری با یک دوچرخه»(2011) پس از طرد شدن توسط پدرش، در آن قرار میگیرد و در واکنش به این ترومای احساسی، پدر و پسر دیگری را (البته او هم قربانی خواستههای یک کاراکتر منفی دیگر است) مورد تهاجم قرار میدهد.
دختری ناشناس(2016)
جنی، پزشک جوانی است که خود را بهخاطر مرگ فیلیس، گناهکار میداند؛ فیلیس دختری بدکاره، که شبی پس از اتمام ساعت کاری جنی، به مطب او مراجعه میکند اما پس از مواجهه با درهای بسته و امتناع جنی از گشودن در، آواره خیابان میشود و به شکل مرموزی به قتل میرسد. تلاش جنی برای یافتن هویت فیلیس و علت مرگش، شناخت تازهای از خویشتن خویش را موجب میشود و مضامین مورد علاقه برادران داردن (در اینجا، خودشناسی، تغییر،تحول و...) با رگههایی از ژانر معمایی/ جنایی آمیخته میشود که در آثار این دو، تازگی دارد. البته این رویکرد داردنها از آنجا که لایه معماگون و مرموز فیلم، رمق چندانی ندارد و نمیتواند پابهپای تحولات اساسی جنی، پیش بیاید و تعلیق ایجاد کند، چندان کارآمد ظاهر نمیشود.
دختری ناشناس
علاوه بر آن، برخلاف قصههای خلوت آثار پیشین که تمرکز بار دراماتیک فیلم روی یک یا دو کاراکتر محوری بود، در اینجا با مجموعهای از کاراکترهایی طرف هستیم (از جنی تا دستیار کارورزش و پسربچهای که فیلیس را دیده است و...) که هر کدام در عین نقش مهمشان در پیشبرد قصه و تبیین مضامین، پردازشی کمرنگ و در نتیجه حضوری گذرا و شاید کمتأثیر دارند.
دو روز و یک شب
دو روز و یک شب (2014)
حضور ماریون کوتیار بهعنوان نقش اصلی این فیلم، سنت برادران داردن در استفاده از بازیگران ناشناخته و کمتجربه را زیر سؤال میبرد اما کوتیار در قالب کاراکتر ساندرا آنقدر باورپذیر و تأثیرگذار ظاهر میشود که حتی مقاومت آکادمی اسکار را در توجه به آثار «آرت هاوسی» داردنها درهم میشکند و کوتیار را نامزد بهترین بازیگر نقش اصلی زن میکند. ساندرا، یکی از کاملترین کاراکترهای درهم شکسته دنیای دو برادر است. مادری که با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم میکند و ناگهان خود را در آستانه از دست دادن شغلش مییابد. پس تنها راه برونرفت از موقعیت مایوس و منهدم کنندهای که دارد، مجاب کردن همکارانش است تا در رایگیریای که «دو روز و یک شب» دیگر در مورد ابقا یا اخراج او انجام میشود، حامی او باشند.
دلایل اهمیت این فیلم در کارنامه سازندگانش، به بازی عمیق و چندلایه کوتیار و چشمان رنجور او که آسیبپذیری کاراکترهای جهان داردنی را صریحتر از همیشه منعکس میکند، محدود نمیشود. درماندگی ساندرا و تلاش او برای مجاب کردن همکارانش در ملاقاتهای حضوری، استتیک فیلم را شکل میدهد و از این منظر، در سیر رشد فرمی آثار داردنها، شایسته تامل است. دوربین همیشه روی دست داردنها (که به پهپاد داردنی نیز شهرت دارد)، ساندرا را در رویارویی با همکارانش تعقیب میکند و با هر مکالمه و بحث او به جهانی تازه سرک میکشد. این رویکرد فرمی، باعث میشود تا علاوه بر همراهی با ساندرا و پیگیری مشکلات و قصه او، لحظاتی با هر کدام از همکارانی که او به ملاقاتشان میرود و سعی در قانع کردنشان- برای رأی دادن به ابقای او- دارد، همراه شویم: خانوادهای که با ورود ساندرا، پایههای لرزانش خودنمایی میکند، آشنایی با مشقتهای یک مهاجر رنگینپوست در سرزمینی غریب و از این دست خرده قصههایی که هر کدام شاید میتوانند جداگانه، دستمایه فیلمنامههای برادران داردن قرار گیرند.
کودکی با یک دوچرخه
کودکی با یک دوچرخه (2011)
در اینجا، با یکی از کاملترین و پیچیدهترین آثار دو برادر مواجه هستیم.ساختمان دراماتیک فیلم آنچنان با ظرافت و حوصله طراحی شدهاست که حتی برخی منتقدان که کندی روایت در سینمای دوبرادر را ملالآور توصیف کردهبودند، لب به ستایش از این فیلم گشودند. سیریل پسربچهای است که در جستوجوی پدری برمیآید که او را به یک مرکز بازپروری سپرده است و بعد از فروختن اموال شخصی و البته دوچرخه سیریل، ناپدید شده است؛ دوچرخهای که طی جستوجو و ماجراجویی سیریل، کیفیتی نمادین مییابد تا در نیمه انتهایی فیلم و یکی از چشمنوازترین نماهای داردنی، آن را کنار گذارد و دوچرخه بزرگتر و مجهزتری را براند. اما قصه سیریل، در جستوجویش برای بازیابی مفهوم پدر و خانواده که یکی از موتیفهای آشنای سینمای داردنهاست، خلاصه نمیشود. در واقع در میانه فیلم، این جستوجو، با پیدا کردن پدر (با بازی اولیویهگورمه) و طرد کردن سیریل، پایان مییابد و پس از آن، تبعات جدایی پسر از پدر و کشیده شدن سیریل به سوی بزهکاری و جنایت، به پیشبرد روایت کمک میکند.
سکوت لورنا
سکوت لورنا (2008)
«سکوت لورنا» یکی از معمولیترین تجربههای برادران داردن است. پلات فیلم، در عین حال که از سادگی مالوف آثار داردنها به دور است، گنگ و دیریاب بهنظر میرسد. حوادث داستان، مناسبات بین کاراکترها و تصمیمات آنها، در لفافی از بینظمی و ناپایداری پیچیده شده است که نتیجه آن سردرگمی بیننده در دنبال کردن حوادث قصه است. ژرمی رنیه، بهخوبی از پس ایفای نقش دشوار و متفاوت یک معتاد به هروئین، برمیآید اما نقشآفرینی آرتا دوبروشی (لورنا)، فاقد تأثیرگذاری لازم برای باوراندن تغییرات بنیادینی است که این کاراکتر در طول فیلم متحمل میشود. مشکلاتی از این دست باعث میشود تا مولفههای همیشگی روایت داردنی مانند لحن سرد و کند، سکوتهای فراوان و قابهای خالی، نتوانند تأثیر همیشگیشان را در شکلگیری جهان مدنظر فیلمسازان، داشته باشد.
کودک(2005)
نام کودک، عنوانی کنایهآمیز برای فیلم است؛ از آنجا که کودک فیلم در واقع شیرخواری چندروزه است و نقش روایی چندانی برای او نمیتوان متصور شد. اما «کودک» هنگامی معنایی درست و درخور مییابد که با ورودش به جهانبرونو و سونیا، تلنگری به مهرههای دومینوی زندگی آنان میزند و سلسله اتفاقاتی را پیریزی میکند که به پوستاندازی کاراکتر برونو منتهی میشود. برونو (با بازی ژرمی رنیه)، بازخوانی آشنایی از شمایل «پدر» در سینمای داردنهاست که از وظایف پدرانهاش شانه خالی میکند و در این مسیر قهقرایی آنقدر پیش میرود که حتی کودکش را بدون اطلاع سونیا و در ازای مبلغ قابل توجهی، میفروشد.اما واکنش احساسی سونیا به این اتفاق و تماشای مهر مادری پرسوزوگداز او، برونو را با وجدان خود روبهرو میسازد و افکار و عقاید تازهای، ذهن تاریک و بیخیالش را روشنایی میبخشد.
در نیمه آغازین فیلم، ارزشهای انسانی برای او بیمعنی و پوچ جلوه میکند و تنها چیزی که در جهان و مناسبات او، اهمیت مییابد، «پول» است؛پولی که برای بهدست آوردن آن از هیچ تلاش و فعالیت غیرقانونیای فروگذاری نمیکند؛ از گدایی در مقابل رهگذران تا فروش وسایل دست دوم و حتی اغفال نوجوانی برای کیفقاپی. اما با شروع روند خودآگاهی درونی، مفاهیمی چون فداکاری و صداقت (چه در برخورد با نوجوان فوقالذکر و چه در رابطهاش با سونیا و کودک)، تعاریف تازهای برای او پیدا میکنند تا در پایان فیلم و با شکستن بغض برونو، شاهد بازنمایی یکی دیگر از موتیفهای سینمایی داردنها یعنی تحول و تکامل شخصیتها باشیم.
پسر (2002)
«پسر» را شاید بتوان، مهمترین ساخته برادران داردن دانست. دلایل این گزاره را میتوان از چند جهت بررسی کرد. نخست آنکه، پسر در کارنامه داردنها، به نوعی تثبیتکننده جایگاه آنان بهعنوان فیلمسازانی صاحب سبک و مولف است و نشان داد که موفقیتها و ستایشهای فراوانی که پس از رزتا نثار دو برادر شد، به هیچ وجه اتفاقی و گذرا نبوده است. از سوی دیگر، پسر در میان 10فیلمی که برادران داردن کارگردانی، نویسندگی و تهیه آن را بهعهده داشتند، عالیترین نمونه از منظر پیوند ارگانیک میان «فرم و محتوا» است. امری کمیاب در سینمای روز که حتی در فیلمهای پسین دو برادر (به جز دو روز و یک شب) نیز دیگر به کیفیتی که در این فیلم یافت میشود، نزدیک هم نمیشود.
اولیویه گورمه، در اینجا نقش مردی (به نام اولیویه)را ایفا میکند که پسرش را در سانحهای از دست داده و همسر سابقش را نیز در آستانه ازدواج مجدد میبیند. تنها چیزی که میل به حیات و ادامه زندگانی را در او زنده نگهمیدارد اهتمام به کارش یعنی نجاری و ساخت سازههای چوبی است. تا اینکه متوجه میشویم پسری که بهتازگی تحت نظارت او به یادگیری اصول کار با چوب مشغول شده است، کسی نیست جز قاتل فرزند از دست رفتهاش.
آگاهی از این راز، موجب شکلگیری تعلیقی فزاینده در طول فیلم میشود. در تک تک لحظاتی که اولیویه پسرک را با بدبینی مینگرد، به او نزدیک میشود یا به بهانهای او را به مکانی متروک میکشاند، در پس افکارمان (و افکار اولیویه) میگذرد که نتیجه نبرد ذهنی او میان امیال انتقامجویانهاش نسبت به پسر و ندای درونی که او را به بخشش میخواند، چه خواهد شد.
فرازی از یادداشت* * ایرج کریمی فقید درباره این فیلم و رابطه میان فرم و محتوا در آن، بهترین بهانه است هم برای پایان این مبحث و هم برای مرور لحظاتی از کشمکش پایانی فیلم پسر؛«و بالاخره هم فرانسیس را نمیکشد، او را رها میکند و وارد نخستین لانگشات نظرگیر و ساختاری فیلم میشود که برخلاف دیگر لانگشاتهای کمشمار فیلم کارکردی نیست.
این لانگشات دورنمای بیشه پردرختی است که اولیویه، در چشماندازش دور میشود؛ سرچشمه چوب و حیات. تنها در اینجا، دور از جامعه و فشارش، رها بودن برای او ممکن میشود.ماگالی از شوهر تازهاش باردار است ولی اولیویه است که نسبت به این زندگی رو به تکوین احساس نشان میدهد و حتی در مورد احساس شوهر ماگالی نسبت به بچه، کنجکاوی میکند. البته ماگالی خواهان کشتن فرانسیس نیست ولی بهنظر نمیرسد اهل بخشش هم باشد. و بدینسان پسر از نظر فرم حکایت، مردی است که در پوسته دفاعی کلوزآپ خزیده تا لطافت احساسی را که شاید از طراوت چوب کسب کرده و به او نیروی درک و بخشیدن را داده از دنیای کینتوزی و انتقام مصون نگه دارد».
* پیرنگ جبران، در کتاب «داستان: ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی» نوشته «رابرت مککی» اینگونه تعریف شدهاست: در فیلمهای این ژانر، قهرمان دچار تحول اخلاقی از بد به خوب میشود.
منبع: مجله فیلم