با بهروز وثوقي همكاري مي‌كرديم وقتي به او گفتم فيلم‌هاي «قيصر» و «گوزن‌ها» را نديدم متعجب شده بود كه مگر مي‌شود تو «قيصر» را نديده باشي؟ وقتي پشت صحنه فيلم «گوزن ها» و «قيصر» را برايش تعريف مي‌كردم ديگر اصلا باورش نمي‌شد، گفت مگر مي‌شود تو داستان فيلم، سكانس به سكانس آن را خوب مي‌داني حتي پشت صحنه فيلم‌ها را برايم تعريف مي‌كني چطور فيلم را نديدي؟

پایگاه خبری تئاتر: تورج اصلاني از فيلمبرداران شناخته‌شده سينماي ايران، اين روزها دومين فيلمش در مقام نويسنده و كارگردان به صورت آنلاين در شبكه اينترنتي اكران شده است. قصه «حمال طلا» روايت زندگي رضا، حمال طلاست كه شغلش رساندن طلا و جواهرات از كارگاه به مغازه است. يك روز در مسير كار، طلاها از رضا دزدي مي‌شود و او بايد غرامت اموال دزديده شده را بپردازد با اين حال با مشكلات فراوان و غيرقابل پيش‌بيني روبه‌رو مي‌شود. اين فيلم ضمن تحسين منتقدان، كانديداي دريافت سيمرغ بهترين فيلم نگاه نو از سي و هفتمين جشنواره ملي فجر هم بود. به بهانه نمايش اينترنتي اين فيلم با تورج اصلاني گفت‌وگويي انجام داديم كه از نظر مي‌گذرانيد.

يادم مي‌آيد در مصاحبه‌اي هنگام اكران فيلم «جينگو» گفته بوديد، قصد داريد در تمام فيلم‌هاي‌تان به مشكلات جوانان بپردازيد و آنها را رها نكنيد.

بله و همواره سعي مي‌كنم به قولم وفادار بمانم.

به همين دليل است دو فيلمي كه ساختيد، نقش اول را به نابازيگران يا بازيگران غيرچهره و جوان محول كرديد؟

جدا از سن و سال و شور جواني آنان، همواره در معاشرت‌هايي كه با اكثر آنها داشته و دارم اغلب آنها را داراي استعدادهاي بي‌نظيري ديدم كه متاسفانه فرصتي براي عرضه توانايي‌هاي خويش ندارند. يا به واسطه رابطه‌اي كه با جوانان تئاتر دارم، مي‌دانم بسياري از آنها بچه‌هاي مستعد و علاقه‌مند به هنر هستند كه تلاش‌هاي‌شان ديده نمي‌شود؛ به همين دليل در فيلم‌هايم از آنها استفاده مي‌كنم تا هم چهره‌هاي جديد به دنياي بازيگري معرفي كنم و هم اينكه حضور آنان در فيلم، باعث باورپذيري قصه مي‌شود(چون هنوز به بازيگر چهره تبديل نشده‌اند) و هم اينكه در سهل شدن مسير كاري‌شان قدمي برداشته‌ام و نكته مهم‌تر اينكه به عده‌اي جوان، فرصت محك زدن داده مي‌شود كه خود را آزمايش كنند و ببينند كه اصلا توانايي حضور در چنين ميادين سختي را دارند يا خير؟ به نظرم اين حرفه و صنعت به آدم‌هاي عاشقي كه تشنه آن هستند، نيازمند است.

نكته ديگر اينكه اكثر تهيه‌كننده‌ها ريسك پذيرش نابازيگران را در فيلم‌ها ندارند.

بله آنها فرصتي را در اختيار اين جوانان قرار نمي‌دهند و نمي‌گذارند آنها شانس خود را در اين زمينه آزمايش كنند چون برگشت سرمايه و حساب و كتاب مالي براي آنها بسيار مهم است ولي من چنين اعتقادي ندارم. چون چشمداشتي در توليد و عرضه فيلمم ندارم به همين دليل از چهره‌هاي تازه‌اي در زمينه فني(پشت دوربين) همچنين‌ بازيگري استفاده مي‌كنم تا ضمن حمايت از جوانان، سينما هم با حضور جوانان مستعد، نفسي تازه كند و ويترين بازيگران تغيير چهره بدهد وگرنه كاركردن در سينما به شكل كلاسيك و كارمندي نيازي به آدم‌هاي جديد ندارد و سازندگان از عوامل قديمي بهره مي‌برند. ولي هم علاقه من به همكاري با جوانان و هم ساختار توليد اين فيلم به گونه‌اي بود كه توانستيم فرصتي را در اختيار جوانان براي ورود به سينماي حرفه‌اي قرار دهيم.

خودتان هم انگار در شرايط زيستي سختي وارد اين حرفه شديد و چه بسا همين مساله باعث شناخت شما از روحيات جوانان، آمال و آرزوهاي‌شان شده باشد؟

سختي كار به يك طرف، آسيب‌هايي كه بابت وارد شدن به اين حرفه تحمل كردم، فراموشم نمي‌شود ولي آسيب‌ها را جدي نگرفتم و به راهم ادامه دادم اما هميشه با خودم فكر مي‌كردم اگر روزي به جايي رسيدم، دست جوانان را بگيرم و فرصتي براي جوانان مستعد علاقه‌مند فراهم كنم تا در آينده گله‌اي از خودم نداشته باشم. اين را هم بگويم زندگي كردن با جوانان و دمخوربودن با آنها اين فرصت را به آدم مي‌دهد تا علاوه بر شناخت دقيق آنها بتوانيم براي آنها و درباره آنها قصه بگوييم و به مشكلات آنها بپردازيم. به همين دليل هيچ‌وقت سعي نمي‌كنم، سراغ موضوعي بروم كه شناختي از آن ندارم. به واسطه نزديكي به جوانان كاملا مشخص مي‌كنم درباره چه وجهي از زندگي آنان صحبت كنم. به اعتقاد من جوانان سرمايه‌هاي خفته‌اي هستند كه حيف است آنها را رها كنيم. ارتباط با آنها براي نسل ما باعث مي‌شود ضمن آشنايي با نگرش آنها به‌روز باشيم و جوان فكر كنيم.

البته كه شما خودتان هم از نسل فيلمسازان جوان هستيد.

به زودي وارد دهه پنجم زندگي مي‌شوم (مي‌خندد).

بگذريم. در صحبت‌هايي بعضي از افراد از شما به همراه گروهي از فيلمسازان (عليرضا اميني، محسن تنابنده و سامان سالور) به عنوان نمايندگان جرياني ياد مي‌شود كه علاقه‌مند به طرح زندگي حاشيه‌نشين‌هايي هستند كه امورات زندگي‌شان به سختي مي‌گذرد.

بله، با شما موافقم براي اينكه نزديكي زيادي با آدم‌هاي حاشيه‌اي دارم و اساسا خودم فيلمسازي را در سينماي جوان يكي از شهرستان‌هاي حاشيه‌اي شروع كردم (سنقر) يعني آدم حاشيه شهر هستم. اين در حاشيه بودن و با آدم‌هاي حاشيه زندگي كردن به من كمك كرد كه آنها را بيشتر بشناسم. ضمن اينكه روياها، آرزوها، اميال، كام و ناكامي‌هاي اين افراد خيلي بيشتر از آدم‌هايي است كه شرايط زندگي‌شان استيبل‌تر است. زندگي آدم‌هاي حاشيه‌اي از بار دراماتيك‌تري برخوردار است و تلخي‌ها و شيريني‌هاي زيادي دارد. گاهي اوقات، خوشحالي‌هاي آنها با حداقل‌هاي يك زندگي ممكن و ميسر مي‌شود.

داستان فيلم‌تان بر بستري اتفاق مي‌افتد كه به شغل قالكاري(بازيافت طلا از زباله‌هايي كه ممكن است در آن، ردي از طلا باشد) ارتباط دارد كه مي‌توانيم بگوييم در سينما طرح چنين شغلي تازگي دارد. اين ايده از كجا به ذهن‌تان رسيد؟

سال‌ها پيش، عكس‌هاي يك عكاس برزيلي به نام سالگادو را با موضوع كارگران معدن طلا در برزيل نگاه مي‌كردم. آن چيزي كه در اين عكس‌ها توجه مرا به خود جلب كرد تماشاي آدم‌هايي بود كه در كنار خيابان، بساط پهن كرده بودند و فضولات انسان را مي‌فروختند. در واقع اين افراد از محتويات چاه فاضلاب معدن طلا كسب در آمد مي‌كردند. خيلي برايم عجيب بود چون هيچ آشنايي نسبت به اين جور كسب درآمد نداشتم. كنجكاو شدم و با چند نفر راجع به اين موضوع صحبت كردم. متوجه شدم از آنجايي كه كارگران معدن طلا هنگام كار، پودرها و ذرات بسيار ريز طلاي معلق در هوا را از طريق تنفس مي‌بلعند، وقتي اين ذرات ريز طلا از بدن‌شان دفع مي‌شود، امكان بازيافت طلا از فضولات آنها وجود دارد. به اين ترتيب كه كارگران اين فضولات انساني را جمع مي‌كنند و در دماي بسيار زياد مي‌سوزانند و از آن شمش طلا استخراج مي‌كنند. همين موضوع، مقدمه‌اي شد كه من دنبال ماجرا را بگيرم. به طلافروشي‌هاي زيادي سر زدم و با آنها زياد صحبت كردم و با همكار فيلمنامه‌نويسم آقاي هادي نادي كه با صنايع دستي و هنر مخراج‌كاري آشنايي دارد (پروسه نشاندن نگين يا سنگ قيمتي روي طلا يا فلز گرانبها كه با حساسيت و دقت زيادي همراه است) به كارگاه‌هاي مخراج‌كاري رفتيم و از نزديك، كارشان را ديديم و طي اين تحقيقات متوجه شدم، حرفه قالكاري سال‌هاي زيادي است كه در ايران مرسوم است. تا اينكه چند سال پيش بر حسب تصادف در يكي از روزنامه‌ها مزايده‌اي خواندم كه براي چاه فاضلاب طلافروشي 700 ميليون تومان قيمت گذاشته بودند. همه اين ماجرا جرقه‌اي در ذهنم شد كه بعدها توانستم با هادي نادي به صورت كامل به آن بپردازيم و به صورت فيلمنامه درآوريم.

همان‌طوركه درباره نحوه كار قالكاري توضيح داديد، اين افراد با فضولات انسان سر و كار دارند. به نظرتان نيامد وقتي اين موضوع به صورت داستان بر پرده سينما نمايش داده شود، بار رواني آن زياد باشد.

از آنجايي كه سينما با احساس انسان‌ها در ارتباط است، نظرم اين است كه ما از همه حواس انسان در سينما بهره نمي‌بريم. مثلا سال‌ها به اين فكر مي‌كردم و دغدغه‌ام بود كه اگر روزي بخواهيم منظورمان را از قصه با بو به مخاطب انتقال دهيم چه كار بايد بكنيم. به گمان من، ما از حس بويايي انسان در سينما نتوانستيم بهره ببريم و استفاده كنيم. بنابراين، اين بوي تعفن ناشي از فضولات انسان وقتي در سالن سينما استشمام مي‌شود يا مخاطب آن را از ‌گيرنده خودش حس مي‌كند، اين يعني من به هدفم رسيدم و يك امتياز براي فيلم من است.

يعني مخاطب به واسطه اين بوي تعفن، سنگيني كاري كه اين كارگرها انجام مي‌دهند را درك كند؟

دقيقا. بالاخره اين كارگرها هموطن ما هستند؛ از خود ما، پدر و برادر يا همسايه من و شما هستند. از كره ديگري كه به اين زمين نيامده‌اند. مي‌خواستم توجه‌ها به سمت اين انسان‌ها جلب شود و بدانيم آدم‌هايي پيرامون ما هستند كه در شرايط دشواري كار مي‌كنند و زحمت مي‌كشند اما روزي حلال كسب مي‌كنند. در دل پليدي‌ها و چرك و كثافت مطلق، عرق مي‌ريزند اما روزي پاكي دارند. جالب آنجاست كه معمولا هم اين آدم‌ها بسيار بخشنده و مهربان هستند. مي‌خواستم تماشاگر، اين شرايط سخت كاري را درك كند شايد بخشي از روح خفته آدم‌ها بيدار شود و ذهن‌شان درگير اين موضوع شود تا همنوع خودشان را دوست داشته باشند و بدانند راوي‌هاي داستان ما در چه شرايطي قرار دارند.

به نظرتان نمي‌آيد كه كمي دوز خشونت (تعفن) مندرج در فيلم، زياد بود و دوربين خيلي زياد به شرايط كاري اين آدم‌ها نزديك مي‌شود.

اين نزديكي كاملا تعمدي بود براي اينكه مي‌خواستم به خدمتكاربودن اين آدم‌ها تاكيد داشته باشم و به مخاطبم بگويم كه ببين آدم‌ها در چه شرايطي به دنبال روزي هستند؛ وگرنه اگر از آدم پولدار استفاده مي‌كردم از دور بايد ماجرا را به تصوير مي‌كشيدم. كسي كه به چنين موقعيتي نزديك نمي‌شود و فقط به دنبال كسب درآمد است.

منتقدي نوشته بود فيلم «حمال طلا» تحت‌تاثير فيلم «كندو»ي فريدون گله ساخته شده است.

شايد درست نباشد اين را بگويم ولي واقعيتش اين است كه من اصلا فيلم نمي‌بينم. بيشتر دنبال كشف دنياي اطرافم هستم و سينما در اين مسير براي من يك ابزار است نه ارجاع. مي‌خواهم زندگي اطرافم، اجتماعي كه در آن زندگي مي‌كنم از نگاه خودم در فيلمم روايت شود. واقعا مي‌گويم فيلم‌بين نيستم. اجازه بدهيد اينجا خاطره‌اي براي‌تان تعريف كنم. با بهروز وثوقي همكاري مي‌كرديم، وقتي به او گفتم فيلم‌هاي «قيصر» و «گوزن‌ها» را نديدم، متعجب شده بود كه مگر مي‌شود تو «قيصر» را نديده باشي؟ وقتي پشت صحنه فيلم «گوزن ها» و «قيصر» را برايش تعريف مي‌كردم ديگر اصلا باورش نمي‌شد، گفت مگر مي‌شود تو داستان فيلم، سكانس به سكانس آن را خوب مي‌داني حتي پشت صحنه فيلم‌ها را برايم تعريف مي‌كني. چطور فيلم را نديدي؟ در جواب به او گفتم من زياد مي‌خوانم و تمام آنچه از سينما دارم از كتاب‌ها و مطالبي است كه خوانده‌ام و در كنار اين نوشته‌ها طبيعتا داستان فيلم هم روايت مي‌شود. به اين طريق، من در جريان فيلم قرار مي‌گيرم. به او گفتم آن زمان كه «قيصر» در سينماها اكران شد در منطقه‌اي كه ما زندگي مي‌كرديم اصلا برق نداشتيم. شايد باورتان نشود هنوز هم شهر سنقر سينما ندارد.

چرا فيلم نمي‌بينيد؟

براي اينكه دلم مي‌خواهد در اجتماع زندگي كنم.

ساخته‌هاي خانم‌تان را هم نمي‌بينيد؟

(مي‌خندد) كارهايي كه فيلمبرداري و مراحل فني آن با من باشد حتما مي‌بينم. ولي اعتقادي به تماشاي فيلم و اقتباس ندارم و در آن شرايط نمي‌توانم كار كنم بايد تصاوير و ذهنيات خودم را روايت كنم و زماني هم به اين كار مبادرت مي‌ورزم كه حرفي براي گفتن داشته باشم و نكته‌اي كه مي‌خواهم در فيلمم روايت ‌كنم حتما بايد حرف خودم باشد اگر از خودم باشد، درست از كار درمي‌آيد ولي اگر بحث قياس مطرح باشد، مطمئنم كارم خوب نمي‌شود. من فيلم «كندو» را نديدم و هيچ ارجاعي هم به اين فيلم نداشتم اما نقدها و مطالب زيادي درباره اين فيلم خواندم و مي‌دانم ماجراي اين فيلم از چه قرار است. اما اينكه فيلم من دوستان منتقد را به ياد فيلم «كندو» انداخته باعث خوشحالي من است كه «حمال طلا» با يك فيلم اجتماعي خوب مقايسه شده است.

بحث ديگري كه در فيلم «حمال طلا» مطرح مي‌شود، نوسانات قيمت دلار و طلا و مشكلات اقتصادي است كه فرجام شخصيت‌هاي شما را دگرگون مي‌كند و با مشكلات مردم جامعه همخوان است.

به عنوان يك شهروند بايد بگويم كه تجربه تلخي از مشكلات اقتصادي دارم و آسيب زيادي ديدم ولي هنگامي كه فيلم را مي‌ساختم دو سال پيش به اين اميدواري فيلم را ساختم تا شرايط اقتصادي پايدار شود. ولي به مرور هي بد و بدتر شد. آن زمان كه فيلم را مي‌ساختم، دلار 3800 تومان بود. شما نگاه كنيد اگر مثل شخصيت‌هاي فيلمم ،كار و بارم را به سكه تبديل مي‌كردم، وضعيتم خيلي بهتر از الان بود. من هم به نوعي «رضا كيفي» (شخصيت فيلم) هستم كه سرمايه فيلمم پرت شده است. فيلم را امروز در اكران آنلاين نمايش داديم، روز دوم سر از كانال‌هاي ماهواره‌اي درمي‌آورد. خب در اين شرايط سخت اقتصادي است كه شاخك‌هاي ما فيلمسازان تيز مي‌شود و روي ما تاثير مي‌گذارد. نكاتي كه در فيلمم مطرح مي‌كنم، تخيلات من نيست درك من از شرايط روز و زيستم مي‌آيد. بله به قول شما با شرايط امروز جامعه خيلي همخوان است ولي از اين همخواني به عنوان يك شهروند خوشحال نيستم چون مي‌بينم مردم ما چگونه در تنگناي اقتصادي گير كرده‌اند.

اما انتقادي كه به فيلم شما وارد است اينكه فرجام كاراكترهاي شما بيشتر به شوخي مي‌ماند براي اينكه خيلي از افراد جامعه با خريد سكه و طلا در نوسانات وضعيت اقتصادي به لحاظ اقتصادي وضعيت‌شان بهتر مي‌شود. مي‌خواهم بگويم منتظر پايان ديگري به عنوان مخاطب بودم.

اساسا اعتقاد دارم به مشكلات زندگي بايد به چشم طنز نگاه كرد. دوم اينكه نمي‌خواستم، ترويج دزدي كنم و شخصيت‌هاي فيلمم با اختلاس و دزدي به رشد مالي برسند.

ولي پايان فيلم بسيار تلخ تمام شد. آدم‌هاي داستان شما سختي زيادي در زندگي متحمل شدند به نظرم در حق‌شان جفا كرديد.

نه باور كنيد، سرنوشت آنها براي من هم تلخ و دردآور بود؛ خود من هم با كاراكترها هم دردم. براي تمام كارگرهاي فيلمم هيچ‌كدام از هنرور استفاده نكردم. براي اينكه فيلم طبيعي و واقعي به نظر برسد از كارگرهايي كه دور ميدان مي‌ايستند و بيكار هستند، استفاده كردم. يك هفته كنار ما كار مي‌كردند. با اينكه كار زيادي نداشتند اما حقوق يك هفته را به آنها دادم.

نظرتان درباره اكران آنلاين چيست؟

من معتقدم اين نوع سينما به نفع تهيه‌كنندگان مستقل است و باعث مي‌شود، دست واسطه‌ها و كساني كه باعث مي‌شوند اين نوع فيلم‌ها بر پرده سينماها نمايش داده نشوند و مانعي براي اكران اين فيلم‌ها بودند، كوتاه شود.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: تينا جلالی