آیدا کیخایی، بازیگر و کارگردان تئاتر که مشغول بازی در نمایش ˝دل سگ˝ به کارگردانی محمد یعقوبی است، با تاکید بر اهمیت تحصیلات آکادمیک می‌گوید اگر تحصیلات تئاتری نداشت شاید بازیگر نمی‌شد و حتما باید در این رشته تحصیل می‌کرد

پایگاه خبری تئاتر: نقش‌آفرینی در بیش از 15 نمایش صحنه‌ای به کارکردانی هنرمندان شناخته‌شده‌ همچون حسین کیانی، محمد یعقوبی، فارس باقری، افسانه ماهیان، مهدی مکاری‌ و...، بازی در بیش از 7 سریال تلویزیونی، 4 تله‌تئاتر، 1 فیلم بلند سینمایی، در کنار کارگردانی یک فیلم کوتاه و دو نمایش "خداحافظ" و "یک دقیقه سکوت" از نوشته‌های محمد یعقوبی و دریافت 7 جایزه مهم بازیگری از جشنواره‌های مختلف در سال‌های گذشته، آیدا کیخایی را به یکی از بازیگران مطرح و تاثیرگذار به ویژه در عرصه تئاتر تبدیل کرده است.

به بهانه نقش‌آفرینی کیخایی در سه نمایش "خشک‌سالی و دروغ" در فرهنگسرای نیاوران، "هیولاخوانی" در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر و "دل سگ" در سالن استاد ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر در سال جاری، در کنار محمد یعقوبی و گروه تئاتر امروز، گفت‌وگویی با این هنرمند فعال عرصه تئاتر انجام دادیم.

به عنوان کسی که بازیگری در سه مدیوم تئاتر، تلویزیون و سینما را تجربه کرده و در هر سه مدیوم، به ویژه در تئاتر و تلویزیون هم موفق بوده، می‌خواستم بپرسم با توجه به اینکه فرض محال محال نیست، اگر در یک شرایط استثنایی به صورت هم‌زمان به شما بازی در یک نمایش، یک سریال و یک فیلم سینمایی پیشنهاد بشود و اتفاقا هر سه پیشنهاد نیز از لحاظ متن، گروه اجرایی، کارگردان و... ایده‌آل باشند ولی شما مجبور به انتخاب فقط یکی از پیشنهادها باشید، انتخاب شما کدام مدیوم خواهد بود؟ لطفا چرایی آن را توضیح بدهید.

من تجربه‌ سینمایی چندانی ندارم و تنها یک فیلم سینمایی بلند بازی کردم که البته همان یک فیلم هم کار بسیار خوبی بود. ضمن این‌که تقریبا دو سال است که هیچ کار تلویزیونی نداشته‌ام، اما اگر شرایطی که شما می‌گویید باشد، من قطعا انتخابم بین تئاتر و سینما خواهد بود. با این حال نمی‎توانم بگویم کدام را انتخاب می‌کنم چون چنین انتخابی به روحیه و شرایط من در آن زمان مرتبط خواهد بود. مثلا اگر این روزها چنینی پیشنهادی به من می‌شد با توجه به این‌که در ماه‌های اخیر در سه تئاتر بازی کردم، سینما را انتخاب می‌کردم در حالی‌که اگر سال قبل چنین شرایطی بود چون بازی تئاتری نداشتم احتمالا تئاتر را انتخاب می‌کردم. در واقع باید بگویم که هر چند بازیگری شغل من است، اما قبول کردن پیشنهادها کاملا به روحیه و شرایط بستگی دارد و اگر مجموعه‌ کار خوب نباشد حاصل تلاش بازیگر نیز خوب نخواهد بود. به همین دلیل واقعا بستگی به روحیه‌ و شرایط‌م در آن زمان دارد.

پاسخ زیرکانه‌ای بود. جایی خواندم که شما به لحاظ تکنیکی، تفکیکی زیادی میان بازیگری در این سه مدیوم قائل نیستید و معتقدید که بازیگر اگر کارش را به درستی بلد باشد در هر سه مدیوم می‌تواند خوب ظاهر شود. این پاسخ شما به سئوال قبل از همین تفکر ناشی می‌شود؟

این تفکر از آن‌جا ناشی می‌شود که من وقتی در دانشکده‌ هنرهای زیبا شاگرد خانم نصیرپور بودم، ایشان همیشه به ما می‎گفتند که ما یا بازیگر خوب و باهوش داریم یا بازیگر بد. و بعدها تجربه هم این را به من ثابت کرد. بازیگری می‌تواند 50 تجربه‌ بد در تئاتر داشته باشد و تجربه 51 او هم خوب نباشد، اما ممکن است بازیگری در همان بازی نخست خود درخشان ظاهر شود.

اگر اشتباه نکنم شما حدود 9 سال بعد از آنکه از دانشکده هنرهای زیبا در شته بازیگری فارغ‌التحصیل شدید، در همان دانشگاه فوق لیسانس‌تان را در رشته کارگردانی گرفتید. با توجه به اینکه امروز در هر دو زمینه بازیگری و کارگردانی (به ویژه بازیگری) تجربه‌های مختلفی را پشت سر گذاشتید می‌خواستم بپرسم که در مجموع ترجیح می‌دهید به عنوان یک بازیگر شناخته بشوید یا کارگردان؟

راستش آن زمانی‌که من تصمیم گرفتم برای کنکور کارشناسی ارشد ثبت نام کنم. رشته بازیگری مقطع کارشناسی ارشد وجود نداشت و فکر می‌کنم دو سال بعد از آن فوق لیسانس بازیگری هم اضافه شد. در واقع همیشه دلم می‌خواست چیز دیگری (مثل کارگردانی، طراحی صحنه، طراحی نور) را بجز بازیگری در تئاتر تجربه کنم به همین دلیل شاید بشود گفت که به نوعی شانس آوردم در آن سال کارشناسی ارشد بازیگری وجود نداشت و من کارگردانی خواندم. جشنواره‌های دانشجویی و امکاناتی که دانشگاه برای فرد به وجود می‌آورد باعث شد که کار کنم و بعد به مرور دیدم که کارگردانی را خیلی دوست دارم و این راهی است که پس از بازیگری باید طی کنم، اما اینکه من را به چه هویتی بشناسند، فکر می‌کنم تا امروز مسلما من را به عنوان بازیگر می‌شناسند. البته این را هم باید بگویم که کارگردانی کار بسیار دشواری است، چرا که برای کارگردانی تنها تحلیل متن و تعیین میزانسن کافی نیست بلکه به داشتن خصوصیاتی مثل مدیریت‌های مختلف و مانند آن نیاز دارد.

از سال 80 به این طرف شما تنها با سه کارگردان تئاتر (حسین کیانی، فارس باقری و افسانه ماهیان) بجز آقای یعقوبی کار کردید. هر از گاهی وسوسه نمی‌شوید که با کارگردان دیگری همکاری داشته باشید؟ البته می‌دانم  وفاداری به گروه برای یک بازیگر تئاتر یک شاخصه و ویژگی مهم است، اما به هر روی برای یک بازیگری تجربه کار با کارگردان‌های مختلف حتما باعث به اندوخته‌هایش می‌افزاید.

البته آن‌طور نبوده که بگویم پیشنهادهای شگفت‌انگیزی داشته‌ام و آنها را رد کرده‌ام. اما همان‌طور که من و آقای یعقوبی به گروه‌مان احساس وفاداری می‎کنیم و زمانی‌که می‌خواهیم کارگردانی کنیم اول به سراغ بچه‌های گروه خودمان می‌رویم، کارگردان‌های دیگر هم اول به سراغ افرادی می‌روند که قبلا با آن‌ها کار کردند یا عضو گروه‌شان هستند.

اما بعضی بازیگرها هستند که ورای گروه خود می‎توانند به هر کاری وسعت ببخشند و در گروه‌های دیگر نیز تاثیر بگذارند.

بله، اما همان‌طور که متواضعانه می‌گویم که خیلی پیشنهاد درخشانی نداشتم این را هم باید بگویم که نقش‌های بسیار بسیار کمی هستند که بگویم کاش من کار کرده بودم و برای آنها حسرت بخورم. این را به این خاطر می‌گویم چون من در اوقاتی که روی صحنه نیستم واقعا سعی می‌کنم تا جایی‌که می‌توانم و زمان دارم دیگر تئاترهایی که روی صحنه هستند را ببینم.

همانطور که احتمالا خودتان در جریان هستید اخیرا حرف و حدیث‌ها و انتقادهایی درباره اجرای سه نمایش از ابتدای سال تاکنون توسط گروه شما توسط بعضی از کارگردان‌ها مطرح شده، و البته بعضی از در دوستی وارد شدند و گفته‌اند که روند پشت سر هم کار کردن‌ها از کیفیت کار می‌کاهد و جنبه‌های فنی این موضوع را مطرح می‌کنند و بعضی دیگر هم این روند را ناشی از مسایل دیگری عنوان کردند. به عنوان بازیگری که در هر سه نمایش نقش داشتید فکر می‌کنید که اگر به عنوان مثال فقط یکی از این سه نمایش را اجرا می‌کردید از نظر کیفی با انچه که این روزها اجرا کردید، خیلی فرق می‌کرد؟ در واقع اجازه بدهید این گونه مطرح کنم که آیا به نظر خودتان اگر "خشک‌سالی و دروغ" و "دل سگ" را بازتولید نمی‌کردید، در کیفیت "هیولا خوانی" تاثیری داشت؟

من در مورد "خشک‌سالی و دروغ" اجرای خودم در نیاوران را بسیار بیش‌تر از اجراهای قبلی دوست داشتم. و اگر نقشم در "دل سگ" هم طولانی‌تر بود شاید به هر سه‌تای این کارها نمی‌رسیدم، اما در "دل سگ" نقش کوتاهی دارم و در واقع چون عضو گروه هستم در این اجرا هم حضور دارم. واقعیت این است که من بیش‌تر خلاقیت و تمرکزم را روی "هیولاخوانی" گذاشتم. ما سه سال بود می‌خواستیم این نمایش را اجرا کنیم، اما اجازه‌ اجرا نمی‌دادند ولی در تمام این مدت من به نقشم در این کار فکر می‌کردم. مدام پیش خودم اتود می‎زدم و حتی پیش از تصویب متن تمرین می‎کردم، اما دوستانی که نقدهایی دارند باید توجه کنند که "خشک‌سالی و دروغ" کاری آماده بود. در مورد "دل سگ" هم که باید بگویم که شاید این کار برای بازیگران جدید بود اما محمد یعقوبی آن را پیش از این به صورت تله‌تئاتر، نمایش رادیویی و صحنه‌ای کار کرده بود. در نتیجه "هیولاخوانی" بود که از لحاظ خلق کار جدید از اهمیت خاصی برخوردار بود. به نظرم اگر کارهای ما تماشاگر نداشت اصلا این حرف‌ها هم مطرح نمی‌شد. من فکر می‎کنم هر کسی بیش‌تر از دیگران نگران کیفیت کار و آبروی خودش است و لزومی ندارد که دیگران بیش‌تر از خود افراد برای آن‌ها دل بسوزانند.

درباره بازتولید کارهای گروه‌تان که با استقبال خوبی هم روبه‌رو شدند، آیا شما پیش از اینکه به نتیجه فعلی برسید هم به طور کلی موافق این کار بودید؟ چون آقای یعقوبی همیشه این از این مسئله دفاع کردند و معتقد بودند که باید این بازتولیدها صورت بگیرد. در واقع می‌خواهم بپرسم که پیش از آنکه به موفقیت‌های کنونی برسید چقدر با آقای یعقوبی در موفقیت و بازخورد مثبت بازتولید کارهایتان اطمینان داشتید؟

اولین کاری که آقای یعقوبی بازتولید کرد "زمستان 66" بود که من در اجرای پیشین آن بازی نداشتم و 14 سال هم از اجرای اولیه‌ آن می‌گذشت. جالب است بگویم که این نخستین نمایشی بود که من از محمد یعقوبی دیدم و تا پیش از آن اصلا ایشان را نمی‌شناختم. نمایش را در حالی دیدم که به شدت افسرده بودم و از تئاتر و تلویزیون نیز سرخورده شده بودم. به تنهایی به دیدن نمایش رفتم و واقعا شگفت‌زده شدم چون تا به حال نمایشی ندیده بودم که تا این اندازه نسبت به آن احساس نزدیکی کنم و فکر کنم که آدم‌های آن می‌توانند هر یک از ما باشند. دیدن این نمایش برای من تجربه‌ی عجیبی بود و به نوعی می‌شود گفت که زندگی تئاتری من به قبل از "زمستان 66" و بعد از "زمستان 66" تقسیم می‌شود. وقتی آقای یعقوبی در سال 90 گفت می‎خواهد آن را دوباره کار کند بسیار خوشحال شدم. وقتی قرار شد "خشک‌سالی و دروغ" را بازتولید کنیم کمی در مورد این موضوع مطالعه کردم و متوجه شدم این اصلن کار عجیبی نیست و بارها هم اتفاق افتاده اما همیشه در مورد کارهای خارجی بوده است. ما بارها "هملت" یا "باغ آلبالو" را اجرا کرده و می‌کنیم بدون این‌که هیچ حرف و انتقادی مطرح شود، اما نمی‌دانم چرا در مورد کارهای ایرانی این حرف‌ها مطرح می‌شود. ما در مقطعی که در تورنتو بودیم تئاترهای بسیاری دیدیم اما درخشان‌ترین کاری که درآن‌جا دیدیم نمایشی بود که اتفاقن یک بازتولید بود اثر رابرت لوپاژ به اسم Needles and opium.

شما علاوه بر تحصیلات آکادمیک در دو رشته بازیگری و کارگردانی به صورت عملی هم تجربه زیادی در بازیگری داشتید. می‌خواستم بپرسم به طور کلی برای رسیدن به نقش‌هایی که برعهده می‌گیرید وفادار به شیوه خاصی هستید یا به شیوه خاصی برای خود رسیده‌اید؟

در بازیگری به شدت تحت تاثیر استادانم در زمینه‌ بازیگری خانم نصیرپور و آقای سمندریان و محمد یعقوبی هستم. تا روز آخر با این‌که همه متن و همه نقش‌ها را حفظ هستم باز متن دستم است. مدام آن را می‎خوانم و با خودم تحلیل می‎کنم. به متن وابسته‌ام و احساس می‌کنم هر چیزی دارم در متن وجود دارد. تا دو هفته اول تمرین مدام فکر می‌کنم که کارم خوب نیست و هیچ چیزی پیش نمی‌رود به همین دلیل مدام از کارگردان می‌خواهم کمکم کند هر چند به این کمک اکتفا نمی‌کنم و مدام برای نقش اتود می‌زنم، آدم‌ها را می‌بینم، جست‌وجو می‎کنم و فیلم می‌بینم تا به آن‌چه می‎خواهم برسم.

در واقع می‌خواهم بدانم که تحصیلات آکادمیک در شکل‌گیری شخصیت بازیگری شما چقدر تاثیر داشته است؟ با فرض اینکه شما فرد با استعدادی در بازیگری هستید آیا با همین میزان تجربه تئاتری بدون تحصیلات آکادمیک فکر می‌کنید به وضعیت امروز می‌رسیدید؟

کیخایی: البته کسانی هستند تحصیلات اکادمیک نداشتند و بدون مطالعات تئاتری بازیگر شدند و الان هم مشغول به کار هستند، اما همه‌ این‌ها به نظر من در نهایت بستگی به خود فرد دارد. اگر تحصیلات تئاتری نداشتم شاید بازیگر نمی‌شدم و حتما باید در این رشته تحصیل می‌کردم. پیش از تئاتر من در رشته کامپیوتر قبول شده بودم، اما با وجود مخالفت‌های مادرم انصراف دادم و تئاتر خواندم. مادرم می‎گفت برو کامپیوتر بخوان و در دانشگاه تئاتر هم بازی کن، اما خودم می‎دانستم که در آن صورت شاید مهندس کامپیوتر خوبی بشوم ولی وقت کافی برای تئاتر نخواهم گذاشت، چون نمی‌توانم در مورد چیزی حرف بزنم یا کاری انجام دهم بدون آن‌که درباره‌اش اطلاعات و مطالعه کافی نداشته باشم. با این‌که بسیار تحت تاثیر دانشگاه و استادنم بودم اما تا قبل از دیدن نمایش"زمستان 66" در اسفند 77 می‌دانستم چیزهایی در تئاتر هست که نمی‌خواهم و دوست‌شان ندارم هر چند دقیقا نمی‌دانستم آن‌ها چه هستند.

اهل نوشتن هم هستید یا قصد دارید به صورت جدی سراغ نوشتن بروید؟

نه، اصلا. همیشه دو دسته آدم برای من بسیار عجیب بوده‌اند یکی نویسنده‌ها و دیگری آهنگسازان. درک اینکه چه‌طور کلماتی که همه‌ی ما می‌شنویم یا صداهایی که می‌شنویم تبدیل به نمایشنامه یا موسیقی می‌شود واقعا برایم دشوار است. به نظرم آن‌ها واقعا خالق هستند و کارشان قابل تقدیر است. از طرف دیگر چون با آدمی زندگی می‌کنم که بسیار در نوشتن سخت‌گیر است و به کوچک‌ترین واژه‌ها حتی در گفتارهای عادی زندگی هم دقت می‎کند می‎دانم که به این راحتی نمی‌توان نویسنده شد.

در نمایشنامه‌های محمد یعقوبی، کدام کار هست که دوست داشته باشید آن را کارگردانی کنید؟

راستش بیشتر دوست دارم در کارهای محمد یعقوبی بازی کنم، اما نمایشنامه‌ای که دوست داشتم کارگردانی کنم "یک دقیقه سکوت" بود که کار کردم و اگر فرصت اجرا بدهند باز هم دوست دارم همان را کار کنم.

رئال اجتماعی یکی از اصلی ترین مشخصه‌های کارهای محمد یعقوبی است. شما علاوه بر بازی در نمایشنامه‎های او با محمد یعقوبی زندگی می‎کنید و احتمالا نخستین کسی هستید که از ایده‌های او آگاه می‌شود و نمایشنامه‌هایش را می‎خواند. سئوالم این است که نه به عنوان همسر بلکه به عنوان بازیگری که همسر بودن این امکان را به او می‎دهد که جلوتر از دیگران متن‎های محمد یعقوبی را بخواند، اگر بخواهید ویژگی مشخصی به جز رئال اجتماعی به کارهای محمد یعقوبی بدهید، چه چیزی خواهد بود؟

آدم‌ها فقط ظاهر نیستند و روان‌کاوی آن‌ها هم بسیار مهم است. دیالوگ‌ها و کارکترهای کارهای او پوست و گوشت دارند و تو می‌فهمی که فلان شخصیت او ممکن است تو باشی. این به دلیل آن است که محمد یعقوبی به روان‌کاوی شخصیت‌هایش بسیار اهمیت می‌دهد، اما باید این نکته را بگویم که من اصلن در جریان نوشتن نیستم زیرا محمد یعقوبی اگر سوژه‌اش را بگوید دیگر نمی‌تواند بنویسد و وقتی او می‎نویسد بهترین روزهای زندگی من است. تمام تلاشم را می‌کنم که او بتواند بنویسد. نخستین کسی هستم که کارهای او را می‎خوانم. البته همیشه سعی می‎کنم بسیار سخت‌گیر باشم. مثلن "خشک‌سالی و دروغ" ابتدا دو تا متن جدا از هم بود. یادم هست که سال 86 بود، زمانی‌که نمایشنامه‌ها را خواندم از من پرسید به نظرت کدام یکی بهتر است؟ گفتم هر دوی این‌ها بسیار خوب هستند. که چند روز پس از آن محمد یعقوبی آن‌ها را با هم ترکیب کرد و گفت اینها الان یک نمایشنامه هستند و شد نمایشنامه کنونی "خشک‌سالی و دروغ". در نهایت این‌که اگر از چیزی در نمایش‌نامه‌های او خوشم نیاید آن را می‌گویم و محمد یعقوبی می‌داند که با او تعارف ندارم و به او دروغ نمی‌گویم.

در بین این متن‌ها کاری بوده است که دوستش نداشته باشید؟

"خشک‌سالی و دروغ" را وقتی خواندم دوست داشتم، اما وقتی شروع به تمرین کردیم مدام فکر می‎کردم که نکند خوب نباشد من در آن خوب نباشم. نمی‌گویم کار را دوست نداشتم، اما واقعا عاشق‌اش نبودم تا کمی که جلو رفتیم و فهمیدم که واقعا کار را دوست دارم و یعقوبی واقعا می‌داند که چه می‌خواهد. و تا الان به نظرم نقش‌ام در این نمایش بهترین نقشی بوده که تاکنون بازی کرده‌ام.

می‌دانم که نظر شما برای محمد یعقوبی بسیار مهم است، تا به حال شده به او پیشنهاد بدهید که مثلا گونه‌ای بجز رئال اجتماعی کار کند؟ و آیا اساسا رئال اجتماعی دغدغه خود شما هم هست؟

تا به حال چنین پیشنهادی نداده‌ام. با این حال خیلی چیزها بوده که محمد به من می‎گوید پیشنهاد تو بوده و من حتی آن را به خاطر ندارم. خودم در بازیگری به شدت به این عقیده‌ دارم که بازی باید باورپذیر باشد. این همیشه مثال من و محمد یعقوبی است که اسپیلبرگ "ای.تی" را چنان نشان می‌دهد که باورپذیر می‌شود. درباره‌ مطرح کردن مسائل اجتماعی در تئاتر هم معتقدم که تا وقتی مشکلات اجتماعی وجود داشته باشد هنرمند باید دغدغه‌ی اجتماعی داشته باشد. من با کارهای به‌اصطلاح تجربی مشکلی ندارم، اما به شرطی که تنها به دلیل متفاوت بودن اجرا نشوند و کسانی‌ که به این شکل کار می‌کنند بدانند که چرا این شکل از کار را انتخاب کرده‎اند. به عنوان مثال کارهای یاسر خاسب با کارهای ما کاملا متفاوت است، اما من کارهای او را بسیار دوست دارم چون کاملن مشخص است که او دغدغه‌های خودش را در کارهایش به نمایش می‎گذارد و می‎داند چه می‌کند.

از جمله کارگردان‌هایی بودید که در کارهایتان از بازیگران مطرح سینما مثل پیمان معادی و نیکی کریمی استفاده کردید و یادم هست که در جایی گفته بودید که اعتقادی به عدم حضور ستارگان سینما در تئاتر ندارید. با توجه به تجربه‌هایی که در این زمینه داشتید اگر دوباره بخواهید مثلا همان "شام با دوستان" را روی صحنه ببرید باز هم از ستارگان سینما برای نمایش‌تان انتخاب خواهید کرد؟

البته من با پیمان معادی فقط هم‌بازی بودم. "شام با دوستان" متن بسیار خوبی است و دوست دارم چند سال دیگر آن را دوباره اجرا کنم، اما قطعا ترکیب بازیگران را عوض خواهم کرد. همه بازیگران آن اجرا را کنار نخواهم گذاشت، اما در مورد نظری که قبلا در مورد سوپراستارها گفته بودم هم باید نظرم را اصلاح کنم. هر سوپراستاری به درد تئاتر نمی‌خورد.

در میان بازیگران زن ایرانی در تئاتر کسی هست که همیشه کارهایش را دنبال بکنید و هر بار با دیدن کارهایش لذت ببرید؟

تعداد بازیگران توانای زن در تئاتر ایران کم نیست. بازی خیلی‌هاشان را دوست دارم و تعدادشان بیش‌تر از آن است که بتوانم نام ببرم.

امسال قصد ندارید به عنوان کارگردان کار جدیدی روی صحنه ببرید؟

راستش متنی از یک نویسنده زن کانادایی به نام "برخورد" نوشته پاملا مالاسینها (نویسنده کانادایی هندی‌تبار) بود که دوست داشتم آن را کارگردانی کنم، اما وقتی با نویسنده‌اش این موضوع را در میان گذاشتم به خاطر بحث کپی‌رایت کمی زمان می‌برد. به هر روی متن را به دوستی برای ترجمه دادم ولی به دلیل مشغله‌هایی که هم من و هم نویسنده داشتیم امکان اجرا فراهم نشد ولی با توجه به این‌که متن یک مونولوگ زنانه‌ی بسیار سنگین است احتمالن اجرای آن امسال نخواهد بود و امیدوارم سال آینده اجرایش کنم.

و حرف آخر؟

استقبال و تشویق تماشاگران از نمایش‌های ما باعث شده تا امروز دوام بیاوریم و حرف‌های دل‌‌سردکننده‌ی برخی تئاتری‌ها را نادیده و نشنیده بگیریم. امیدوارم همه فرصت اجرای بیش از یک نمایش در سال را داشته باشند و تلاش کنند نمایش‌هایی برای مردم کار کنند که وقت‌شان به بدگویی از همکارانشان تلف نشود.