یک قانون خشن که من در مورد تئاتررفتن ساخته‌ام، این است اگر اجراکنندگان به صورت آشکار بیشتر از مخاطبان سرگرم شده باشند، معامله دچار خطا شده است.
پایگاه خبری تئاتر: ما برای اینجابودن هزینه پرداخته‌ایم! و زمانی که تئاتر آغاز به نفوذکردن در لذتی کند که بازیگران از قدرت و جذابیت خودشان می‌برند، کاملا شبیه این است که در یک کافی‌شاپ یا بار، کارکنان در ته‌بار گروهی تشکیل دهند، بافتنی ببافند آن هم درست زمانی که شما منتظرید مبلغ بالایی برای نوشیدنی‌تان بپردازید. هفته گذشته من با ناراحتی و خستگی در گوشه‌ای از محل برگزاری جشنواره ایستاده بودم در حالی‌که از دوطرف تحت فشار بودم، دونفر با پوزخند یک‌دوئت با زبانی بی‌معنی را درست در مقابلم اجرا می‌کردند.
«کلانگهاوس» (در سالن سامرهال) که در آن ما از میان اتاق‌های تنگی عبور می‌کردیم که آهنگ مبهم نوازندگان تصاویری از کفش‌ها و راهروهای خالی و انعکاس آنها را روی دیوار ایجاد می‌کرد. همه اینها به من این حس را داد که طولانی‌ترین نمایش جشنواره است. اجرا 45دقیقه به طول انجامید. تلاش کردم تا آرامشم را حفظ کنم پس از آن، در تایید قانون بی‌نظیر خودم نتیجه گرفتم: خیلی راحت باید گفت مولفان، سرگرم‌کردن ما را فراموش کرده‌اند. گذشتن ساعاتی از تماشای کلاگنهاوس، قانون احمقانه مرا نابود کرد.

«درب‌های پیشین»
تماشاچیانش را در یک‌اتاقک با یک‌چهارپایه در بار قرار می‌دهد. بازیگران با نوشیدنی‌هایی در دست، درباره یک پورتمانتو انگلیسی حرف می‌زنند. با بالاگرفتن فحاشی صاحب بار و یک کوییز با خودکار و کاغذ برای پاسخگویی، اثر طوری غیرقابل طفره‌رفتن شد که درگیرشدن با آن احتمال قتل را می‌داد. اما کار خوب، برنده می‌شود؛ یک صحنه کمدی سیاه درباره حضانت فرزند، یک آهنگ آشنا درباره جوانی و سپس یک شرح کوتاه درباره انسان، نوشیدن و خلق و خو. سوخت حیاتی اثر، آشکاربودن قدرت و جذابیت آنها بود و در پایان همه ما به اندازه یکدیگر، سرگرم شده بودیم! قانون من رعایت شد.
یک نمایش بسیار متفاوت دیگر «مجموعه‌ای از حرکت‌های غیرممکن و روبه افزایش» در سالن کینگ‌هال اجرا می‌شود و بیشتر روی قدرت و جذابیت بازیگران تکیه دارد. 9بازیگر لباس‌های گرم‌کردن پیش از نمایش را به‌تن دارند. ما تشویق می‌شویم تا جای نشستن خود را در کلیسای تبدیل‌شده به سالن نمایش بیابیم. با این حس که سر کلاس درام هستیم. یکی از 9نفر می‌گوید: «حالا هر کدام از شما که می‌توانید کفش‌هایتان را درآورده و بالای استیج بیایید...» خدا را شکر که شوخی می‌کرد.
هرچند این اثر استعداد به دام‌انداختن تماشاگر و پیچ‌وتاب‌دادن تماشاچی‌اش را دارد و این ممکن است در برخی انواع رقص اتفاق بیفتد، اما در عوض به صورتی قابل‌تشخیص، اثری درباره بازیگران است.