پایگاه خبری تئاتر: از این دست مجادلههای کلامی زیاد بود شبیه همین نگاهی که توقع بود همیشه نقشهای کوتاه به بازیگرهای لالهزار سپرده شود. پیامد این حرف و حدیث ها و این که در آن ایام چطور پشت سر هم حرف زده بودند گاهی به اولین همکاری مشترک هم کشیده میشد.
«کمالالملک» و صحنه گم شدن جواهرات سلطنتی و بازخواست کامران میرزا از همین نمونهها بود. کامران میرزا با بازی پرویز پورحسینی باید زانو میزد و دست ناصرالدین شاه را میبوسید. این صحنه چندین بار تکرار شد. یکی دو بارش را میشد پای فیلمبردار و پسند علی حاتمی گذاشت اما بقیه برخاسته از شیطنت و شوخطبعی بازیگر مقابل بود. پرویز پورحسینی اما حواسش پی این حرفها نبود.
کارش را میکرد. ده بار دیگر هم این صحنه تکرار میشد، میآمد زانو میزد و طبق نقش دست شاه را میبوسید. حاتمی هم شیفته همین اخلاقش بود و هم بازی خوبش. در «هزار دستان» قرار بود دو نقش را به او بسپارد.
پورحسینی نقش «متین السلطنه» در عهد قاجار را داشت که در تکیه ترور میشود. بعد از این که دکور لالهزار ساخته شد و به زمان پهلوی رسیدیم در نظر داشت نقش غلام عمه را هم پرویز پورحسینی بازی کند. همچنان برایم سؤال است که او با چه فکری به این انتخاب رسیده بود چون بعدها نقش را به محمد مطیعی سپرد که به لحاظ فیزیکی متفاوت از پرویز پورحسینی بود.
در همان ایام حدود یک ماهی از «هزاردستان» مرخصی گرفته و با پرویز پورحسینی سر «مردی که موش شد» رفتیم و فیلم را تمام کردیم. پورحسینی با وجود این که تجربه کار طنز نداشت اما خیلی خوب از پس کار برآمد. منش اش در کار حرف نداشت، اخلاق خوب، منظم، به معنای تام حرفهای بود. آقا بود. روحش شاد.
منبع: ایران آنلاین
نویسنده: احمد بخشی