طبق كتاب «تاریخ بخارا» و دیوارنگاره‌ها حداقل در قرن سوم قبل از میلاد مراسم آیینی به نام سوگ سیاوش در ایران وجود داشته. این آیین نمایشی همراه با حركت و موسیقی بوده و به صورت كارناوال در سراسر شهر اجرا می‌شده. یك آیین نمایشی مثل آیین دیونوسوس چرا در یونان تبدیل به تئاتر می‌شود اما در ایران رشدی نمی‌كند؟

پایگاه خبری تئاتر: كتاب «تئاتر یونان و روم» نوشته دان ناردو ترجمه و به تازگی تجدید چاپ شده. گپ‌وگفت پیش‌رو به همین بهانه و به كوشش نشر ققنوس انجام شده است. «تراژدی‌نویسان تلاش می‌كردند در نوشته‌های خود به سه هدف دست یابند. نخست، سعی می‌كردند نشان دهند انسان‌ها صاحب اراده آزاد و بنابراین مسوول اعمال خود هستند. مطابق این دیدگاه آدمیان قوه انتخاب كردار نیك یا بد را دارند و رفتار بر اساس این قوه، شخصیت آدمی را آشكار می‌كند. انتخاب نادرست نوعا انسان را به سوی شرایط یأس‌آور و غم‌ا‌‌‌نگیز می‌راند. دوم تراژدی‌نویسان می‌كوشند نشان دهند كه قدرتی الهی یا فوق بشری، برتر از عالم انسانیت وجود دارد. این معنا می‌توانست خدایا، خدایان یا قسمت یا سرنوشت باشد. اگرچه چنین قدرت برتری با آدمیان همچون مهره و آدمك رفتار نمی‌كند، بخشی از رفتارهای ایشان را تعیین می‌كند. در نهایت، آنان باید پاسخگوی او باشند. این قدرت مافوق، اغلب در پایان نمایش به صورت خدای ماشینی ظاهر می‌شد تا تاثیر او را بقبولاند.

سومین هدف نویسندگان تراژدی، رساندن تماشاگر به نقطه‌ای بود كه در آن، به تخلیه هیجانی - نوعی پالایش یا رهایی درونی از هیجانات و عواطف فرو خورده و انباشته - دست یابد كه در نهایت به آرامش می‌انجامید و كسانی كه آن را تجربه می‌كردند، خشنود می‌كرد. ارسطو در تعریف خود از تراژدی، در واقع، بر اهمیت تزكیه نفس تاكید می‌ورزد. او در كتاب فن شعر خود می‌نویسد: «تراژدی تقلیدی است از كار و كردار شگرف... و این تقلید به وسیله كردار اشخاص تمام می‌گردد... تا سبب تزكیه نفس از این عواطف و انفعالات گردد.»

تخلیه هیجانی وقتی دست می‌دهد كه تماشاگران، شخصیت‌های نمایش را بر صحنه ببینند كه مرتكب اشتباهات غم‌انگیزی می‌شوند و تاوان خود را نیز می‌پردازند. تماشاگران حاضر در نمایش كه خود نیز در زندگی مرتكب اشتباهاتی شده بودند، همذات‌پندارانه نسبت به مصیبت شخصیت‌های نمایش همدردی می‌كردند، سرانجام همراه با آنها به احساس آرامش و پایان كشمكش دست می‌یافتند. جدی بودن فوق‌العاده موقعیت‌ها كه در تراژدی‌های یونان به تصویر كشیده می‌شد، بی‌تردید سرچشمه‌ای افزوده به منظور دستیابی به آرامش به شمار می‌رفت. یك آتنی اهل تئاتر در راه بازگشت به خانه، پس از تماشای مده‌آ كه در آن مادری فرزند خویش را به قتل می‌رساند، احساس خوش‌ اقبالی می‌كرد كه مشكلات او هرگز تا این حد پردامنه نیستند.»

«كتاب تئاتر یونان و روم باستان» یكی از كتاب‌های مجموعه تاریخ جهان است كه تاكنون 79 عنوان از این مجموعه منتشر شده و همچنان انتشار عناوین جدید آن در دستور كار انتشارات است. در بخشی از این كتاب كه خوانده شد، دقیقا به بحث تحلیلی تئاتر در یونان اشاره می‌كند و انتخاب این بخش از این جهت بود كه انتظار ما از كتابی تاریخی تنها پرداختن به یك مساله تاریخی است. اما می‌بینیم در كتاب تاریخ تئاتر یونان و روم و بسیاری از عناوین این مجموعه كه غیر از بیان یك برهه تاریخی، مساله، رویداد و اتفاق به تفسیر و تحلیل آن هم پرداخته‌اند.

با یكی از دوستانی كه در زمینه فلسفه و تئاتر هم نگاهی داشتند در مورد این كتاب صحبت می‌كردم. ایشان معتقد بودند این كتاب منبع بسیار خوبی برای شروع و شناخت تئاتر است، به خصوص اینكه هنر تئاتر از یونان برخاسته و ما برای شناخت تئاتر باید در ابتدا تئاتر یونان و روم را بشناسیم. در ضمن از واژه‌های سخت و تخصصی رها باشیم. این كتاب نثر ساده‌ای دارد و در ضمن اطلاعات جامعی را در خصوص شروع تئاتر در سده شش قبل میلاد به مخاطب می‌دهد.

مقدمه‌ای كوتاه درباره كتاب و نویسنده آن «دان ناردو» بگویم: این نویسنده پژوهش‌های متعددی در زمینه‌های گوناگون تاریخی داشته. منابعی كه نویسنده برای نگارش این كتاب از آنها استفاده كرده، منابع مهمی هستند. به‌طور مثال یكی از مهم‌ترین كتاب‌های تاریخ تئاتر تالیف «اسكار براكت» است. كتاب اسكار براكت یكی از منابع اصلی نگارش كتاب دان ناردو است. اما همان‌طور‌كه شما هم گفتید این كتاب بیشتر از پرداختن به جزییات تاریخی یك دید كلی به مخاطب خود از یونان باستان ارایه می‌دهد. مخاطب با نحوه زندگی، تفكر، جامعه‌شناسی، روانشناسی و فلسفه مردم یونان آشنا می‌شود. مجموعه‌ای از عوامل كه منجر به وجود آمدن تئاتر در این سرزمین می‌شود. من همین جا یك پرانتز باز كنم. در همین مجموعه دو جلد كتاب با عنوان «تاریخ یونان» و «اساطیر یونان» وجود دارد كه بهتر است به عنوان دو كتاب تكمیلی در كنار این كتاب خوانده شود. مجموعه‌ این كتاب‌ها دید كامل و جامعی از اساطیر، تاریخ، سیاست و هنر از یونان باستان به دست می‌دهد.


 

ما متوجه می‌شویم یونان چون خاستگاه تئاتر است، كتاب تئاتر یونان به این كتاب مرتبط است. شما راجع ‌به كتاب اساطیر یونان هم به عنوان كتابی مرتبط با كتاب تئاتر یونان و روم صحبت كردید. چرا و چه ارتباطی بین اسطوره و حماسه و رسیدن به تئاتر وجود دارد و اصلا چرا تئاتر به وجود آمد؟

در یونان باستان ما با دو گونه تئاتری مشخص به نام «كمدی» و «تراژدی» مواجه هستیم. طبق آنچه ارسطو در كتاب فن شعرش گفته ریشه هر دو اینها در دیتیرامبهاست. اسكار براكت هم معتقد است تئاتر در مراسم آیینی پرستش دیونوسوس ریشه دارد. دیونوسوس خدای باروری و لذت است. او فرزند زئوس است و توسط ساتیرها كشته و دوباره زنده می‌شود.

همه اینها قصه است؟

اسطوره است.

اسطوره چیزی جدا از قصه است؛ حالا با نگاهی غلو شده.

اسطوره داستان خدایان و ماوراءالطبیعه است. اساطیر داستان‌های مقدس و مینوی را بیان می‌كنند كه در زمان ازل اتفاق افتاده. به بیان دیگر اسطوره داستان خلقت و شروع هستی را روایت می‌كند و به اولین‌ها می‌پردازد. آفرینش اولین آدم یا مثلا اولین سفر آدمی. اساطیر یونانی بیشتر از روابط میان خدایان می‌گوید. پس اسطوره‌ها داستان‌های مقدس هستند و با افسانه و قصه متفاوتند. تئاتر یونان هم از نظر اسكار براكت در آیین‌های دیونوسوسی ریشه دارد. اجرای این آیین‌ها یا همان دیتیرامبها- سرود بز- كه متشكل از داستان‌هایی اساطیری، رقص و اشعاری غنایی در مدح دیونوسوس بود درقرن هشتم قبل میلاد رواج یافت. اما اینكه دقیقا چگونه دیتیرامبها به تراژدی تبدیل شد و این تحولات چقدر طول كشید به درستی مشخص نیست. آنچه مسلم است این است كه این آیین‌ها كم‌كم به صورت جشنواره در آمد و این جشنواره‌ها پدیده‌ای داشت به نام «تسپیس». او از دل این آیین‌ها نمایشنامه و نمایش را به وجود آورد؛ آن هم با اضافه كردن عناصری مثل گروه همسرایان و حضور یك بازیگر در مقابل گروه همسرایان. البته خود تسپیس آن نقش را بر عهده داشت و با گروه همسرایان دیالوگ برقرار می‌كرد. همچنین او با اضافه كردن ماسك یا صورتك به صورت اشخاص نمایش و تغییر لباس برای نشان دادن كاراكترهای گوناگون در صحنه، تحولات بزرگی را در رسیدن به تئاتر ایجاد كرد و به عقیده اسكار براكت تئاتر از دل این آیین‌ها به وجود آمده است. اما غیر از آیین‌های دیونوسوسی یك منبع و منشا دیگر برای تئاتر در نظر گرفته می‌شود كه آن هم حماسه است. یونانیان پیش از اینكه صاحب تئاتر باشند به نقالی و خواندن حماسه‌های اساطیری می‌پرداختند. كتاب‌های «ایلیاد» و «ادیسه» نوشته «هومر» مهم‌ترین حماسه یونان است و در قرن نه قبل از میلاد نوشته شده است. این حماسه‌ها و نقالی‌ها را هم یكی از منابع و سرچشمه‌های به وجود آمدن تئاتر می‌دانند. در كل می‌توان گفت تسپیس كسی بود كه حماسه‌ها و آیین‌های دیونوسوسی را تركیب كرد و از آن تئاتر را به وجود می‌آورد.

پس شروع تئاتر با تراژدی است.

بله، تراژدی سی سال قبل از كمدی رسمیت پیدا كرد. اما كمدی هم از دل آیین‌های دیونوسوسی به وجود آمد. یكسری رسوم سطح پایین‌تر و مستهجنی در این مراسم وجود داشت كه از تلفیق آنها با نمایش‌های ساتری و مقلد بازی‌های دوریایی كمدی شكل گرفت. یكی از تفاوت‌های كمدی و تراژدی كاراكترهای آنهاست. تراژدی بیان احوالات، اتفاقات و سرنوشت خدایان و آدم‌های فرادست است. تراژدی داستان خدایان و قهرمان‌های اساطیری را می‌گوید كه با سرنوشت‌شان می‌جنگند. در كل تراژدی تقلید اطوار و احوالات بزرگ و مهمی است كه از اوج به حضیض فرود می‌آید. اما كمدی تقلید اطوار و كردار زشت و اتفاقات روزمره‌ای است كه موجب ریشخند و استهزا می‌شود. كمدی یك نوع زشتی را بیان می‌كند كه برانگیزنده درد نیست اما موجب خنده است.

به نظر شما چرا در این كتاب، تئاتر یونان و روم در كنار هم قرار گرفته‌اند؟ اینها چه نسبتی باهم دارند؟

ابتدا در این مورد صحبت كنیم كه چرا تئاتر در یونان به وجود آمد. یونانیان باستان با دیگر اقوام باستان بسیار متفاوتند. نخستین تفاوت به كاراكتر و شخصیت یونانی‌ها بازمی‌گردد. شعر بخشی از زندگی یونانی‌ها بود. نمایشنامه‌های یونان باستان منظوم بودند و پر از توصیف. طول زمان اجرای یك تراژدی یك روز یعنی از طلوع آفتاب تا غروب آن بوده. اجرای حماسه‌ها حتی این محدودیت را هم نداشتند. در هیچ كدام از جوامع باستانی مردم این صبوری و طاقت را برای شنیدن شعر نداشتند. به عنوان مثال نقالی در كشور ما در طول تاریخ وجود داشته اما هیچ ‌وقت مردم زمان زیادی را برای شنیدن آن صرف نمی‌كردند. مثلا مردم در قهوه‌خانه‌ها و وسط چای خوردن و استراحت به نقالی هم گوش می‌دادند. مساله دیگر اساطیر و خدایان یونان است. یونانیان مردم چند خدایی بودند. این خدایان بیشتر زمینی هستند تا انتزاعی. نسبت به خدایان دیگر اقوام تقدس كمتری دارند. خدایان یونان باستان مانند آدمیان با هم دیالوگ برقرار می‌كنند، می‌جنگند، گناه می‌كنند و كیفر می‌شوند. یونانی‌ها خیلی به سرنوشت معتقد نبودند و اعتقاد داشتند سرنوشت بالاتر از اراده آنها نیست و می‌توانند سرنوشت‌شان را تغییر بدهند. این نگاه و ایدئولوژی در هیچ‌كدام از جوامع باستانی وجود نداشت و نمایشنامه‌های یونانی بازتاب همین نگاه و موضوعات است.

این همینی است كه بعدا می‌شود فلسفه غربی. وقتی كه منجر می‌شود به اراده انسان و عقل در حقیقت به نوعی نهایتش به همین جا می‌رسد.

بله. طبق كتاب «تاریخ بخارا» و دیوارنگاره‌ها حداقل در قرن سوم قبل از میلاد مراسم آیینی به نام سوگ سیاوش در ایران وجود داشته. این آیین نمایشی همراه با حركت و موسیقی بوده و به صورت كارناوال در سرتاسر شهر اجرا می‌شده. یك آیین نمایشی مثل آیین دیونوسوس چرا در یونان تبدیل به تئاتر می‌شود اما در ایران رشدی نمی‌كند؟ یكی از این دلایل نگاه ماست به قضا و قدر الهی. ما مردمی به‌ شدت معتقد به قضا و قدر الهی بودیم. سیاوش از مرگش و خون‌خواهی كیخسرو پسرش آگاه است اما تن به سرنوشتش می‌دهد و مقابل آن نمی‌ایستد. به خاطر این تفاوت‌هاست كه آیین‌های نمایشی در یونان منجر به تئاتر می‌شود اما در ایران در سطح آیین‌های نمایشی می‌ماند. طبق گفته‌های پلوتارك و برخی از مورخین دیگر با حمله اسكندر به ایران 3 هزار بازیگر وارد ایران شدند و در شهرهایی چون كرمان و همدان تماشاخانه‌هایی هم ساخته شد اما این هنر توسط ایرانی‌ها پذیرفته نشد. تا دوره معاصر كه تئاتر به شكل اروپایی آن مثل یك كالا وارد ایران شد، ما خودمان هیچ‌وقت به آن دست پیدا نكردیم. اما روم تئاتر را هم مثل نقاشی، مجسمه‌سازی و معماری از یونان وام گرفت. رومی‌ها مردم خلاقی نبودند اما هر آنچه از یونان وام می‌گرفتند را طبق میل خود تغییر می‌دادند.

بعد از اینكه به یونان حمله كردند و یونان را گرفتند و زمان مقدونی‌ها را منظورتان است كه تئاتر را هم از یونانی‌ها گرفتند؟

بله حتی قبل از آن. در قرن پنجم قبل از میلاد چند شهر یونانی‌نشین در روم وجود داشت كه در آنها مقلد بازی‌های دوریك كه نوعی نمایش كمدی سخیف متشكل از آواز، رقص، تردستی، تقلید حركات حیوانات و پرندگان و بندبازی اجرا می‌شده و رومی‌ها با آن نمایش‌ها آشنایی داشتند. در قرن سوم پیش از میلاد این شهرها به تسخیر روم درآمدند. روم مثل مجسمه‌هایی كه با خود به یونان برد یا معماری كه اصول آن را از یونان تقلید كرد، تئاتر را هم وارد فرهنگ خود كرد. اما خیلی تفاوت بین تئاتر یونانی و رومی وجود داشت. تئاتر در روم دیگر مبتنی بر خرد و حكمت و نشان دادن جدال با سرنوشت نبود و بیشتر به سمت لذت و تفریح رفت. اصلا روحیه رومی‌ها اینچنین بوده. در دوره امپراتوری روم سیاست حكومت بر این اساس بود كه برای جلوگیری از اعتراض مردم حكومت نان، تفریح و سرگرمی را به صورت رایگان در اختیار مردم قرار دهد. ما در مبحث معماری روم با تعدادی حمام مواجه می‌شویم كه بسیار عظیم هستند. حتی آنجا هم تفریحگاهی برای رومی‌ها بود. یك رومی ممكن بود صبح به حمام برود و تا شب در حمام با سرگرمی‌های متنوعی از نمایش گرفته تا كتاب وقت بگذراند. در نتیجه تئاتر مبتنی بر خرد یونانی در روم به جنگ‌های گلادیاتوری، پانتومیم، لوده‌بازی و مقلد بازی می‌رسد. تراژدی در روم به صورت محدود اجرا می‌شد.

نگاه ارسطو به عنوان فیلسوفی به ادبیات و تراژدی چگونه بود. البته كتاب فن شعر او هم توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است.

نگاه یونانی‌ها به تئاتر بسیار فراتر از یك سرگرمی و تفنن بوده. ارسطو تئاتر را تقلید امور و رویدادهای طبیعی و زندگی در پیش چشم تماشاگران می‌داند. او در كتاب فن شعر نخست به علل پیدایش تئاتر می‌پردازد و دو عامل غریزه تقلید و لذت را مهم‌ترین علت به وجود آمدن تئاتر می‌داند و معتقد است غریزه تقلید از كودكی در وجود آدمی قرار دارد. آدم‌ها از وقتی بچه هستند اطوار و رفتار بزرگان را تقلید می‌كنند و دومین علت را لذت بردن از این تقلید می‌داند. همچنین ارسطو نخستین فیلسوفی بود كه اصول تئاتر را در كتاب فن شعرش تثبیت كرد. مهم‌ترین اصولی كه او بیان می‌كند، وحدت سه‌گانه زمان و مكان و موضوع است. هنوز بعد از دو هزار و چهارصد سال كه از نگارش كتاب فن شعر ارسطو می‌گذرد همین اصول و قوانین به عنوان اصول تثبیت شده تئاتر در شكل كلاسیك آن وجود دارد.

در سطوری كه ابتدا خواندم و شما هم اشاره كردید به نقش مخاطب اشاره شده، نقش مخاطب چیست و چه چیزی را از تئاتر دریافت می‌كند؟ به خصوص از تراژدی و اگر ما بخش اصلی تئاتر را تراژدی بدانیم مخاطب به چه دلیل مشتاق دیدن تئاتر بود؟

یونانی‌ها برای تئاتر اهدافی قائل بودند. هدف اولیه تئاتر این بود كه به مخاطب بگوید كه تو مسوول سرنوشت خودت هستی. مثلا در اسطوره بنیانی ایران یعنی نبرد خیر یا نیكی و نور با شر یا تاریكی و زشتی همیشه با پیروزی خیر به انجام می‌رسید. اساطیر ایرانی مفاهیم انتزاعی و مینوی داشتند و هیچ‌وقت زمینی نشدند و همین باعث شد كه این اساطیر هیچ‌وقت به خلق درام نینجامید. در نگاه اساطیری ایرانی اگر اهورامزدا حاكم شود صلح و نیكی جهان را دربرمی‌گیرد، یا برعكس اگر اهریمن حاكم شود سیاهی جهان را دربرمی‌گیرد. اما یونانی‌ها معتقدند سیاهی و سپیدی باید در كنار هم قرار گیرد. آدمی با وجود سیاهی در جهان باید با انتخاب درست تلاش كند تا به بهترین تبدیل شود. در وهله دوم تراژدی به مخاطب یاد می‌دهد كه نیرویی فوق نیروی ما یا سرنوشت وجود دارد اما آدمی با اراده خود می‌تواند به آن نیرو غلبه كند. موضوع همه تراژدی‌های یونانی همین كشمكش یا چالش با سرنوشت است. سومین و مهم‌ترین هدف تراژدی كاتارسیس یا تزكیه و تهذیب نفس یا پالایش روح است. یونانی‌ها تراژدی می‌دیدند برای اینكه خود را تخلیه هیجانی كنند و عبرت بگیرند. با دیدن تراژدی یاد می‌گرفتند اگر كار نادرستی انجام دهند یا انتخاب اشتباهی داشته باشند باید به عقوبت اشتباه خود برسند. همیشه در آخر تراژدی‌ها یك خدایی كه یوجین اونیل آن را «خدای ماشینی» می‌نامد به وسیله یك دستگاهی به نام «ماخینا» از بالا به زمین فرود می‌آمده و درس اخلاقی نمایش و وجودش در جهان را به مخاطبش گوشزد می‌كرده است. بعد از دیدن تئاتر قطعا مخاطب از اشتباه می‌ترسد و در زندگی درست‌تر تصمیم می‌گیرد.

پس در حقیقت تئاتر یك نوع آرامش را برای مخاطب به همراه داشته. مخاطب سرخوردگی‌ها و یأس‌ها و مشكلات عاطفی و حتی عواقب انتخابات اشتباه قهرمانان تئاتر را می‌بیند و به نوعی خودش آنها را تجربه و احساس آرامش می‌كند. درست است كه بگوییم نقش مخاطب در تئاتر بسیار مهم است؟

بله چون هدف این تئاترها آموزش به مخاطب بوده. در یونان باستان بر عكس روم باستان برای مخاطب سودمندی مهم‌تر از سرگرمی بوده. برای همین است كه در یونان تراژدی محبوب‌تر از كمدی است.

تئاتر در یونان باستان به عنوان اولین تئاترهای دنیا چه تغییری نسبت به تئاتر امروزی داشته؟

در دوره هلنی و شكست یونان توسط اسپارت‌ها مردم یونان دچار سرخوردگی از وضعیت موجود بودند. از بین رفتن دموكراسی از یك سو و وضعیت نابسامان اقتصادی یونان از سوی دیگر باعث شد تئاتر به سمت موضوعات عامه‌پسند برود. اما پس از ظهور مسیحیت و از قرن پنجم میلادی تئاتر ممنوع شد. چون در تئاتر مسائلی مطرح می‌شد كه با مذهب متناقض بود. در قرون وسطی تئاتر هم مثل مجسمه‌سازی یا نقاشی ممنوع شد و ما شاهد یك دوره سكون و خاموشی بودیم. تئاتر صرفا محدود شد به اجرای نمایش‌های مذهبی در كلیسا و گروه‌های دوره‌گردی كه به صورت غیرقانونی یا سیار به اجرای نمایش می‌پرداختند. اما پس از رنسانس مانند هنرهایی چون نقاشی، مجسمه‌سازی و معماری در آثار نمایشنامه‌نویسانی چون مولیر یا شكسپیر ما دوباره شاهد رجعت و الهام گرفتن از آثار كلاسیك یونان باستان هستیم. البته ریشه تمام گونه‌هایی نمایشی كه در طول این دوران به وجود آمد مثل كمدیا دل‌آرته، پانتومیم، اپرا و... هم در نمایش‌های یونان باستان است.

مخاطب تئاتر یونان باستان با تئاتر امروزی چه تفاوتی دارد؟

من فكر می‌كنم برای این پاسخ باید به خودمان رجوع كنیم. ما چرا تئاتر می‌بینیم، یا اصلا چرا نمایشنامه می‌نویسیم و تئاتر اجرا می‌كنیم؟ سرگرمی یا سودمندی؟ بسیاری از منتقدان معتقدند آن چیزی كه نمایش و سینما و سلیقه امریكایی است نه در ادامه تئاترهای یونان باستان بلكه در ادامه تئاترهای روم باستان است. پدر بزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ما تعزیه می‌دیدند برای رسیدن به كاتارسیس. هم سرگرم می‌شدند و هم سودمند بود. اما من فكر می‌كنم الان هدف ما به عنوان مخاطب بیشتر سرگرمی است. تئاتر بیشتر از سرچشمه‌های آیینی خود دور شده و به سمت سرگرمی رفته و از عناصر سرگرم‌كننده برای جذب مخاطب استفاده می‌كند كه شاید به دلیل شرایط كنونی جامعه و نیاز زندگی معاصر باشد. مخاطب تئاتر امروز دلش می‌خواهد با دیدن تئاتر فقط لحظاتی به مشكلاتش فكر نكند و فقط خوش بگذراند.

برای مشاهده دیگر اخبار سینما اینجا کلیک کنید

برای مشاهده دیگر اخبار تئاتر اینجا کلیک کنید


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: كیمیا محجوب