پایگاه خبری تئاتر: با نمایش لحظاتی از جامجهانی 2018 روسیه آغاز شد. همان بازی معروف و بهیادماندنی، همانی که دقیقا مشخص نبود تراژدی ملی است یا حماسه ملی، شاید هم مرز میان تراژدی و حماسه آنقدر که در نگاه اول به نظر میآید، ملموس نباشد. آن بازی برای ایرانیان مثل شب امتحان بود، گویی اهمیتی نداشت که مراکش را بردهایم و یک بازی خاطرهانگیز را مقابل ماتادورها بهنمایش گذاشتهایم، انگار عملکرد فوقالعاده بچههای تیم ملی دیگر برایمان اتفاق غیرمنتظرهای تلقی نمیشد و اینبار قرار نبود صرفا به عملکردهای عالی بسنده کنیم.
همه منتظر برداشتن قدم آخر بودند، وارد کردن ضربه نهایی و کسب نتیجه، همه باورمان شده بود که تیم ملی ایران از گروه مرگ رقابتهای جامجهانی در روسیه، راستیراستی دارد به مرحله بعد صعود میکند. به مرتبهای از خودباوری ملی رسیده بودیم که دیگر برایمان اهمیت نداشت حریف مقابلمان قهرمان قاره سبز است. انصافا هم خوب جنگیدیم اما نمیدانیم دقیقا حماسهمان به تراژدی آمیخته شد یا با یک تراژدی حماسی مواجه شدیم. هرچه بود لحظاتی از آن بازی را تا ابد نمیتوان از حافظه جمعی ایرانیان پاک کرد، چه فوتبالیها و چه آنهایی که از فوتبال فقط جامجهانیاش را میدیدند، آن اتفاق را دقیق و با همه ابعادش درک کردند، «علیرضا بیرانوند» پنالتی رونالدوی افسانهای را مهار کرد و در دفاع از خط دروازه ایران، غیرتی مثالزدنی به خرج داد، علی بیرو میتواند تا سالیان سال برای فرزندان، نوهها و نتیجههایش قصه این حماسه چند دقیقهای را تعریف و طعم شیرین این افتخار را مکررا برای خود و نزدیکانش تازه کند، او اما با موافقت برای ساخت فیلم «بیرو» تصمیم گرفت روایت همهگیرتری را از قصهاش ارائه کند. اینطور شد که رضایت داد روایت آن مسیر سخت و درازی را که طی کرده تا آن حماسه چند دقیقهای را رقم بزند، به دست «عباسمیرزایی» بسپارد. فیلم با نمایش لحظاتی از آن حماسه شروع میشود و با همان لحظات هم پایان مییابد، در این میان اما بیش از 100دقیقه روایت زندگی دشوار و سختیهای مسیر زندگی بیرانوند را شاهدیم، تا اینجا انگار همهچیز خوب است و تمامی اجزا برای تشکیل یک اثر قهرمانمحور و ورزشی، پدیدهای که مدتهاست سینمای ایران انتظارش را میکشد، آماده است.
«عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو...»، هنرش را اول گفتیم و حال نوبت معایب آن است. بزرگترین عیب فیلم و اولین اشکالی که در نظر تمامی مخاطبان آشکار است، شلختگی روایت و خردهپیرنگهای فیلمنامه است. پلانها طوری درکنار هم قرار گرفتهاند که روایت موردنظر فیلمنامهنویس، بهدرستی در ذهن مخاطب شکل نمیگیرد. فاصله بین پلانها و پرش از روی آنها غیرقابلتوجیه است و اتخاذ چنین فرم نامناسبی، محتوا و ایده خوب فیلم را کمرنگ و کماثر میکند. کلیت قصه را که خود بیرانوند بارها در رسانههای مختلف گفته بود و همه میدانستند، عباسمیرزایی! مخاطبان فیلم جملگی پیش از نشستن به تماشای فیلم، قصه کار کردن بیرو در کارواش و پیتزافروشی و رفتگریاش را میدانستند، آن چیزی که فیلم باید برای آنها روایت میکرد، نمایش دانستههایشان از زاویهای مغفول و کمتر موردتوجه قرار گرفته بود. آن چیزی که مخاطبان باید در فیلم احساس میکردند، سینمای مرتضیعلی عباسمیرزایی بود اما شاید اگر ایده این فیلم را به هر کارگردان دیگری برای ساخت میدادند، نتیجه همین میشد که بهدست شما شد. امضای مولف کمتر پای این اثر دیده میشود و هویت این فیلم کاملا در گرو شناخت مشترک مخاطبان از قصه معروف زندگی سنگربان تیم ملی کشورمان، علی بیرو است.
به اعتراف عوامل فیلم، آنها دقیقا میخواستند «فوتبالیستها» بسازند اما نهتنها چنین اتفاقی رخ نداد، بلکه شاید بتوان گفت، بیرو از فوتبالیستهای «علیاکبر ثقفی» که در دهه 70 ساخته شد هم عقبتر بود. این را که چرا کارگردان تشخیص داده در خلق قابهای فوتبالی، بهجای نمایش بازی فوتبال، بیشتر از کلوزآپها و نمایش حالات چهره بازیکنان استفاده کند، خود بهتر میداند. آنچه را ما میدانیم اگر بخواهیم خلاصه کنیم باید گفت که اثر فوتبالیستهای شما با وجود تمامی شایستگیها و نقاط قوتش، از نگاه مخاطبان چندان هم فوتبالیستها نبود و نشد.
منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: علی صولتی