پایگاه خبری تئاتر: در سالهای گذشته میل به ارائه آثار نمایشی با تأسی از مدلهای پستمدرن غربی، بهخصوص با افزایش سریالهای آمریکایی زیاد شده است. دیدن انیمیشنهای جنونآسا و ترفندهای دراماتیک شیطنتآمیز هر جوانی را مجاب میکند که با جذابترین شکل ممکن هنر نمایش روبهرو است. هر ناممکنی با تکنیکهای پستمدرن ممکن میشود و هر چیز جدی در جهان هستی بدل به شوخی میشود. هنرمند پستمدرن میتواند نقش اروسگونهای برای خود اتخاذ کند و به سوی هر فرد مدنظرش، تیر بازیگوشی شلیک کند. تیر یا میخورد یا نمیخورد و این هم خودش یک فرایند پستمدرن به حساب میآید. انبوهی از ایدهها در نمایشهایی اینچنینی انباشته میشود و به نظر میرسد مخاطب عموم نسبت به این انباشت مجهز نیست. او کم دیده است و نمیداند این سرخوشی روی صحنه از کجا آمده است. او سرخوشی را در کمدیهای بزنبکوب دیده و اگر پیگیر باشد در کمدیهای آزاد تجربه، اما پستمدرن بودن متفاوت از تجربه مخاطب است. پستمدرنها کمدی آزاد را هم دست میاندازند، اگر مخاطب درک کند. پس ما در فهم پستمدرن بودن آثار با مشکل ادراک روبهروییم.
نمونه خوب این وضعیت در نمایش «بودن» مرتضی جلیلدوست است براساس متنی از صبا نجاتی. گروهی که تجربه قبلیشان هم تنه به پستمدرنیسم میزد و اما محبوب شد. بازی با دنیای کمدی صامت آشنا برای مخاطب با حضور چاپلین، ناگهان بدل به احضار اسطورههای مصری شده است، اسطورههایی که شاید برای خود مصریها هم آشنا نباشد. دنیای بازیگوش جلیلدوست،دنیای ناشناختهای برای مخاطب میشود. کولاژهای نمایش برای بازنمایی چند وضعیت نسبتاً دور از هم و البته تلاش برای در هم تنیدن آنها، بیش از پیش سرگیجهآور هم میشود. مخاطب نمیداند درگیر چه شده است. فضای پر تصویر و این بار مملو از کنش، فرصتی برای مخاطب ناآشنا با این شیطنت نمایشی نمیگذارد. وضعیت وقتی بغرنجتر میشود که مخاطب نمیفهمد پیام نمایش چیست. او فقط میتواند میان «بودن» و «هملت» درون نمایش یک ارتباطی بیافریند.
آثار پستمدرن چندان پیچیده نیستند،حداقل در ظاهر. ظاهر «بودن» هم پیچیده نیست، ولی آرام آرام پیچشها نمود پیدا میکنند و آن دکور ساده هیولاوش. همین نقطه به یک انقطاع بدل میشود. این وضعیت را با یک قسمت سریال «مرد خانواده» مقایسه کنید که یک داستان ساده با خطروایی تکبعدی تبدیل به یک فاجعه میشود. فاجعهای که می خنداند و البته پیامهای اخلاقی سریالهای آبکی تلویزیونی را هم هجو میکند.
در «بودن» هم هجو هست، اما تلاش میکند مخاطب را پشت نمایش شیرفهم کند. محافظه کاری میکند و نمیخواهد حرفش را صریح کند. بیشک موضوع سانسور نقش پررنگی در این رویداد ایفا میکند، اما نمایش از اینکه هجوش، هجو برآمده از پارودی، سخیف شود هم میترسد. برای همین پارودی را از دنیای آشنای مخاطب ایرانی دور و آن را به سرزمین فراعنه و وایکینگها و موسیقی رپ میکشاند. «بودن» در کنار بیشتر نمایشهای پستمدرن از پارودیک کردن جهان ایرانی میهراسد. سانسور یا بدل شدن به کمدی آزاد عاملان مهمی در این رویکرد به حساب میآیند، اما مگر آمریکاییها و انگلیسیها برای خلقت جهان پارودیک به بدل شدن اثرشان به کمدی واریته فکر میکنند!!؟ آنها واریته را هم ابزار جهان خود میکنند. برای هنرمند پستمدرن محدودیت اینچنینی وجودم دارد. هر چیز به ظاهر سخیف میتواند در دست هنرمند پستمدرن ماهیت خود را تغییر دهد، اگر نترسد. «بودن» فرصت چنین مهمی داشت، اما پا پس میکشد و خودش را جای بنا میکند چه به کسی برخورد و این همان عامل دشمنساز برای پستمدرنهاست.
نویسنده: احسان زیورعالم