فیلم به لحاظ ساختاری می‌خواهد مقلدانه عمل کند؛ با فرم مشخصی ارتباط برقرار نمی‌کند و هر از گاهی قالبی ایندیانا جونزی به خود می‌گیرد. پاره‌ای به شکل جیمز باند درمی‌آید و اوقاتی خود را به شکل دزدان کشتی کاراییب می‌بیند. از این رو نمی‌توان با قطعیت گفت این فیلم اقتباسی از بازی‌های ویدیویی به صورت آزادانه عمل کرده است یا به صورت وفادار یا حتی به صورت کلمه به کلمه و مو به مو.

چارسو پرس: سینمای اقتباسی در بهترین وضعیت ممکن نمی‌تواند وامدار کیفیت‌های لازمه از مبدا الهام گرفته شده‌اش باشد. اساسا فقدان داستان جدیدی که جنبه دراماتیزه شدن داشته باشد، روز به روز دست سینما را بیشتر می‌بندد و باعث می‌شود که سینما، در به در به دنبال سوژه‌ای ذهنی بگردد تا از آن فیلمنامه‌ای استخراج کند. سینمای اقتباسی، در اغلب اوقات به جای آنکه رویکرد سینماتوگرافی داشته باشد، بیشتر در وضعیت اقتباسی‌اش به صورت درمانده در حال دست و پا زدن است. سینما نیاز به طرح ساختاری، شخصیت و دیالوگ دارد و چیزی که بیشترین ضربه را به سینمای اقتباسی زده است، عدم توجه به فاکتورهای ذکر شده است. سینمایی که وقتی می‌خواهد آثار دیگر تصویری و شنیداری را دستمایه ساخت خود قرار دهد، با آنکه بیشترین تلاش خود را در راستای وفاداری انجام می‌دهد اما غالبا خروجی این بازاندیشی و بازسازی چیزی جز بی‌وفایی را در پی نخواهد داشت.

فیلم «کشف نشده» (Uncharted) به کارگردانی روبن فلیشر که براساس یک مجموعه بازی ویدیویی تولید شده است، هم در وادی الگوبرداری از منبع اقتباسی‌اش ضعیف عمل کرده و هم در دخل و تصرف‌هایی که مولف روی آن صورت داده است. می‌توان گفت چنین فیلمی به لحاظ ارزش هنری نه چیزی به سینما اضافه کرده و نه حتی طرفداران بازی‌های ویدیو گیم را راضی نگه داشته است. فیلمی که به لحاظ ساختاری می‌خواهد مقلدانه عمل کند، به‌طور کل با فرم مشخصی ارتباط برقرار نمی‌کند و هر از گاهی قالبی ایندیانا جونزی به خود می‌گیرد. پاره‌ای به شکل جیمز باند در می‌آید و اوقاتی خود را به شکل دزدان کشتی کاراییب می‌بیند. از این‌رو نمی‌توان با قطعیت گفت این فیلم اقتباسی از بازی‌های ویدیویی به صورت آزادانه عمل کرده است، یا به صورت وفادار یا حتی به صورت کلمه به کلمه و مو به مو! فیلمساز نشان می‌دهد که چندان با مقوله اقتباس آشنا نیست و در نتیجه آدم‌هایی را که در فیلمش می‌بینیم، به صورت پرسوناژ در نمی‌آیند و در حد تیپ باقی نگه داشته می‌شوند. 

فیلم جلوه‌های ویژه‌ به نسبت قابل ‌قبولی دارد و کارگردانی این فیلم نشان می‌دهد که از پرده کروماکی فقط در ایجاد لحظه‌مندی‌های هیجان‌انگیز همانند سری‌فیلم‌های «ماموریت غیرممکن» سر درمی‌آورد و نه از بازی گرفتن از بازیگرانش!
بازی تام هالند در نقش شخصیت اصلی «نیتن دریک» چندان چنگی به دل نمی‌زند و چیزی به کارنامه بازیگری این بازیگر اضافه نمی‌کند. چه زمانی که در نقش متصدی بار ظاهر می‌شود، چه در زمانی که در نقش انتقام‌گیرنده حضور می‌یابد و چه در زمانی که به دنبال گنج پنهانی است و چه در زمانی که به هیبت شبه سوپر هیروئی اسپایدرمن در می‌آید، هیچ‌گاه نمی‌تواند ریتم شخصیتش را حفظ کند و گویی در بازی چندپاره او، نوعی سکته به وجود آمده است.

از طرفی «مارک والبرگ» در نقش ویکتور سالیوان نیز مانند اکثر کاراکترها به صورت یک افزودنی در فیلم باقی می‌ماند و حداقل‌های یک نقش تیپیکال مکمل را نمی‌تواند ایفا کند. او هر قدر تلاش می‌کند که تصویری رازآلود از خود ارایه دهد، به دلیل بی‌شناسنامه بودنش برای مخاطب، به شکلی بلاتکلیف نمود پیدا می‌کند. سوفیا علی نیز با نقش «کلویی فریز» نه بر بار رمانتیک ایجاد شده بین این کاراکتر و نیتن می‌افزاید و نه در موقعیت‌های تعقیب و گریز فیلم چیزی جز عملکرد کلیشه‌ای رایج در فیلم‌های اکشن-ماجراجویانه از خود ارایه می‌دهد. به همین ترتیب اگر به این شخصیت‌پردازی‌های الکن، شوخی‌های بی‌دلیل و بی‌مزه در روابط‌شان اضافه شود، چیزی غیر از تعدادی آدم پوچ و تهی باقی نمی‌ماند. 

موقعیت جغرافیایی داستان فیلم که در سکانس‌های ابتدایی فیلم رخ می‌نماید، چیزی جز جلوه‌گری‌های زیباشناسانه اسپانیا حرفی برای گفتن ندارد و به همین دلیل است که با تِیک آف هواپیما، مجبور به حذف شخصیت سانتیاگو مونکادا (با بازی آنتونیو باندراس) و سوئیچ کردن شخصیت بد داستان از او به کاراکتر برداک (با بازی تاتی گابریل) می‌شود. فیلم به قدری از لحاظ منطق روایی بی‌قاعده عمل می‌کند که صحنه تعقیب و گریز در پشت محراب کلیسا و دخمه پر از آب را که پتانسیل بسیار بالایی برای غافلگیری داشت، به ناچار سرهم‌بندی می‌کند و تماشاگر می‌فهمد که نقطه تلاقی دو صلیب کاراکترهای «دریک» و «کلوئی» دقیقا همان‌جایی است که کاراکتر «سالیوان» بالای سرشان ایستاده است! فیلم ترجیح می‌دهد در همه عناصر داستان‌پردازی‌اش عمیقا وارد نشود؛ از پیش داستان فیلم که مربوط به کودکی «نیتن» و رابطه او با برادرش است تا سرگذشت فردیناند ماژلان، رابطه خیانت‌آمیز کلوئی با دریک و حتی معرفی شخصیت‌های شرورش که بسیار لطیف و فانتزی از آب در آمده‌اند. حتی سکانس پیدا‌ شدن گنج در کشتی‌های کشف نشده نیز سرسری گرفته می‌شود و از قابلیت‌های چشم‌نواز آن، استفاده نمی‌شود. همه مولفه‌های جاری شده در فیلم نازل‌تر از تعاریف عرف این ژانر سینمایی به ظاهر تجملی در آمده است و صرفا تاحدودی می‌توان با گنجی که با رنج نابرده کاراکتر «نیتن دریک» میسر می‌شود، دقایقی سرگرم بود. 


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: آریو راقب كیانی