نمایش ˝وقتی ما برگردیم دوپای آویزان مانده است˝ به کارگردانی ابراهیم پشت کوهی بر این پرسش اساسی تاکید می‌کند که آیا انسان را از گناه گریزی است و یا تا ابد به دنبال انسان است تا به لغزش او ترس و احساس ندامت را همچون یک خوره و برزخ در جانش بی‌اندازد.

پایگاه خبری تئاتر: احمد محمد اسماعیلی: تقریبا از اوایل تابستان تمرینات نمایش "وقتی ما برگردیم دوپای آویزان مانده است" در پلاتوهای مختلفی انجام شد و با توجه به شرایط تولید و قرارداد کاری بازیگران نامی تئاتر تیم بازیگری چند باری دچار تغییرات شد و ترکیب فعلی تبدیل به ترکیبی از بازیگران بومی بندرعباس و تئاتر تهران شد.

گروه تی توک

به جرات می‌توان ادعا کرد گروه تئاتری تی‌توک تنها گروه تئاتری شهرستانی است که امکان اجرا در تهران را به صورت مستمر در این سال‌ها به دست آورده است و این دست‌آورد کمی برای ابراهیم پشت کوهی و گروهش نیست. شاید گروه تئاتری تی‌توک گروه‌ منسجم‌تری از خیلی از گروه‌های تئاتری تهرانی باشد که فقط اسم گروه را یدک می‌کشند. تنها نکته قابل نقد درباره تی‌توتک استفاده از بازیگران تهرانی در برخی از اجراهایی است که در تهران توسط این گروه انجام می‌شود. نکته‌ای که البته برای جلب نظر مخاطب قابل توجیه است. اما حضور بازیگرانی که بومی بندرعباس نیستند و فضای بومی را درک نکرده‌اند، می‌تواند آسیب‌های جدی را به ساختار نمایش وارد کند. نمونه‌اش اجرای نمایش "مثل آب برای شکلات" پشت کوهی در سالن چهارسو در سال قبل بود که برای نقش مادرراز دو بازیگر یکی رویا نونهالی و دیگری بازیگر بومی بندر عباسی استفاده شد و علی رغم ارزش‌های بازیگری نونهالی بازیگر بندر عباسی این نقش موفق‌تر عمل کرده بود. البته در نمایشی نظیر "کمدی اللهی، جلد دوزخ" به دلیل ساختار نمایش که مبتنی بر حرکات فرم فیزیکال بود؛ حضور یاسرخاسب و مصطفی شب‌خوان که اولی هم جنوبی است اما در تهران کار می‌کند با سایر بازیگران بندرعباسی گروه هارمونی درستی داشت. در نمایش "وقتی ما برگردیم دو پای آویزان است" هم حضور الهام شعبانی و پژمان جمشیدی و تلفیق‌شان با بازیگران بومی بند عباسی مورد توجه کارگردان قرار گرفته است. نمایشی که قرار بود بازیگران تهرانی بیشتری مثل خسرو شهراز و نگار جواهریان در آن بازی کنند.

ثاتیر فرم در دنیای نمایشی ابراهیم پشت کوهی

کارهای ابتدایی پشت کوهی البته آنهایی که در تهران و یا جشنواره تئاتر فجر اجرا شدند بیشتر ساختاری فرم فیزیکال گونه و فرمیک داشتند و دیالوگ در کمترین حد ممکن به گوش می‌رسد و حرف‌هایی که بازیگران بیان می‌کردند بیشتر آواهایی بودند که اغلب‌شان هم معنی خاصی نداشتند. در این نوع نمایش‌ها توانایی فیزیکی و بدنی بازیگران، جهان اثر را که گاهی با یک بازیگر و یک بشکه (تنها سگ اولی می‌داند...) شکل می‌دادند و دنیای ذهنی مشوش اما هنرمندانه و پر از ایده‌های خلاقانه پشت کوهی را در پیش چشم مخاطب قرار می‌داد. با اجرای نمایش "مثل آب برای شکلات" دنیای ذهنی پشت کوهی و نگاهش به جهان اثرش دچار تغییرات جدی شد. داستان و قصه وارد نمایش شد و یک اثر معروف لاتینی که بارها در سینما و تئاتر مورد استفاده قرار گرفته بود برای اجرای این نمایش انتخاب شد. البته همچنان موتف کاری پشت کوهی به صورت کم رنگ‌تری در بحث بوم و هویت جنوبی حفظ شد. هر چند ممکن است این تغییر رویه برای مخاطبی که به کارهای فرمالیستی پشت کوهی عادت کرده بود کمی نامتنجانس برسد. معتققدم باید روح تجربه‌گرای پشت کوهی را ستود که خودش را در قالب خاصی محدود نکرد و در اجراهایش روی به تجربه‌های تازه می‌آورد که برخی از تجربه‌ها ( مثل اجرای نمایشش در جشنواره سال قبل به صورت مشترکش با چند کشور مثل هند) تجربه‌های ناموفق و شکست خورده‌ای هم می‌شوند.

ارجاع به دوران موفق گذشته

در واقع نمایش "وقتی ما برگردیم دوپای آویزان مانده است" بازتولید نمایشی است با همین نام که در سال 87 اجرا شد و به عنوان اثر برگزیده هجدهمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر شناخته شد. نمایشی که کلا مبتنی براقلیم و فرهنگ و زیست بوم جنوب کشور با همراهی رئالیست جادویی است. رئالیسم جادویی که در نمایش قبلی پشت کوهی به عنوان بیس اصلی خودنمایی می‌کرد. دنیایی که در آن سگان به زبان انسانی سخن می‌گویند و درصف نان می‌ایستند. در این نمایش موسیقی جذاب و گرم و گوش‌نواز جنوب به عنوان یک عامل پیش‌برنده روایت داستان به شدت خودنمایی می‌کند و گوش و ذهن مخاطب را با خودش درگیر می‌کند. هرچند نسبت به حجم بالای استفاده از موسیقی که در نمایش "مثل آب برای شکلات" مورد استفاده قرار گرفته بود. در نمایش"وقتی ما برگردیم دوپای آویزان است" حجم موسیقی کمتر است.

دنیای ذهنی پشت کوهی

در دنیای نمایشی پشت کوهی و خاصه این اثر آدم‌ها شخصیت نیمه مجنون و نیمه عاقلی حضور دارند. انگاری با دیدن این نمایش وارد دنیای تصویری ناصر تقوایی در برخی از فیلم‌هایش نظیر "ساز دهنی" و "ناخدا خورشید" می‌شویم. داستان نمایش در یکی از شهر- روستاهای کوچک و بندری جنوب (ایسیم) می‌گذرد که در پس گرمای طاقت‌فرسای هوا همه چیز در رخوت و سکون و سستی قرار دارد و این آدم‌های نیمه عاقل و مجنون داستان را روایت می‌کنند. شخصیت اصلی نمایش عاصم نامی است که عروس و دامادی ماشینش را برای رفتن از شهر به روستا کرایه می‌کنند. در راه عاصم راننده‌، ماشین عروس را می‌دزد و عروس خودش را از ماشین به بیرون پرت می‌کند و می‌میرد. عاصم با ذهنی مشوش و درهم ریخته و آکنده از حس گناه به روستا بر می‌گردد و خانه‌ای را اجاره می‌کند. عاصم برای مبارزه با حس گناهش هر روز به خود نامه می‌نویسد و در پی رسیدن به آرامش درونی است. آدم‌های مختلف این روستای ساکت و خلوت به خانه عاصم می‌آیند و چالش‌هایی بینشان ایجاد می‌شود. گلی بیشتر شیفته شعر و سخنان زیبای عاصم می‌شود. دیگری که شخص مجنونی است می‌خواهد سگش را به او بفروشد و کلباس که ظاهری متدین و دینداری دارد، در پی ایجاد ارتباط با او است. لوک دزد شریر و خردپای روستا نامه‌های بدون مقصد عاصم را پیدا می‌کند و از او تقاضای حق‌السکوت می‌کند و گناه عاصم را به او یادآوری می‌کند. در جهان نمایش به این پرسش اساسی تاکید می‌شود که آیا انسان را از گناه گریزی است و یا تا ابد به دنبال انسان است تا به لغزش انسان، ترس و احساس ندامت را همچون یک خوره و برزخ در جانش بی‌اندازد. عاملی که باعث می‌شود عاصم را به رفتن مجدد و رفتن از ایسیم این روستا- شهر کوچک وادار کند و همچون یک روح آواره با سایه ابدی روح عروس، در خود تنیده به دگرسو برود.

زیبایی نمایش درهم آمیختگی آئین و مناسک جنوبی با نشانه‌ها و فرهنگ کشورهای مجاور مثل هند است. در جایی از نمایش در ذهن رویاپرداز گلی بیشه که در فکر ازدواج با عاصم است. زنی و مردی هندی سرخوش و آوازه‌خوان در صحنه جولان می‌دهند و کارخانه رویاسازی به سبک هندی در صحنه دیده می‌شود و یا کاروان سیاهان بندری با کجاوه و شتر رقص کنان در پس فضای مربع گونه صحنه رفت و آمد می‌کنند.

 


منبع: هنرآنلاین
نویسنده: احمد محمد اسماعیلی