جن‌گیر آنقدر به فرهنگ عامه نفوذ کرده و به اشکال مختلف هجو شده و مورد تقلید قرار گرفته که شاید برای ما سخت باشد تا شوکی را که این فیلم برای مخاطب دهه‌ی هفتاد داشت درک کنیم.

چارسو پرس: برای کسی که در قرن ۲۱ فیلم جن‌گیر (The Exorcist) را می‌بیند، درک تاثیری که این فیلم در سال ۱۹۷۳ گذاشت سخت است. در آن سال این فیلم تماشاچیان سینما را به‌معنای واقعی زهره‌ترک کرد.

– نمی‌دونم چی شد؛ صرفاً غش کردم.

– این یکی از حال‌به‌هم‌زن‌ترین فیلم‌های دنیا بود. کل مدت کتم رو درنیاوردم و جلوی صورتم نگه داشته بودم.

– ده دقیقه بعد از شروع فیلم غش کردم، بعد از سالن سینما اومدم بیرون و بهم آب دادن.

– افتضاح بود. اصلاً نمی‌دونم چجوری توصیفش کنم.

جملات بالا نقل‌قول‌هایی هستند که مردم در مصاحبه پس از تماشای فیلم بیان کردند. حکایت‌های مربوط به سکته کردن، به گریه افتادن، استفراغ کردن، غش کردن و در کل واکنش‌های احساسی شدید مردم پس از تماشای فیلم نقل محافل شدند و این حکایت‌ها در نهایت باعث شدند جن‌گیر با فاصله‌ی زیاد به پرفروش‌ترین و احتمالاً دیده‌شده‌ترین فیلم تاریخ با درجه‌سنی بزرگسال و یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ با در نظر گرفتن نرخ تورم تبدیل شود.

جن‌گیر آنقدر به فرهنگ عامه نفوذ کرده و به اشکال مختلف هجو شده و مورد تقلید قرار گرفته که شاید برای ما سخت باشد تا شوکی را که این فیلم برای مخاطب دهه‌ی هفتاد داشت درک کنیم. با این‌که فیلم اثر ترسناک بودنش را با گذر زمان از دست داده و شاید حتی از بعضی لحاظ تجربه‌ی تماشای آن در سال ۲۰۲۲ شبیه به تماشای کمدی سیاه – از نوع غیرعمدی‌اش – باشد، ولی باید در نظر داشت که این فیلم برای زمان خود تجربه‌ای بسیار جدید بود و جزو معدود فیلم‌هایی است که در آن واحد هم یک زیرسبک – یعنی وحشت مبتنی بر جن‌گیری – را معرفی کرد، هم آن را به کمال رساند، برای همین برای درک ارزش فیلم و کاری که برای سینمای دلهره انجام داده، لازم است در زمان سفر کنیم و خودمان را در ذهنیت مردمی که آن را به هنگام انتشار تماشا کردند قرار دهیم. در ادامه دلایل ترسناک بودن فیلم برای زمان خودش به صورت موردوار بیان شده‌اند:

ساختار نامتعارف فیلم نسبت به فیلم‌های وحشت استاندارد

ویلیام فردکین (William Friedkin)، کارگردان فیلم و ویلیام پیتر بلتی (William Peter Blatty)، نویسنده‌ی رمان و فیلمنامه‌ی جن‌گیر هردو اذعان داشتند که جن‌گیر قرار نبود فیلمی در ژانر وحشت باشد. اگر فیلم را دیده باشید، این ادعا پربی‌راه به نظر نمی‌رسد. ولی دقیقاً به‌خاطر این‌که داستان بر اساس الگوی آثار وحشت پی‌ریزی نشده، پتانسیل بیشتری برای شوکه کردن مخاطبان خود دارد، چون جن‌گیر با بیشتر پیش‌فرض‌هایی که از ژانر وحشت دارید مطابق نیست و جز دو صحنه که در آن دختر تسخیرشده به شکل عنکبوتی از پله‌ها پایین می‌آید و گردنش به صورت صد و هشتاد درجه به عقب برمی‌گردد، صحنه‌ی «ترسناک» به معنای کلاسیکش ندارد.

اولاً بخش زیادی از فیلم به بررسی مشکلات درام و واقع‌گرایانه می‌پردازد. پدر کرس (Father Karras)، یکی از دو کشیش اصلی، در ابتدای فیلم در حال نگه‌داری از مادر پیرش نشان داده می‌شود و بخش زیادی از قوس شخصیتی او کشمکش درونی‌اش پیرامون خستگی روحی او از پرداختن به مشکلات مردم و تضاد بین شغلش به‌عنوان کشیش و پیشه‌ی آکادمیکش به‌عنوان روان‌شناس می‌پردازد. بخش دیگری از فیلم درباره‌ی کریس (Chris) است، زنی که شغلش بازیگری است، با مردی رابطه‌ای کج‌دار مریز دارد و با دوستان سرشناسش معاشرت دارد و حال باید با مشکلات عجیب دختر نوجوانش سر و کله بزند.  آن بخش از فیلم که درباره‌ی اتفاقات دیوانه‌وار مربوط به تسخیر روح و جن‌گیری است، تقریباً از نیمه‌ی دوم فیلم اتفاق می‌افتد و حتی آن بخش هم با رویکردی مستندوار و واقع‌گرایانه فیلمبرداری شده است. در کل برخلاف فیلم‌های وحشت که سبک و سیاق خاصی دارند، جن‌گیر به سبکی واقع‌گرایانه و شاید حتی سرد فیلمبرداری، تدوین و کارگردانی شده است.

دوماً برخلاف بیشتر فیلم‌های ترسناک که در آن عاملی تهدیدآمیز و بعضاً ناشناخته در حال تعقیب کردن و زیر نظر گرفتن شخصیت‌های فیلم است، در این فیلم عامل ترسناک صرفاً در یک اتاق زندانی است و شخصیت‌ها باید بنا بر انتخاب خودشان با آن مواجه شوند. به‌عبارت دیگر جن‌گیر جزو معدود فیلم‌های ترسناکی است که در آن می‌توان از لحاظ تکنیکی عامل وحشت را نادیده گرفت، چون روح خبیث خودش اعلام می‌کند که حق ندارد قدرت‌نمایی خود را از حدی فراتر ببرد و برای همین هیچ‌گاه نمی‌تواند به افرادی که خارج از اتاق قرار دارند، و حتی افرادی که با ذهنی آماده در اتاق پیش او قرار دارند، آسیب وارد کند.

ساختار فیلم طوری است که در آن یکی از امیدبخش‌ترین عناصر فیلم‌های وحشت یعنی «فرار» بی‌معنی می‌شود. روح خبیث اصلاً دنبال کسی نیست که شخصیت‌ها بخواهند از دستش فرار کنند. او صرفاً بدن یک دختر بی‌گناه را تسخیر کرده و در اتاق او ساکن شده است. دو کشیش شجاع، بنا بر انتخاب خودشان، تصمیم می‌گیرند وارد قلمروی او شوند، مستقیم به چشم‌های پلیدی زل بزنند و دخترک را نجات دهند.

این ایده که شخصیت‌های داستان به جای فرار از دست عنصر وحشتناک، مجبورند تا خودشان بروند و با آن روبرو شوند، و این عنصر وحشت صرفاً بخشی از یک خانه را اشغال کرده و توانایی بیرون آمدن از آنجا را ندارد، یکی از دلایل خاص بودن جن‌گیر نسبت به فیلم‌های وحشت دیگر است و باعث شده که وحشت فیلم تاثیر شخصی‌تری روی مخاطب بگذارد. چون در بیشتر فیلم‌های وحشت، عنصر تعقیب و گریز و تلاش برای زنده ماندن از عنصر وحشت باعث می‌شود که ترس مخاطب با هیجان آمیخته شود، در حالی‌که در جن‌گیر صرفاً با ترس و وحشت خالص روبروییم؛ ترسی که چاره‌ای جز رویارویی با آن نیست.

بخش عراق، تلاشی برای نشان دادن بزرگی مقیاس پلیدی

اگر با جن‌گیر از طریق فرهنگ عامه آشنا باشید، شاید ده دقیقه‌ی ابتدایی آن غافلگیرتان کند. این بخش از فیلم در عراق می‌گذرد (و واقعاً هم در عراق فیلمبرداری شده) و جو آن با بقیه‌ی فیلم بسیار تفاوت دارد.

متاسفانه بخش عراق، جزو بخش‌های فراموش‌شده‌ی فیلم است و در بحث‌های مربوط به فیلم به‌ندرت درباره‌ی آن حرف زده می‌شود. ولی این بخش یک کار مهم برای زمینه‌سازی وحشت انجام می‌دهد و آن هم نشان دادن این حقیقت است که آن نیروی پلیدی که قرار است در ادامه ببینیم، صرفاً پدیده‌ای نیست که محدود به شهر آمریکایی جورج‌تاون – زمینه‌ی اصلی وقایع فیلم – باشد یا از دل باورهای مسیحی بیرون آمده باشد.

عملیات باستان‌شناسانه‌ی پدر مرین (Father Merrin) در عراق او را در مواجهه با پازوزو (Pazuzu)، موجود شیطانی‌ای قرار می‌دهد که بعداً می‌فهمیم قبلاً در قاره‌ی آفریقا نیز با او مواجه شده است، مواجهه‌ای که او را تا یک‌قدمی مرگ برده است.

در اساطیر بین‌النهرین پازوزو به‌عنوان موجودی به تصویر کشیده می‌شود که بدنش متشکل از اجزای مختلف

حیوانات (مثل سر شیر یا سگ، چنگک‌های عقاب، یک جفت بال و…) است. اگر به سر مخزنی که

پیش‌خدمت از آن چای می‌ریزد دقت کنید، می‌بینید که شبیه به موجودی با مشخصات پازوزو است.

این جزئیات ممکن است مهر تاییدی بر این باشد که پازوزو ناحیه‌ای را که پدر مرین به آنجا آمده به‌کل

تسخیر کرده است.

برگزیدن موجودی پلید از اساطیر بین‌النهرین، جایی که به‌عنوان گهواره‌ی تمدن شناخته می‌شود، به‌عنوان آنتاگونیست اصلی فیلم یکی از انتخاب‌های هوشمندانه‌ی ویلیام پیتر بلتی بوده است. او با این انتخاب قصد دارد پیامی ساده را منتقل کند: هیولایی که با آن مواجه هستیم، به دوره‌ی مکانی و زمانی‌ای تعلق دارد که در آن ادیان ابراهیمی حتی هنوز شکل نگرفته بودند.

با توجه به این‌که اکسورسیم یا جن‌گیری فعالیتی است که عموماً در بستر مسیحیت یا اسلام مطرح می‌شود و جن‌گیری، به آن شکل که در فیلم به تصویر کشیده می‌شود، پدیده‌ای است که انحصاراً به کلیسای کاتولیک نسبت داده می‌شود، این پیام بسیار تهدیدآمیز جلوه می‌کند، چون مخاطبی که تحت‌تاثیر داستان قرار گرفته، نمی‌تواند با افکاری چون «این صرفاً یه پدیده‌ی مسیحیه» به خودش قوت‌قلب دهد. در واقع یکی از دکترهای معالج فیلم بیان می‌کند شاید یکی از دلایل رفتارهای عجیب دختر جن‌زده این باشد که باورش به مسیحیت به او تلقین کرده که شیطانی در جلدش فرو رفته، در حالی‌که ما از بخش عراق در ابتدای فیلم می‌دانیم که قدمت پلیدی‌ای که با آن سر و کار داریم، از مسیحیت بیشتر است.

در ایستگاه مترو پدر کرس گدایی را می‌بیند که از او پول درخواست می‌کند. ولی چشم‌های خیره‌ی

او یادآور مردم عراقی در ابتدای فیلم است که به‌طوری مورمورکننده به پدر مرین خیره می‌شوند.

آیا پازوزو واقعاً این افراد را تسخیر کرده، یا فیلم صرفاً سعی دارد در ذهن ما پارانویا ایجاد کند؟

بخش عراق یک کار جالب‌توجه دیگر نیز برای زمینه‌سازی وحشت انجام می‌دهد و آن هم تعداد نسبتاً زیاد عراقیانی است که با حالتی مشکوک به پدر مرین زل می‌زنند. این زل زدن‌ها گاهی آنقدر شدید می‌شود که انگار پازوزو از راه فرو رفتن در جلد عراقیان منطقه می‌خواهد به پدر مرین نشان دهد که او را زیر نظر دارد. حتی در یک قسمت همچنان که پدر مرین در حال رد شدن از گذرگاهی است، یک درشکه با سرعت زیاد از کنار او رد می‌شود و ما روی درشکه نمایی از پیرزنی را می‌بینیم که با حالت چهره‌ای غیرقابل‌توضیح، ولی مورمورکننده در حال زل زدن به پدر مرین است، انگار که این حرکت نوعی زهرچشم گرفتن بوده است. با توجه به این‌که پازوزو علاقه به فرو رفتن در جلد دیگران دارد، هیچ بعید نیست که آن منطقه از عراق را کاملاً تحت تسخیر خود درآورده باشد.

جن‌گیر: فیلمی درباره‌ی مشکلی که از درک اولیاء امور خارج است

پس از بخش عراق، فیلم ما را به جورج‌تاون، شهری در واشنگتن دی‌سی می‌برد و روی دختری نوجوان به نام ریگن (Regan) و مادرش کریس تمرکز می‌کند. پدر ریگن در صحنه حاضر نیست و ما هیچ‌وقت اثری از او نمی‌بینیم.

ریگن پس از بازی کردن با تخته‌ی ویجا (Ouija board) – که مخصوص احضار ارواح است – با روحی به نام کاپیتان هاودی (Captain Howdy) آشنا می‌شود و درباره‌ی او به مادرش می‌گوید. مادرش طبعاً حرف‌های دخترش را درباره‌ی کاپیتان هاودی جدی نمی‌گیرد و آن را به حساب خیال‌پردازی‌های کودکانه‌اش می‌گذارد. ولی با پدیدار شدن رفتارهای پرخاش‌گرانه و عجیب ریگان (مثل ادرار کردن روی فرش و تکان خوردن شدید تختش) و با توجه به زمینه‌ی داستانی فیلم ما می‌دانیم که کاپیتان هاودی کسی نیست جز روح خبیثی که قرار است کالبد دختر بیچاره را تسخیر کند. بازی کردن با تخته‌ی ویجا در واقع دعوت‌نامه‌ای از جانب دختر بوده تا پازوزو وارد بدنش شود، چون طبق آنچه در فیلم تثبیت می‌شود، پازوزو برای تسخیر کسی در ابتدا نیاز دارد تا به‌نحوی از جانب او دعوت شود.

ولی شخصیت‌های داستان این چیزها را نمی‌دانند. در واقع نه ریگن و نه مادرش کریس هیچ‌کدام به‌طور خاصی مذهبی نیستند و به خرافات و ماوراءطبیعه اعتقاد ندارند. بنابراین واکنش اولیه‌ی کریس برای پی بردن به رفتارهای عجیب دخترش بردن او پیش پزشک است. بخش نسبتاً زیادی از نیمه‌ی اول فیلم به انجام آزمایش‌های پزشکی روی ریگن و تلاش پزشکان برای پیدا کردن توضیحی علمی برای وضعیت او می‌گذرد.

وقتی همه‌ی احتمال‌های موجود رد می‌شوند، خود یکی از پزشک‌ها پیشنهاد جن‌گیری را به کریس می‌دهد، چون بر این باور رسیده که هر بلایی که سر ریگان آمده، فقط و فقط می‌تواند توضیح روان‌شناسانه داشته باشد و شاید عمل جن‌گیری از لحاظ روانی تلقین ریگن مبنی بر فرو رفتن موجودی شیطانی در بدنش را از بین ببرد.

شخصیت‌های جن‌گیر در مقایسه با شخصیت‌های بقیه‌ی فیلم‌های وحشت ماوراءطبیعه زمان نسبتاً بیشتری را صرف پیدا کردن توضیحی منطقی و علمی برای پدیده‌ای که دیده‌اند می‌کنند، ولی در نهایت همه‌ی آن‌ها شکست می‌خورند.

شکست خوردن پزشکان برای توضیح وضعیت ریگن و درمان او دست روی نقطه‌ای حساس برای تماشاچیان فیلم در دهه‌ی هفتاد گذاشته بود. در آن سال‌ها پس از جنبش مدنی دهه‌ی ۶۰ و رسوایی واترگیت (Watergate Scandal) در سال ۱۹۷۲ یک جور حس بی‌اعتمادی به اولیاء امور بین مردم در حال گسترش بود.

فیلم شدیداً روی این تاکید دارد که پزشکان (به‌عنوان نماینده‌ای از اولیاء امور) هر کاری را که از دستشان برمی‌آمد انجام دادند تا ریگن را درمان کنند یا حداقل مشکلش را بفهمند، ولی شکست خوردند، چون مشکلی که او به آن دچار است از حوزه‌ی تخصصی و دانش اولیاء امور فراتر است.

مشاهده‌ی دختری بددهن و منحرف برای مردم دهه‌ی هفتاد وحشتناک بود

وقتی پازوزو داخل بدن ریگن فرو می‌رود، تغییرات زیادی در او ایجاد می‌کند. واضح‌ترین تغییر ترسناک کردن ظاهر اوست که در فیلم به بهترین شکل ممکن پیاده شده و به خلق یکی از نمادین‌ترین هیولاهای ژانر وحشت منجر شده است. در این‌که گریم سنگین و نمادین انجام‌شده روی لیندا بلیر (Linda Blair)، بازیگر چهارده‌ساله‌ی نقش ریگن،‌ تاثیر زیادی روی ترسناک کردن فیلم داشت، شکی نیست. ولی مسئله اینجاست که ترسناک بودن ظاهر ریگن صرفاً بخشی از دلیل ترسناک به نظر رسیدن اوست. بخش دیگر، و شاید مهم‌تر، این است که ریگن پس از تسخیر شدن به دختری به‌شدت بددهن تبدیل می‌شود و حرف‌هایی می‌زند و کارهایی انجام می‌دهد که حتی طبق استانداردهای امروزی نیز زننده و شنیع هستند.

در کانال یوتوب Wisecrack، در ویدئویی طنزآمیز که در آن هدف توضیح دادن جن‌گیر برای فضاییان است، گوینده به شوخی می‌گوید: «[پس از تسخیر شدن]، ریگن شبیه به [نوجوان‌های] نسل هزاره (Millennial) رفتار می‌کند: زود عصبی می‌شود، فحش می‌دهد و به روی همه‌چیز ادرار می‌کند.»

با این‌که این جمله شوخی است، ولی دقیقاً توضیح می‌دهد که چرا فیلم آنقدر برای مردم دهه‌ی هفتاد ترسناک و زننده بود، چون در آن دوره‌ی زمانی تصور دختر نوجوانی که حرف‌های شنیع بزند و رفتارهای جنسی از خود نشان دهد غیرقابل‌تصور بود، آن هم برای تماشاچیانی که بسیاری از آن‌ها دوره‌ی نوجوانی خود را در دهه‌ی پنجاه گذرانده بودند، دهه‌ای که به اخلاقیات سفت‌وسخت و مذهبی‌اش در آمریکا معروف است.

با این حال، تصور یک دختر نوجوان به‌عنوان موجودی منحرف و بددهن که به مقدسات توهین می‌کند در حدی از واقعیت دور نبود که تماشاچیان فیلم در سال ۱۹۷۳ بتوانند آن را غیرقابل‌باور بپندارند. در دوره‌ی زمانی انتشار فیلم،‌ به‌تازگی انقلاب جنسی روی داده بود و خواننده‌های راک‌اندرول و سبک زندگی بی‌بندوبار و لذت‌گرایانه‌یشان در حال کسب محبوبیت بود. بسیاری از پدر و مادرها از نزدیک شاهد عوض شدن فرهنگ آمریکا بودند: فرهنگی که پایه‌های مسیحی و محافظه‌کارانه‌ی آن در حال فرو ریختن و تمام ارزش‌های اخلاقی که تماشاچیان فیلم با آن‌ها بزرگ شده بودند در حال رنگ باختن بودند.

ریگن تسخیرشده دقیقاً نماد همان چیزی بود که پدر مادرهای دهه‌ی هفتاد می‌ترسیدند بچه‌یشان تحت‌تاثیر محصولات شیطانی مثل موسیقی و فیلم و فرهنگ لذت‌جویی‌ای که رسانه‌ها تبلیغ می‌کردند به آن تبدیل شود و در طول زمان این دقیقاً اتفاقی بود که افتاد. این روزها تصویرسازی از دختران نوجوان به‌عنوان افرادی که به مقدسات اعتقاد ندارند، رفتاری جنسی دارند و بددهن هستند، آنقدر رایج شده که دیگر رفتارهای ریگن آن شوکی را که برای مخاطبان اولیه‌ی فیلم داشت، به ما منتقل نمی‌کند. در واقع همان‌طور که از شوخی Wisecrack برمی‌آید، رفتار ریگن صرفاً شبیه به کاریکاتوری از یک نوجوان نسل هزاره است.

///.


منبع: دیجی‌مگ