آن‌چه در نمایشنامه‌ آتمن حائز اهمیت است و البته ارزش‌مند، این است که نویسنده هیچ سوگیری‌ای نمی‌کند. مانیفست نمی‌دهد. از شعار و انکار به دور است. درگیر کشمکش‌ها و پیچیدگی‌های دینی و فلسفی نمی‌شود و فقط طرح مسئله می‌کند.

چارسو پرس: نمایش‌نامه‌ی آتمن نوشته بهزاد صدیقی با اقتباس از داستان فرنی، اثر سالینجر نوشته شده. اگر چه نمایش‌نامه، سویه‌ی عرفانی صرف ندارد، اما انتخاب به‌جا و هوش‌مندانه‌ی نام با بن‌مایه و معنای اثر هم‌خوانی ارزش‌مندی دارد. آتمن، ریشه در آیین هندو دارد و به معنای همان خود حقیقی و حقیقت وجودی ادراک‌کننده است و اشاره دارد به این‌که هر موجود زنده، یک روح ذاتی و خدایی دارد. در این اثر به خوبی از تلفیق دنیای عرفانی شرق و تمدن و روشن‌فکری غرب به چالش ذهنی انسان مدرن پرداخته شده است.

داستان نمایش‌نامه، روایت زنی است به نام سارا که به واسطه‌ی دانشجو بودن دور از خانواده و نامزدش رامین زندگی می‌کند. در یک آخر هفته سارا برای دیدن خانواده و رامین به شهرشان برمی‌گردد. با رامین قراری می‌گذارند و در یک رستوران دیداری تازه می‌کنند. نکته‌ی کلیدی در داستان این است که سارا مشغول مطالعه‌ی کتابی به نام سلوک عارف است. آن‌چه پیش‌برنده و معنابخش روایت است، مطالعه‌ی همین کتاب است و گفت‌وگوهای پیرامون آن و تأثیری که بر سارا گذاشته. کتاب درباره‌ی دعاکردن و ذکرگفتن مدوام است و اثری که کم‌کم بر ذهن و روان انسان می‌گذارد. چیزی جاری بر زبان و نشسته بر جان. حتا جایی به نقل از کتاب آمده که مهم نیست به کاری که می‌کنی اعتقاد داشته باشی یا نه، باید خودت را به این تکرارها بسپری و ذکر، راه خودش را به درون باز می‌کند و بطن وجودی آدمی از آن آکنده می‌شود. سارا به دنبال معرفت است. او فکر می‌کند حتا کسب دانش هم باید او را به معرفتی شهودی برساند. این‌ها نتیجه‌ی مطالعه‌ی کتاب است که از زبان کشاورزی ساده و بی‌سواد نقل می‌شود که به دنبال سرچشمه‌ی الهامات و اذکار است. او می‌خواهد بداند چه‌طور می‌تواند ایمان و اعتقادش را عمیق‌تر کند. سارا با شخصیت عارف و سالک کتاب هم‌ذات‌پنداری و سمپاتی می‌کند. به نوعی تارک دنیا می‌شود. از طرفی فکر روال عادی و کارهای روزمره‌اش تا آن زمان و جدایی از دل‌مشغولی‌های همیشگی‌اش او را سردرگم و گیج کرده، طوری که سلامتی جسمی و روانی‌اش به خطر افتاده و بیمار و گوشه‌گیر شده است. سارا آن‌قدر متأثر از این افکار و کتاب است که در رستوران از حال می‌رود. او دچار فروپاشی معنوی شده است و به دنبال این بحران معنایی و با غرق‌شدن در عرفان، جسم خود را فراموش کرده و به نسیانی از روزمرگی‌ها رسیده. این اثر خواننده را به فکر فرو می‌برد و به بازنگری و بازخوانی باورها و رفتارهای مذهبی‌اش وامی‌دارد. طبق روال روایی متن، سارا به جایی می‌رسد که این دغدغه‌ی درون‌بینی ایدئولوژیک و جست‌وجوی معنای زندگی از منظر باورهای اعتقادی، برای او از عشق و تحصیل و… مهم‌تر می‌شود. گویی پاسخ همه‌ی سوآل‌هایش منوط به این است که تکلیف خود را در زمینه‌ی باور و اعتقاداتش روشن کند. با اشاره به بخشی از شعر شاملو، (هرچند این شعر عرفانی نیست) اما گویی شرح حال سارا است که از بیرون به درون و از منظر به نظاره، به ناظر رسیده است. در شروع نمایش‌نامه، در چند جمله‌ی کوتاه و در قالب نامه‌ای به رامین، سارا از خستگی و دل‌زدگی آدم‌ها صحبت می‌کند. از کسالت زیستن. کسالت آن‌چه زندگی مدرن به بشر تحمیل کرده. الزامات امروزی بودن در زمانه‌ای که گویی با همه‌ی گستردگی و پیش‌رفتش چیزی کم دارد. چیزی وابسته به درون، به فردیت و به بخش تعالی‌طلب انسان. آن‌چه در نمایش‌نامه‌ی آتمن حائز اهمیت است و البته ارزش‌مند، این است که نویسنده هیچ سوگیری‌ای نمی‌کند. مانیفست نمی‌دهد. از شعار و انکار به دور است. درگیر کشمکش‌ها و پیچیدگی‌های دینی و فلسفی نمی‌شود و فقط طرح مسئله می‌کند؛ مسئله‌ای که از قضا، بار معنایی عمیق و جدی‌ای در زندگی آدم‌ها دارد. نویسنده، طراح مسئله‌ای است که می‌تواند دغدغه‌ی هر انسانی باشد یا بشود. موضوعی که در عصر معناباخته‌ی ما می‌تواند به‌خوبی درک شود یا مورد نقد و نظر باشد. کلمات در این نمایش‌نامه، نقش ویژه‌ای دارند و روی نقش آن‌ها در برخورد و بازشناسی احوال انسان تأکید شده و بار روانی خاصی برای آن‌ها در نظر گرفته شده. سارا در جایی اشاره می‌کند به این‌که کلمات بی‌اثر می‌شوند. این‌که کتاب‌ها، جملات گفت‌وگوها و اشعار بزرگان در این روزها دیگر در جان، رخنه نمی‌کنند و ارتباط معنایی با آن پیدا نمی‌کنیم و گاهی برای‌مان صرفن حرف‌های دهان‌پرکنِ بی‌اثرند. او حتا به دنیای روشن‌فکری بدون بعد معنوی زندگی، بدبین شده است. انگار در کنار همه‌ی روشن‌گری‌هایی که انسان مدرن به آن رسیده داستان رجعت به درون و پیوند با باورهای عرفانی برای آدمی تمام نمی‌شود و هنوز هم به آن نیاز دارد. در مقابل، رامین استدلال‌های خودش را دارد و زندگی را چندان وابسته به بعد معنوی و ماورایی نمی‌داند. نمایش‌نامه‌ی آتمن، سیری دایره‌وار دارد و ابتدا و انتهای داستان به هم ختم می‌شوند و با فلش‌بک به گذشته در جریان سیر وقایع قرار می‌گیریم. دیالوگ‌ها بسیار پیش‌برنده و روشن‌گرند و از تطویل و زیاده‌گویی خبری نیست. ساختار نمایش‌نامه، با به کارگیری درست قالب نوشتار و پرداخت قوی عناصر یک نمایش‌نامه، در حیطه‌ی اجرا هم نمایش خوش‌ساختی است و در حصار تکلف و تقلید گیر نیفتاده و متن اگر چه اقتباسی اما به خوبی استقلال دراماتیک و نمایشی خودش را حفظ کرده است و در راستای همین پرداخت خوب موقعیتی، کاملن نمایشی خلق شده است. در آخر با اشاره به بخشی از نمایش‌نامه‌ی آتمن، این متن را به پایان می‌رسانم:

«خدا رو می‌بینی. چیزی در غیرمادی‌ترین قسمت قلبت. یعنی همون جایی که هندوها می‌گن آتمن قرار داره، به وجود می‌آد و خدا رو می‌بینی. البته اگه واحد معارف گذرونده باشی… فقط تو رو خدا از من نپرس خدا کی یا چی هس. من حتا نمی‌دونم اون وجود داره یا نه. بچه که بودم فکر می‌کردم…»



نویسنده: پریسا زنگیشه