پس از پیروزی انقلاب تا مدتی اوضاع نمایش فیلم در ایران ویژه و استثنایی بود. موجی از فیلم‌های بلوک شرق که در رژیم پیشین نمایش آنها ممنوع بود، روانه پرده‌ها شدند. فیلم‌هایی از نقاط مختلف دنیا خصوصا کشورهای جهان سوم، توانستند به نمایش در‌بیایند و مخاطبان بسیاری جذب کنند. حتی از سینمای آمریکا هم «الرساله»، ساخته مصطفی عقاد که در زمان شاه نمایش آن ممنوع بود، روانه پرده‌ها شد و مخاطبان فراوانی پیدا کرد.

چارسو پرس: اکران فیلم خارجی در ایران دوران‌های متعددی را از سر گذرانده و به مقطعی رسیده که در نوع خودش بین تمام کشورهای جهان منحصربه‌فرد و بی‌مانند است. ما از اولین کشورهایی بودیم که دوربین سینماتوگراف به آن وارد شد اما این نه‌تنها به معنای سینما‌دار شدن و فیلمساز شدن ایرانی‌ها نبود، بلکه نمی‌توانست به معنای سینما رفتن ایرانی‌ها و تماشای فیلم هم باشد. طول کشید تا ایرانی‌ها با این پدیده کنار بیایند و پروسه طولانی دیگری طی شد تا با فیلم‌سازی بومی کنار بیایند. تا چند دهه صرفا تلاش‌های تک‌ضربی در این زمینه صورت گرفت که موفقیت‌شان در حد ایجاد وسوسه‌ای فراگیر نبود. در دهه ۲۰ که ایران به دست قوای متفقین اشغال شده بود، آنها در سالن‌های تئاتر ایران فیلم‌های خودشان را پخش می‌کردند. حتی اخبار جنگ در سالن‌های سینما نمایش داده می‌شد. از آن رو که پایه‌های تخت سلطنت پهلوی سست شده بود، رژیم ایران هیچ کنترلی روی این آثار نداشت. قبلا در دوره رضاخان نمایش هر فیلمی که در آن به هر خاندان سلطنتی در هر جای دنیا توهین می‌شد، ممنوع بود. نمایش شورش یا اعتراض مردم علیه هر حکومتی ممنوع بود. موارد دیگری از این دست وجود داشت اما این ممنوعیت‌ها دیگر به هم ریخت. این اولین تجربه رویارویی بی‌واسطه مردم ایران با فیلم‌های خارجی بود. تجربه‌ای که اگرچه در آن سد سانسور رضاخانی شکست، اما باز هم چندان چیز مطلوبی به نظر نرسید. با کیفیتی که شرح مبسوط آن را باید در کتاب‌های تاریخ سینما خواند، از اواخر دهه ۲۰ اولین تلاش‌ها برای ساختن فیلم ایرانی و رساندن آن به صرفه تجاری شروع شد. در دهه ۳۰ این تلاش‌ها مقداری بیشتر به ثمر رسید. در دهه ۴۰ با فاصله چند سال دو فیلم توانستند گیشه‌های ایران را منفجر کنند که هر کدام علامت اجتماعی متفاوتی به ناظران بادقت می‌فرستادند. گنج قارون در سال ۴۴ نشان داد که رویاهای شانس‌باورانه پهلوی توسط طبقه متوسطی که تازه شهری شده بود، باور شده و قیصر در سال ۴۸ معلوم کرد که این باور چقدر زود به یأس تبدیل شده است. موازی با این فیلم‌ها و آثار متعدد دیگری که در سینمای ایران تولید و منتشر می‌شد و بخش عمده آن ذیل تعریف فیلمفارسی قرار می‌گرفت، فیلم‌های خارجی هم در ایران نمایش داده می‌شدند. می‌دانیم که در همان دوره پیش از انقلاب و در دهه ۵۰ شمسی، اوضاع به سمتی پیش رفت که گیشه‌های سینمای ایران مطلقا در تیول فیلم‌های خارجی و به‌طور اخص آثار هالیوودی افتاد. تقریبا نمایش تمام آثار بلوک شرق، از جمله اتحاد جماهیر شوروی در ایران ممنوع بود. باید قبل از رسیدن به مقطع پس از انقلاب، به نکته‌ای اشاره کنیم که هدف اصلی از مرور برق‌آسا و سریع این بخش از تاریخ سینمای ایران بود. عموما به‌عنوان نمونه‌ای موفق از نمایش فیلم خارجی در یک کشور، جمهوری خلق چین مورد اشاره قرار می‌گیرد. چینی‌ها خصوصا از سال ۲۰۰۰ میلادی به این سو که تصمیم به ساختن طبقه متوسط گرفتند، با ارائه مجوز نمایش فیلم خارجی در کشورشان که تحت ضوابط خاصی قرار داشت، باعث شدند پای مردم به سالن‌ها باز شود و حتی ساخت و تجهیز سالن‌ها صرفه اقتصادی پیدا کند. سپس در روندی صبورانه و برنامه‌ریزی‌شده، این سالن‌ها را به فتح آثار خودشان درآوردند. در ایران اما ماجرا برعکس بود. این ابتدا فیلم‌های ایرانی بودند که پای مردم را به سالن‌ها باز کردند و وقتی سینما رفتن تبدیل به یکی از تفریحات طبقه متوسط شد، خارجی‌ها آمدند و سالن‌ها را فتح کردند. روند رو به اضمحلال فیلمفارسی از یک‌سو و سانسورهای حکومت وقت که جریان سینمای اجتماعی و به‌طور خاص موج نو را خصوصا از سال ۵۲ محدود کرد، در ضعیف شدن کفه فیلم‌های ایرانی بی‌‌تاثیر نبود و اجازه نمایش فیلم‌های آمریکایی را هم نمی‌شد با سیاست‌های کلی رژیم وقت بی‌ارتباط دانست اما به هر حال فراموش نکنیم که ایرانی‌ها هیچ‌وقت، به هیچ فیلم و سریالی به اندازه آثار بومی خودشان واکنش توده‌ای همدلانه نشان نداده‌اند. سریال‌های ایرانی که دوشنبه شب‌ها خیابان‌های سراسر کشور را تعطیل می‌کرد، اساسا باعث شد جعبه تلویزیون وارد خیلی از منازل شود و در کنارش سریال‌های خارجی هم دیده شوند و فیلمفارسی سبب شد تا مردم اهل سینما رفتن بشوند که پس از آن فیلم‌های هالیوودی این مخاطبان را در سبد خودشان بریزند. البته در همان دهه ۵۰ هم تعداد مخاطبان فیلم‌های خارجی در ایران به قدری نبود که بتواند سالن‌داری را بدون رونق آثار ایرانی، به صرفه کند. اینکه در آستانه انقلاب بخش عمده‌ای از سالن‌داران عملا ورشکسته شده بودند، به خوبی نشان می‌دهد که استقبال از فیلم خارجی در جامعه ایران حتی در بهترین حالت هم از یک سطح محدودی بالاتر نمی‌رود. 

   دوران پس از انقلاب
پس از پیروزی انقلاب تا مدتی اوضاع نمایش فیلم در ایران ویژه و استثنایی بود. موجی از فیلم‌های بلوک شرق که در رژیم پیشین نمایش آنها ممنوع بود، روانه پرده‌ها شدند. فیلم‌هایی از نقاط مختلف دنیا خصوصا کشورهای جهان سوم، توانستند به نمایش در‌بیایند و مخاطبان بسیاری جذب کنند. حتی از سینمای آمریکا هم «الرساله»، ساخته مصطفی عقاد که در زمان شاه نمایش آن ممنوع بود، روانه پرده‌ها شد و مخاطبان فراوانی پیدا کرد. موارد ویژه‌ای مثل یک ملودرام از کره شمالی که جزء آثار پرفروش یکی از آن سال‌ها شد، تا حدودی می‌توانند نشان بدهند که چه وضع استثنایی و عجیبی در آن بازه زمانی حاکم بوده است. این بخش از تاریخ سینما تاریخچه مفصل و پر‌جزئیاتی دارد که همه آن مستقیما به مبحث اکران فیلم خارجی در ایران مربوط نمی‌شود؛ اما به‌هر‌حال از سال ۶۴ به‌بعد، پس از حدود ۱۰ سال دوباره رونق اقتصادی به سینمای ایران برگشت. انحصار نمایش فیلم خارجی هم در اختیار بنیاد سینمای فارابی قرار گرفت که خودش عمده‌ترین تولید‌کننده فیلم در ایران بود. فخرالدین انوار و سید‌محمد بهشتی به شرطی حاضر شدند معاونت سینمایی و ریاست بنیاد فارابی را در وزارت ارشاد محمد خاتمی بپذیرند که ویدئو هم در ایران ممنوع شود تا سینمای داخل بتواند جان بگیرد. بالاخره این هم دورانی بود که با خوب و بدهایش گذشت ولی در همان دهه ۶۰ هم تعداد زیادی فیلم خارجی در ایران به نمایش درآمدند. این فیلم‌ها به لحاظ تعدد عنوان، دو برابر آثار ایرانی بودند اما به لحاظ تعداد مخاطبان، سهم‌شان نصف فیلم‌های ایرانی بود. از دهه‌ای صحبت می‌کنیم که هر ایرانی سالانه دوبار به سینما می‌رفت؛ یعنی ۲۰ بار در طول ۱۰ سال و حالا این رقم به سه بار در ۱۰ سال رسیده است. رونق نمایش فیلم خارجی در ایران مرتب کمتر شد و موانعی هم به لحاظ ساختاری سر راه آن قرار داشت اما به‌هرحال در دهه ۹۰ بارها این وسوسه سراغ ذهن بعضی از تهیه‌کنندگان و پخش‌کنندگان آمد که چنین کاری را انجام بدهند. این سودا هر بار سوداگرانش را به بن‌بست شکست رساند و حتی چیز امتحان‌نشده‌ای مثل نمایش فیلم هندی در سینمای ایران که به نظر می‌رسید تصمیمی متفاوت باشد، باز هم با شکست مطلق مواجه شد. این همان موقعیت منحصربه‌فرد و بی‌مانند سینما در ایران است که با هیچ موردی در هیچ جای دیگری از دنیا شباهت ندارد. در هیچ کشوری از جهان مردم تا این اندازه نسبت به نمایش فیلم‌های خارجی سرد برخورد نمی‌کنند، حال آنکه نمی‌توان در شئون دیگر زندگی مردم ایران انزوا نسبت به باقی دنیا را دید. حتی فیلم خارجی در ایران کم دیده نمی‌شود اما کسی برای تماشایش به سینما نمی‌رود. دلیلش چیست؟ دسترسی آسان به این فیلم‌ها در بستر اینترنت؟ شاید این یک دلیلش باشد اما مگر در جاهای دیگر دنیا مردم دست‌شان به اینترنت نمی‌رسد؟ باید به این نکته توجه کرد که رونق نمایش فیلم خارجی در سینمای ایران، تنها و تنها وابسته به رونق نمایش خود فیلم‌های ایرانی در ایران است. هر وقت سینمای ایران روی دور فروش بود و پای مردم به سالن‌ها باز بود، آنگاه می‌توان در کنارش بلیت فیلم خارجی هم فروخت. وقتی رونق سینمای ایران رفته باشد، مردم اصلا به سینما نمی‌روند که بخواهند رقیب فیلم ایرانی را ببینند. پخش‌کنندگان هالیوودی هم در دهه ۵۰ اگر بازار ایران را خوب می‌شناختند و از این فرمول مورد اشاره خبر داشتند، برای حفظ اصل تجارت خودشان در این کشور، هرگز اجازه نمی‌دادند صنعت سینمای بومی ایران از حدی بیشتر افت کند و هرگز از سهم به‌خصوصی در گیشه‌های ایران تجاوز نمی‌کردند؛ چه اینکه به محض کسادی تجارت فیلم ایرانی در ایران، مردم کلا با سالن سینما قهر می‌کنند و فیلم‌های خارجی را هم نمی‌بینند. اکران فیلم خارجی برای سالن‌داران کار خیلی پرسودی است اما محدود. هزینه تولید را دیگران داده‌اند و با قیمت عمده‌فروشی به همه دنیا عرضه کرده‌اند اما اگر قرار باشد فقط فیلم خارجی نمایش داده شود، از اصل چرخه اقتصادی چیزی باقی نمی‌ماند. اگر صاحب یک سوپرمارکت از آنجا که مثلا سود فروش نوارچسب نسبت به همه کالاها بیشتر است، در مغازه‌اش فقط نوارچسب بیاورد، کلا پای مشتری‌ها را از آن دکان بریده و دیگر نوارچسب‌ها هم روی دستش می‌ماند. سینمای ایران وقتی رونق پیدا کرد، می‌توان در کنارش از فروش فیلم‌های خارجی هم به سود خالص و متناسبی رسید که به رونق بیشتر آن کمک می‌کند، اما تا قبل از رسیدن به چنین رونقی، تلاش برای نمایش فیلم خارجی عملا ناموفق خواهد بود. در ادامه چند بسته آماری آمده که به مقایسه فروش و تعداد مخاطبان فیلم‌های ایرانی و خارجی در طول چهار دهه پس از انقلاب پرداخته است. 

سال‌های 1364 تا 1369
در سال‌های ابتدای دهه 60 تعداد فیلم‌های خارجی روی پرده‌های سینما بیشتر از فیلم‌های ایرانی بود به‌طوری‌که در سال 1364 در ازای 85 فیلم ایرانی اکران شده در سینماها، 245 فیلم خارجی به روی پرده رفتند. اما به مرور تولید فیلم‌های ایرانی افزایش پیدا کرد و در سال پایانی این دهه، 214 فیلم ایرانی در مقابل 116 فیلم خارجی به نمایش درآمدند. در این دوره به دلیل کمبود فیلم‌های جدید و استقبال تماشاگران، فیلم‌ها بعضا برای چندین سال به روی پرده‌های سینما به نمایش درمی‌آمدند.  درمجموع طی 6 سال از 1364 تا 1369 تعداد 708 عنوان فیلم در سینماهای سراسر کشور به نمایش درآمدند که از این تعداد 293 عنوان فیلم‌های ایرانی و 415 عنوان فیلم خارجی بودند. با اینکه تعداد فیلم‌های ایرانی نمایش داده شده در سینماها نسبت به فیلم‌های خارجی اکران‌شده در مدت مشابه 122 عنوان کمتر بودند اما میزان استقبال تماشاگران از فیلم‌های ایرانی بیش از فیلم‌های خارجی بود. مجموع تماشاگران فیلم‌های ایرانی 319 میلیون و 41 هزار و 757 نفر و میزان فروش کل آن 3 میلیارد و 402 میلیون و 985 هزار تومان بوده است اما مجموع تماشاگران فیلم‌های خارجی 150 میلیون و 967 هزار و 52 نفر بودند و میزان فروش کل این آثار، حدود یک میلیارد و 316 میلیون و 810 هزار تومان است.  مقایسه این دو آمار نشان می‌دهد که تماشاگران فیلم‌های ایرانی تقریبا دو برابر فیلم‌های خارجی بوده و میزان فروش فیلم های ایرانی نیز با توجه به پایین‌تر بودن متوسط بهای بلیت فیلم‌های خارجی از فیلم‌های ایرانی نزدیک به سه برابر فیلم‌های خارجی بوده است. میانگین مدت نمایش فیلم‌های ایرانی 3 سال و فیلم های خارجی تقریبا کمی بیش از دو سال بوده است که حکایت از کمبود تولید فیلم‌های ایرانی مناسب برای اکران دارد.  در این دوره نسبت فیلم خارجی به کل آثار به نمایش درآمده 37 درصد بوده است و نسبت مخاطبان فیلم‌های خارجی به کل مخاطبان 32 درصد بوده است. ضمن اینکه «شعله» محصول کشور هندوستان به‌عنوان پرفروش‌ترین فیلم خارجی توانست به مدت 3 سال، 4 میلیون و 621 هزار و 348 مخاطب را به سینما بیاورد. 

سال‌های 1370 تا 1379
31 کشور در این دهه فیلم‌هایی برای نمایش در سالن سینماهای ایران داشتند که درمجموع 266 فیلم خارجی در این دهه به نمایش درآمده است. بیشترین تعداد فیلم های خارجی نمایش داده شده متعلق به کشور آمریکا بوده است و پس از آن کشورهای ژاپن، روسیه و محصول مشترک اروپا قرار داشتند.  پرفروش‌ترین فیلم خارجی در این دهه فیلم «گایال» محصول کشور هندوستان است با 263 میلیون و 670 هزار تومان فروش و 2 میلیون و 205 هزار و 657 نفر تماشاگر با متوسط قیمت 119 تومان در مدت 5 سال و پرتماشاگرترین فیلم خارجی «سایه شوگان» محصول کشور ژاپن با 3 میلیون و 254 هزار و 229 نفر تماشاگر و 103 میلیون و 587 هزار تومان فروش با متوسط بلیت 31 تومان در مدت 8 سال بوده است. 
سال‌های 1380 تا 1389
29 کشور در این دهه فیلم‌هایی برای نمایش در سالن سینماهای ایران داشتند. بیشترین تعداد فیلم‌های خارجی نمایش داده شده متعلق به کشور آمریکا بوده است و پس از آن محصول مشترک اروپا، هندوستان، آلمان و ایتالیا قرار داشتند. 
پرفروش‌ترین فیلم خارجی در این دهه «فیلم» کینه محصول کشور آمریکا با 94 میلیون و 602 هزار تومان فروش و 52 هزار و 160 نفر تماشاگر با متوسط قیمت بلیت 1800 تومان در مدت 3 سال و پرتماشاگرترین فیلم خارجی «خداگواه» محصول کشور هندوستان با 239 هزار و 373 تماشاگر و 72 میلیون 974 هزار تومان فروش با متوسط قیمت بلیت 322 تومان در مدت 5 سال بوده است.

سال‌های 1390 تا 1400
در دهه نود و تا قبل از سال 1393 اکران فیلم خارجی بر همان روال سابق بود اما با آمدن گروه هنر و تجربه، جریان اکران فیلم خارجی سر و شکل دیگری گرفت. در گروه هنر و تجربه فیلم‌های سینمای کلاسیک هم به نمایش درمی‌آمدند. مثلا در همان سال 93 «همشهری کین» با مخاطبانی کمتر از 400 نفر و «یک ادیسه فضایی: 2001» با مخاطبانی کمتر از هزار نفر اکران شدند. این درحالی است که در همان سال فیلم‌های اخراجی با اکران محدود بر پرده سینماها آمدند و قریب به 20 هزار تماشاگرش بودند. این روال در سال‌های بعد هم تکرار شد و درحالی‌که گروه هنر و تجربه به دنبال نمایش‌های محفلی فیلم خارجی با مخاطب محدود بود، می‌بینیم که در سال 94، انیمیشن سینمایی «باب اسفنجی» با حدود 10 هزار نفر مخاطب، پرتماشاگرترین اثر خارجی بود. آمار قابل توجهی برای فروش فیلم خارجی در سال بعد 1394 منتشر نشده است تا اینکه در سال 1397، حدود 20 هزار مخاطب به تماشای فیلم سینمایی «وینچستر» نشستند. در سال 1399 هم فیلم‌های ترسناک «احضار» یک و دو حدود 17 هزار مخاطب به سینما آورد و جزء پرفروش‌های آن سال شدند. در سال 1400 هم فیلم «احضار 3»، با حدود 39 هزار تماشاچی، پرمخاطب‌ترین و پرفروش ترین اثر سینمای خارجی شد. 


منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: میلاد جلیل زاده