چارسو پرس: کار کردن با کلیشه های شناخته شده یا بهتر بگوییم نخ نمای سینمای ایران در دهه۶۰ و اوایل دهه۷۰ و دوران اوج ملودرام ها و اکشن های عامه پسند و تلاش برای نگاه غیرکلیشه ای و تا حدودی نوستالژیک به آنها کار ساده ای نیست و فیلمساز، ناگزیر از کنار هم قرار دادن داستانک ها و شخصیت های متعدد باید هم ساختار نسبتا مناسبی ایجاد کند و حواسش به رعایت قواعد پرداخت دراماتیک و معرفی شخصیت ها باشد، هم به واسطه پرداختن به کلیشه های گذشته که حالا دیگر فقط برای گروهی از سینماروهای قدیمی می تواند جذاب و خاطرانگیز باشد، روی لبه تیغ فروغلتیدن به نگاهی صرفا نوستالژیک حرکت کند.
عادل تبریزی به عنوان فیلمسازی جوان که از سینمای کوتاه قدم به سینمای حرفه ای گذاشته سعی می کند اصولی را برای اثر خودش بنا کند که گرچه ظاهری مدرن و امروزی ندارد ولی می تواند تا حدودی راه را برای رسیدن به سینمایی خاطره انگیز و در عین حال جذاب برای نسل جدید ناآشنا،با آنچه در سال های آغازین سینمای بعد از انقلاب بر آن رفته است،هموار کند.
«گیجگاه» تلفیقی از مشخصه های ژانر کمدی، ملودرام و تا حدودی اکشن در سینمای دهه ۶۰ ایران است که نوعی کمدی رقیق امروزی که سعی کرده متانت خود را حفظ کند، نقطه اتصال آنهاست که ضرورت های پرداخت نو و جذاب در واقع آن را به نوعی پاشنه آشیل برای فیلم هم تبدیل کرده است. کمدی گیجگاه می خواهد در کنار ساختار ملودراماتیک و اجتماعی مبتنی بر وضعیت حاکم بر سینما و علاقه مندان سینما در دهه ۶۰ به دور از ویژگی های نوعی از کمدی سطحی نگر همان حرف تازه ای باشد که فیلمساز می خواهد در کنار پرداختن به ساختار خاطره انگیز سینمای آن دوران به مخاطبان امروزش ارائه کند. عادل تبریزی آگاهانه می کوشد تا جایی به سینمای خاطره نزدیک شود که متهم به سرسپردگی به ویژگی های عامه پسند سینمای غالب آن دوران نشود و در عین حال از ملودرام و اکشن در معرفی و پرداخت شخصیت های اصلی اثر استفاده کند .
شخصیت و سرنوشت مرتضی، پدر به زندان افتاده عرفان، نوجوانی که مادرش برای این که مثل پدرش ترسو و فراری نباشد او را به کلاس کاراته حسن خوشنود می فرستد، منطبق بر بسیاری از کلیشه های سینمای حادثه ای آن دوران است. شخصیتی فروریخته و شکست خورده که درگیر باندهای توزیع مواد مخدر این بار در قالب جاسازی در نوارهای «وی .اچ. اس» است در مقابل دیدگان فرزندش که حالا در کلاس کاراته صاحب شجاعت و جسارتی هم شده است، خودی نشان بدهد. بازی با کلیشه ها باز هم ادامه پیدا می کند و با حضور در مقابل مربی کاراته که حالا نقش ناپدری عرفان را هم بازی می کند و یک درگیری ساختگی، باز هم وجهه دیگری از شخصیتش را به عرفان نشان می دهد و می رود. این وجه از ملودرام و اکشن در ساختار گیجگاه با حصول حسن خوشنود در نقش بدل جمشید هاشم پور در سکانس بازسازی شده از فیلمی اکشن محصول دهه ۶۰ سینمای ایران، تداوم می یابد. وقتی حسن خوشنود نقش بدل نقش جمشید آریا را بازی می کند، با چهره ای جدید و زخم های واقعی به خانه برمی گردد، همسرش زخم ها را حاصل تلاش موفق چهره پرداز فیلم می خواند! در ادامه از پدر عرفان سیلی مصلحتی هم می خورد تا مرتضی را پیش پسرش سربلند کند و دست آخر هم با آن که کوهی از مشکلات همچنان باقی است، بالاخره می تواند محبت و اعتماد عرفان را جلب کند. فیلمساز این بار از کلیشه پایان خوش استفاده می کند و باز هم با تنظیم درجه ای از تلخکا می شخصیت ها، از کلیشه زدگی می گریزد.
سراسر فیلم آکنده از لحظاتی است که تبریزی سعی می کند در آنها جذابیت را از بطن کلیشه های نخ نما شده آن دوران بیرون نیاورد و با طراحی مستقل موقعیت های جدید در عین پرداختن به کلیشه ها دریچه های جدیدی را روی مخاطبان امروزی خود باز کند. او با اتخاذ این استراتژی در جاهایی موفق می شود از کنار کلیشه های خاطره انگیز عبور و در عین حال وزن و وقار اثر را به عنوان فیلمی امروزی حفظ کند و در جاهایی دیگر با افراط در تلاش برای متفاوت بودن، فاصله میان طنز و پرداخت کاریکاتوری را برمی دارد که البته توی ذوق می زند. از جمله حضور مادر عرفان در مدرسه و تلاش برای جمع آوری امضا علیه معلم ورزش و ادبیات با عینک تیره و استفاده از اسلحه قلابی! طنزی که در این سکانس ها وجود دارد سنخیتی با ساختار کلی اثر ندارد و بیشتر به هجویه ای می ماند که گرچه سر و شکل و پرداختی حرفه ای دارد، ولی مخاطب این اثر به واسطه نوع پرداخت فیلمساز توقع ندارد شاهد فانتزی در پرداخت فیلم باشد. همچنان که وقتی پای علاقه مادر عرفان به معلم به میان می آید آن را به عنوان ورود به فضای ملودرامی سبک و قابل باور می پذیرد و با آن همراه می شود یا وقتی خوشنود به عنوان مربی کاراته سعی می کند شعر و ادبیات را هم به نوعی با ساختار رزمی حرفه اصلی اش همراه کند، با آن که باز هم پای نوعی از فانتزی به میان می آید ولی نوع پرداخت این علاقه و اعتقاد دوگانه خوشنود به ورزش و ادبیات بر اساس همان اصل تلاش فیلمساز برای ایجاد فضایی تازه و گشودن دریچه های جدید برای برقراری ارتباط بین مخاطب و شخصیت های اثر قابل قبول می شود. گرچه در همین عرصه عادل تبریزی می توانست فکرشده تر با این مساله روبه رو شود و علاقه خوشنود به ادبیات و ربط دادن آن با هنرهای رزمی را به انتشار کتاب بررسی تطبیقی فنون کاراته و شاهنامه فردوسی مرتبط نکند که باز هم درجه فانتزی را از حدی که مناسب ساختار کلی اثری با ویژگی های گیجگاه است فراتر می برد. همچنان که خود خوشنود هم در جایی سکانس سیلی خوردن از پدر عرفان از تکرار کلیشه «فلان چیز اقیانوس بی کرانیه که ساحل اون…» خسته می شود و به مرتضی می گوید: بزن آقا!
این که حسن خوشنود پس از تراشیدن موهای عرفان، خودش هم در موقعیتی قرار می گیرد که مجبور می شود برای ایفای نقش بدل جمشید هاشم پور موهای سرش را بتراشد یا مونتاژ موازی کتک خوردن علیرضا از بدمن قصه در سالن سینما و کتک خوردن سینمایی خوشنود از بد من های فیلم جمشید آریا، ارجاعاتی به دورانی تمام شده ولی آشناست که به عنوان اتفاقات فرعی در ساختار کلی فیلمنامه طراحی شده که گرچه در جاهایی مثل حضور مکرر و اغراق شده شاهرخ در زندگی عرفان و مادرش می توانست کنترل شده تر هم باشد اما به هر روی نشان می دهد فیلمساز قصد صحه گذاشتن بر ضعف های سینمای عامه پسند دهه ۶۰ را ندارد و صرفا اشاره ای جدی به موضوع اهمیت قهرمان به ویژه در سینمای اکشن آن سال ها دارد و این که قهرمان در سینمای امروز ایران هنوز جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده است. قهرمانی که در گیجگاه جایگزین قهرمانی در اندازه های جمشید هاشم پور(آریا) در سینمای آن سال ها می شود، به مرور و پس از ازدواج از شمایل یک مربی کاراته جدی که همواره واکنش هایش نسبت به آدم های پیرامونی اش از بالا و مقتدرانه بوده است به آدمی معمولی با همه نیازهای مادی و معنوی و احساسی تبدیل می شود. باشگاهش را از دست می دهد. ماشینش را می فروشد و دست آخر نقش بدل یک سوپراستار را بازی می کند که در واقع یادآور نقش کتک خورهای سینمایی آن سال هاست. حسن خوشنود در واقع شمایلی از یک شبه قهرمان است که می خواهد قابل باور باشد و سوای از اغراقی که در نشان دادن علاقه اش به ادبیات در فیلم وجود دارد به واسطه بازی خوب و درگیرکننده حامد بهداد در این نقش اتفاقا ارتباط مناسبی هم با باور مخاطب برقرار می کند و جایگاه واقعی اش را در اثر می یابد.
گیجگاه به عنوان فیلم اول عادل تبریزی که علاوه بر کارگردانی چند فیلم کوتاه، تجربه دستیاری کارگردان در چندین فیلم بلند سینمایی را هم داشته است، سعی می کند تصویری از ویژگی های سینمای دهه۶۰ و علاقه مندان سینما در این دهه ارائه کند. تصویری که قرار نیست صرفا نوستالژیک و جانبدارانه باشد و فقط می خواهد دورانی را مرور کند و دست آخر هم با پرداختن به موضوع قهرمان پردازی در آن دهه، نقبی هم به کمبود یا نبود قهرمان درسینمای دو سه دهه اخیر سینمایی ایران بزند. فیلم در بهره گیری از کمدی هم اصل را بر دوری از کمدی های سطحی کلامی این روزهای سینمای ایران می گذارد و در عوض با ایجاد موقعیت هایی که البته می توانست فکر شده تر هم باشد به نوعی از طنز می پردازد که در واقع با درجه ای از تلخی ملودراماتیک تلفیق می شود.
منبع: جام جم
نویسنده: سید محمد سلیمانی