دونده شاهکار کالت و تماشایی امیرنادری چهل ساله شد.
چارسو پرس: نخستین فیلم رسمی ساخته شده پس از انقلاب ۵۷، در میانه راه فیلمسازی امیر نادری، به واسطه شناخت او از جغرافیای فیلم و در واقع بازگشتاش به موطن، فیلمی است که همزمان چند مسیر مهم را در سینمای ایران پایهگذاری میکند.
نخست اینکه فیلمهای کانون مجددا احیا میشوند، دوم اینکه فیلمهایی از جنس فیلمهای نئورئالیستی، جرات ساختهشدن مییابند، سوم اینکه امیر نادری در همکاری با بهروز غریبپور در نگارش فیلمنامه و بهرام بیضایی در تدوین راشهای فیلم، همان المانهای نئورئالیستی را به گونهای ارتقا میبخشد و وارد لیگ دیگری میکند که دونده تبدیل به یکی از فیلمهای تاثیرگذار روی سینمای پس از خود شود و چهارم اینکه امیر نادری در این فیلم، تواناییهای فراواناش در کارگردانی را به رخ همگان میکشد (ابتدا حیف که او یک سال پس از این فیلم مهاجرت کرد و سپس خوب که یک سال پس از این فیلم مهاجرت کرد تا همانند رفقای کاربلدش، مجبور به خانهنشینی نشود و بتواند همچنان فیلم بسازد).
همه این عوامل در کنار هم باعث شدند تا شخصیت امیرو (با بازی مجید نیرومند) یکی از آن شخصیتهای فراموشنشدنی تاریخ سینمای ما باشد، شخصیتی که هم در تعاریف آکادمیک میگنجد (او تلاش میکند تا تغییر کند) و همزمان در هیچ تعریفیای هم نمیگنجد (افسارگسیختهتر از امیرو به یاد میآوریم؟) و این تناقض کاری با ما میکند تا لحظه به لحظه با او همراه باشیم و چشم از کارهایی که انجام میدهد برنداریم. البته بخش بزرگی از این حواس جمعی ناخودآگاه ما هنگام تماشای فیلم، به کارگردانی بینظیر امیر نادری و تدوین آرتیستیک بهرام بیضایی بر میگردد، جایی که این دو در همکاری با هم میتوانند لحظات سخت زندگی امیرو را تبدیل به یک شعر بصری کنند و در این راه از همکاری فیروز ملک زاده در قامت فیلمبردار هم بهره ببرند (به یاد بیاوریم صحنههایی که امیرو در آنها در تلاش برای یادگیری الفبای فارسی، حروف را تکرار میکند و همزمان تدوین آب دریا را نشان میدهد که با شدت بیشتری به سنگها برخورد میکند و یا به یاد بیاوریم رسیدن امیرو به یخ را که در آن لحظه خاص، کارکرد یخ را به عنوان جسمی که وظیفهاش سرد کردن آب و یا چیزهای دیگر است، عوض میکند).
حالا و چهل سال پس از ساخت فیلم، کالت و آوانگارد بودن آن بیشتر برای ما مشخص میشود، گویی همه ما امیرو هستیم که هر روز و هر لحظه برای رسیدن به چیزی میدویم، حتی در جایی پس از اینکه مسیر تمام میشود، ما به دویدن ادامه میدهیم، تا خودمان را محک بزنیم، اما گویی نمیرسیم...
نخست اینکه فیلمهای کانون مجددا احیا میشوند، دوم اینکه فیلمهایی از جنس فیلمهای نئورئالیستی، جرات ساختهشدن مییابند، سوم اینکه امیر نادری در همکاری با بهروز غریبپور در نگارش فیلمنامه و بهرام بیضایی در تدوین راشهای فیلم، همان المانهای نئورئالیستی را به گونهای ارتقا میبخشد و وارد لیگ دیگری میکند که دونده تبدیل به یکی از فیلمهای تاثیرگذار روی سینمای پس از خود شود و چهارم اینکه امیر نادری در این فیلم، تواناییهای فراواناش در کارگردانی را به رخ همگان میکشد (ابتدا حیف که او یک سال پس از این فیلم مهاجرت کرد و سپس خوب که یک سال پس از این فیلم مهاجرت کرد تا همانند رفقای کاربلدش، مجبور به خانهنشینی نشود و بتواند همچنان فیلم بسازد).
همه این عوامل در کنار هم باعث شدند تا شخصیت امیرو (با بازی مجید نیرومند) یکی از آن شخصیتهای فراموشنشدنی تاریخ سینمای ما باشد، شخصیتی که هم در تعاریف آکادمیک میگنجد (او تلاش میکند تا تغییر کند) و همزمان در هیچ تعریفیای هم نمیگنجد (افسارگسیختهتر از امیرو به یاد میآوریم؟) و این تناقض کاری با ما میکند تا لحظه به لحظه با او همراه باشیم و چشم از کارهایی که انجام میدهد برنداریم. البته بخش بزرگی از این حواس جمعی ناخودآگاه ما هنگام تماشای فیلم، به کارگردانی بینظیر امیر نادری و تدوین آرتیستیک بهرام بیضایی بر میگردد، جایی که این دو در همکاری با هم میتوانند لحظات سخت زندگی امیرو را تبدیل به یک شعر بصری کنند و در این راه از همکاری فیروز ملک زاده در قامت فیلمبردار هم بهره ببرند (به یاد بیاوریم صحنههایی که امیرو در آنها در تلاش برای یادگیری الفبای فارسی، حروف را تکرار میکند و همزمان تدوین آب دریا را نشان میدهد که با شدت بیشتری به سنگها برخورد میکند و یا به یاد بیاوریم رسیدن امیرو به یخ را که در آن لحظه خاص، کارکرد یخ را به عنوان جسمی که وظیفهاش سرد کردن آب و یا چیزهای دیگر است، عوض میکند).
حالا و چهل سال پس از ساخت فیلم، کالت و آوانگارد بودن آن بیشتر برای ما مشخص میشود، گویی همه ما امیرو هستیم که هر روز و هر لحظه برای رسیدن به چیزی میدویم، حتی در جایی پس از اینکه مسیر تمام میشود، ما به دویدن ادامه میدهیم، تا خودمان را محک بزنیم، اما گویی نمیرسیم...
https://teater.ir/news/59681