آن سال‌ها آثار حاتمی‌کیا و مخملباف بسیار هم در بین تماشاگران و هم جشنواره فجر کنجکاوی‌برانگیز و مقبول بودند، اما حضور در نقش اول منفی فیلم پلیسی، سیاسیِ خوش‌ساخت روز شیطان (افخمی) که به یک بمب‌گذاری در تهران می‌پرداخت زورآزمایی سخت دیگری بود که پسیانی با خلق یک شخصیت منفی مرموز و کم‌حرف (میشل) بار دیگر توانایی‌هایش را به رخ کشید.
چارسو پرس: روزگاری است که خبرهای بد از هم سبقت می‌گیرند. روزی دوستی در جواب چه خبر؟ گفت خبری نیست، گفتم در این زمانه وقتی که خبری نیست کلی خوش خبریه... متاسفانه شهریور سال گذشته سه چهره ادبی از دست رفتند و در مهر سال پيش هم سه چهره سینمایی، زنده‌یادان امرالله صابری، فردوس کاویانی و آتیلا پسیانی هر یک به فاصله چند روز از دیگری این جهان را ترک کردند و به دنبال آنها بیتا فرهی و پروانه معصومی. فارغ از اظهار تاسف‌های صادقانه برخی افراد، نقلِ پر آب و تاب جزيیات اخبار مربوط به درگذشتگان رونق بخش فضاهای مجازی بود.

هر چند این منحصر به فضای مجازی نبود و درمورد زنده‌یاد پسیانی تشکل‌های مختلف دولتی و غیردولتی پیگیر رسیدن پیکر او از فرانسه و انجام خاکسپاری باشکوه بودند. البته که این مراسم هم لازم است اما با خود می‌اندیشیدم که اگر نهادها و ارگان‌هایی که امکانات یا بودجه‌های رنگارنگی برای فرهنگ دراختیار دارند، به جای مراسم خاکسپاری باشکوه هنرمندان به دنبال زندگی و کار باشکوه برای آنها بودند چه اتفاقات بهتری می‌افتاد. هرچند زنده‌یادان کاویانی و پسیانی از تبعات بیماری درگذشتند، اما کیست که نداند که بخش عمده‌ای از بیماری‌ها براثر استرس‌ها و تألمات روحی و فکری در کار و زندگی پدید می‌آید.

آتیلا پسیانی را اول بار در برنامه محله برو بیا در تلویزیون به یاد می‌آورم. بازیگران آن را نمی‌شناختم و حقیقتا بازی‌ها به نظرم کمی لوس می‌آمد و فقط حضور عبدی برایم جذاب بود (هرچند الان دیدن دوباره آن خاطره‌انگیزاست). به تدریج اما هنرمندان این مجموعه که اغلب تحصیلکرده و تئاتری بودند، کارهای مهم‌تری کردند و شاخص شدند. حمید جبلی و اکبر عبدی به تدریج با ورود به سینمای جدی دهه شصت با حفظ رگه‌های طنز در بازی‌های‌شان تبدیل به چهره‌هایی دوست‌داشتنی شدند که علاوه بر حضور در فیلم‌های کمدی در نقش‌های جدی نیز خوش درخشیدند و توفیق کار کردن با کارگردانان مطرح را پیدا کردند. فردوس کاویانی و اسماعیل داورفر که قدیمی‌تر از بقیه بودند نیز در کنار کارهای تلویزیونی همچون آئینه كه گاهی در سینما نیز نقش‌هایی بازی می‌کردند. داریوش مودبیان و رضا ژیان نیز کماکان تئاترهای صحنه‌ای یا تلویزیونی را ادامه دادند. آتیلا پسیانی اما پس از همان مجموعه‌ها (محله برو بیا و محله بهداشت) مسیر طنز را رها کرد و پس از دو تجربه کوتاه در فیلم‌هایی نه چندان مطرح (عفریت و مرگ سفید) با حضور در دو فیلم خوش‌ساختِ طلسم (65، فرهنگ) و کشتی آنجلیکا (67، بزرگ‌نیا) که هر دو از نخستین ساخته‌های کارگردانان‌شان بود، با ایفای نقش‌هایی مکمل چهره جدیدی از خود به نمایش گذاشت و استعدادش دیده شد. نقش او به عنوان جوان اول فیلم (که در محدودیت آن سال‌ها بیشتر امکانیان و مظفری چنین نقش‌هایی را به عهده می‌گرفتند) و همکاری‌اش با مشایخی، پورحسینی و تسلیمی در «طلسم» و انتظامی، ارجمند و فتحی در «کشتی آنجلیکا» زمینه تجربه‌اندوزی و حضور در دو کار حرفه‌ای را برایش مهیا کرد. او یکی از معدود کسانی بود که با ورود به سینما حضورش در تئاتر و تلویزیون کم‌رنگ نشد و این سه عرصه را به ‌طور موازی پی گرفت. حضور در تلویزیون با مخاطب گسترده و انبوهی که آن سال‌ها داشت، زمینه دیده و شناخته شدن فراگیر را برایش به دنبال داشت و حضور در تئاتر نیز علاوه بر پرورش و جلای توانایی‌هایش، تجربیات نو و متفاوتی را برایش امکان‌پذیر می‌کرد.

سینما نیز علاوه بر اعتبار همکاری با فیلمسازان خوش‌فکر، می‌توانست جنبه‌های اقتصادی کارش را تامین کند. در سینما او روند ایفای نقش‌های مکمل را با حضور در فیلم‌های پرواز پنجم ژوئن (سمیع آذر) و دو فیلم با یک بلیط (فرهنگ) پی گرفت اما در ابتدای دهه هفتاد، سه کار پیاپی سطح کاری او را بسیار ارتقا داد. ابتدا حضور در فیلم مسافران ساخته کم‌نظیر بهرام بیضایی که مادرش جمیله شیخی نیز در آن حضور مهمی داشت. افسر راهنمایی فیلم هرچند نقش خیلی بلندی نبود اما در ساختار فیلم‌های بیضایی همه نقش‌های مکمل نیز موثرند و با حساسیت‌های بیضایی بازی‌های خاصی را می‌طلبند و پسیانی نیز به خوبی از پس آن برآمد. گام بلند بعدی ایفای نقش نخست فیلم خاکستر سبز بود که نگاه شاعرانه به جنگ (بوسنی) و رگه‌های عاشقانه فیلم در سینمای حاتمی‌کیا تازگی داشت و پسیانی انتخاب مناسبی برای نقش خبرنگار بود.

آن سال‌ها آثار حاتمی‌کیا و مخملباف بسیار هم در بین تماشاگران و هم جشنواره فجر کنجکاوی‌برانگیز و مقبول بودند، اما حضور در نقش اول منفی فیلم پلیسی، سیاسیِ خوش‌ساخت روز شیطان (افخمی) که به یک بمب‌گذاری در تهران می‌پرداخت زورآزمایی سخت دیگری بود که پسیانی با خلق یک شخصیت منفی مرموز و کم‌حرف (میشل) بار دیگر توانایی‌هایش را به رخ کشید. او همکاری با داریوش فرهنگ را پس از طلسم با دو فیلم با یک بلیط و دیپلمات ادامه داد و در بهترین بابای دنیا و دو فیلم با یک بلیط دستیاری او را نیز تجربه کرد. در فیلم خوبِ در کمال خونسردی (73، شایقی) نیز همبازی پورعرب، ستاره آن سال‌ها شد و با ایفای نقشی منفی که ظاهر موجهی دارد، توانست نامزد سیمرغ در جشنواره سیزدهم شود. او پس از تحولات فرهنگی نیمه دوم دهه هفتاد با ایفای نقش‌هایی مکمل در 3 فیلم مهم و تاثیرگذار هیوا (77) و نسل سوخته (78) از ساخته‌های ملاقلی‌پور و دو زن (77، میلانی) چهره خوبی از خود به نمایش گذاشت. ایفای نقش شوهری که باعث آزار همسرش می‌شود نوعی از نقش منفی بود که او به خوبی و با ظرافت در فیلم‌هایی چون دو زن، آب و آتش و شام آخر به تصویر کشید.

حضور حرفه‌ای و موفق او در فیلم‌ها سبب می‌شد که معمولا همکاری‌اش با هر فیلمساز به کارهای بعدی هم می‌رسید. چنان‌که با تهمینه میلانی پس از دوزن در فیلم‌های نیمه پنهان، آتش‌بس1 و 2، با فریدون جیرانی در آب و آتش (79)، شام آخر (80) و با کمال تبریزی در‌ فیلم‌های گاهی به آسمان نگاه کن (81) و از ريیس‌جمهور پاداش نگیرید (87) تداوم همکاری داشت. در آثار دهه هشتاد او همه جور کاری دیده می‌شود؛ از کارهای تجاری و عامه‌پسندی چون کما، مجردها و اسپاگتی در 8 دقیقه تا آثار متفاوتی چون چه کسی امیر را کشت (کرم‌پور، 84)، شبانه (84، علیمحمدی، بنکدار)، صداها (موتمن، 87)‌. این روند در دهه نود نیز ادامه دارد و هم کارهایی چون در امتداد شهر و میلیونر میامی را می‌پذیرفت و هم فیلم‌های متفاوتی چون پل چوبی (90، کرم‌پور)، کارگر ساده... (94، هادی) و سرخپوست (97، جاویدی)‌. نقطه مشترک همه این آثار این است که پسیانی در هر نوع کاری قابل قبول و جدی است و برای هیچ نقشی کم نمی‌گذارد. هر چند در کارهای ضعیف توانایی عوامل نیز آنچنان به چشم نمی‌آید.

یکی از آخرین نقش‌های کوتاه اما پرفروغ او نقش سرهنگی در سرخپوست است که به قصد سرکشی و ابلاغ خبر ارتقاي ريیس با ماشین به زندان می‌آید و او در 2 حضور کوتاه بسیار خوب می‌درخشد. ایفای نقش در نزدیک به 80 فیلم سینمایی طی 4 دهه نشان از بازیگری پرکار و پرتلاش دارد که البته مهم‌ترین حوزه ارتزاق او در کار حرفه‌ای نیز به حساب می‌آمد. او در سینما در کنار بازی یکی از نخستین کسانی بود که با اعتمادی که کارگردانان به او داشتند، انتخاب بازیگر و بازیگردانی فیلم‌هایی چون بوی پیراهن یوسف، مسافران، هیوا، مزرعه پدری و آژانس شیشه‌ای و تعدادی دیگر را انجام داده است، اما برنامه‌ریزی دقیق او در کار وقتی روشن‌تر می‌شود که بدانیم او در این چهار دهه در بیش از 60 کار تلویزیونی نیز حضور داشته است. او در سریال‌ها و مجموعه‌ها نیز کم نمی‌گذارد و حتی در کارهای ضعیف نیز حضور قابل قبولی دارد. از آثار مهم‌تر تلویزیونی او می‌توان به گمگشته (80، جوان)، زیرتیغ (85، هنرمند)، اولین شب آرامش (85، امینی)، رستگاران (88، مقدم) و برف بیصدا می‌بارد (آذربایجانی) اشاره کرد، اما عرصه تئاتر را می‌توان دلی‌ترین و تجربی‌ترین زمینه فعالیت او به حساب آورد که همه دغدغه‌هایش در فرم، روایت و جنس‌های مختلف بازی و کارگردانی را می‌توانست بیازماید. بازی، کارگردانی و راهبری حدود 40 تئاتر صحنه‌ای همچون آژاکس، پرفسور بوبوس، تیغ و ماه و مرگ ابریشم به موازات کارهای دیگرش، تجربیات نابی بوده‌اند که قطعا درخشش همواره او در فیلم‌ها و سریال‌ها را می‌توان وامدار این تجربیات دانست. از دست رفتن هنرمندی چنین فعال و اندیشمند دریغی بزرگ بود در هنرهای نمایشی. یادش گرامی. 
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: امید جوانبخت