ژانر علمی-تخیلی یکی از محبوب‌ترین ژانرهای دنیای ادبیات و سینما است. برای مثال، «جنگ ستارگان» (Star Wars) اکنون دهه‌هاست که یکی از پرطرفدارترین فرنچایزهای سینما به شمار می‌آید و چندین نسخه‌ی آن هنوز هم از فیلم‌های بی‌نقص سینمای علمی-تخیلی به شمار می‌آیند.

چارسو پرس: البته جرج لوکاس تنها فیلم‌ساز خیال‌پردازی نیست که آثاری ماندگار در تاریخ سینمای علمی-تخیلی به یادگار گذاشته‌ است. استیون اسپیلبرگ، استنلی کوبریک، ریدلی اسکات و تعدادی دیگر از کارگردانان فوق‌العاده با استعداد وجود دارند که می‌توان به آن‌ها اشاره کرد.


به نوعی کل سینمای علمی-تخیلی زیر سایه فیلم «متروپولیس» (Metropolis) به کارگردانی فریتز لانگ قرار دارد، فیلمی که نزدیک به صد سال پیش ساخته شد و سینما را برای همیشه تغییر داد. با این حال آن دوره از اکسپرسیونیسم صامت آلمانی چندان برای مخاطب مدرن جذابیت ندارد. به این ترتیب این سؤال مطرح می‌شود که چه چیزی باعث می‌شود یک فیلم علمی-تخیلی بی‌نقص باشد و چه چیزی به سادگی یک فیلم را شایسته و درخشان می‌کند. اگر منظورمان از بی‌نقص این باشد که فیلم مورد بحث دیگر جای بهتر شدن ندارد و اگر در هر زمانی تماشا شود، می‌تواند به اندازه زمان انتشار نفس‌گیر و میخوب‌کننده باشد، پس فیلم‌هایی که در این فهرست معرفی شده‌اند بی‌نقص‌اند.


۱.‌ استاکر (Stalker)

  • سال تولید: ۱۹۷۹‌
  • کارگردان: آندری تارکوفسکی‌
  • بازیگران: الکساندر کایدانوفسکی، آناتولی سولونیتسین، نیکولای گرینکو، آلیسا فرایندلیش‌
  • مدت زمان: ۲ ساعت و ۴۲ دقیقه‌
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۸.۱ از ۱۰‌

یکی از شاهکارهای بی‌چون و چرای ژانر علمی-تخیلی فیلم «استاکر» به کارگردانی آندری تارکوفسکی است. فیلمی که ژانر خود را با عناصر ژانر فانتزی ترکیب می‌کند و در نتیجه ترکیبی منحصر به فرد و مسحورکننده را برای مخاطبان سینمای علمی-تخیلی به ارمغان می‌آورد. محور اصلی داستان پروتاگونیست است؛ کسی که دو مرد را در زمینی بایر و خطرناک راهنمایی می‌کند. یکی از آن‌ها نویسنده‌ای به دنبال الهام گرفتن، و دیگری یک دانشمند در جست‌وجوی دانش است. مقصد آن‌ها اتاقی است که ظاهراً می‌تواند خواسته‌ها و آرزوها را برآورده کند.

شاید اغراق نباشد اگر «استاکر» را مؤثرترین فیلم علمی-تخیلی تاریخ بدانیم. فیلم علمی-تخیلی «استاکر» که با ایده جذابی شروع می‌شود و از جلوه‌های بصری خیره‌کننده بهره می‌برد، ترکیبی بی‌نقص از مضامین فلسفی تأمل‌برانگیز و زبان هنری بی‌مانندی را نشان می‌دهد که کمتر فیلم‌سازی می‌تواند به خوبی تارکوفسکی بر آن مسلط شود. این فیلم پیوندهای ذاتی بین داستان‌های علمی-تخیلی و فانتزی را درک کرده و آن‌ها را از طریق داستانی مسحورکننده و بسیار تمثیلی، با محوریت خلاقیت، دانش و نفس، روایت می‌کند.


۲. بیگانه (Alien)

  • سال تولید: ۱۹۷۹‌
  • کارگردان: ریدلی اسکات‌
  • بازیگران: سیگورتی ویور، تام اسکریت، جان هرت، ایان هولم، هری دین استنتون، ورونیکا کارترایت، هلن هورتون‌
  • مدت زمان: ۱ ساعت و ۵۷ دقیقه‌
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۸.۵ از ۱۰‌

«در فضا هیچکس فریاد شما را نمی‌شنود». این شعار فیلم ترسناک علمی-تخیلی «بیگانه» است که ریدلی اسکات آن را در سال ۱۹۷۹ کارگردانی کرد؛ آن هم با حضور ملکه ژانر علمی-تخیلی، یعنی سیگورنی ویور و هنوز هم به عنوان فیلمی بی‌نقص در سینما ماندگار شده. داستان درباره خدمه یک سفینه تجاری به نام نوسترومو است که پس از بررسی یک تماس اضراری از یک سیاره‌نمای مجاور، طعمه یک موجود بیگانه متخاصم می‌شود.

«بیگانه» از آن فیلم‌هایی است که تاریخچه ژانر علمی-تخیلی را به قبل و بعد از خود تقسیم کرد. یک اثر عمیقاً تأثیرگذار که درست در اوج غیرقابل انکار ژانر علمی-تخیلی منتشر شد. «بیگانه» که به زیبایی مضامین علمی-تخیلی را با هیجانات و لرزه‌های ترسناک مخلوط می‌کند، از محیط کلاستروفوبیک خود برای روایت داستانی درباره یکی از جاودانه‌ترین ایده‌ها در هر دو ژانر وحشت و علمی-تخیلی، به شکلی بی‌نقص استفاده کرد: مردم از ناشناخته‌ها می‌ترسند. این فیلم آغازکننده یک فرنچایز و الهام‌بخش میلیون‌ها اثر داستانی دیگر بود (تنها برخی از این داستان‌ها به اندازه «بیگانه» هوشمندانه و درخشان واقع شدند). اکنون پس از گذشت بیش از چهل سال از انتشار «بیگانه»، فیلم از نظر لحن و فضاسازی به یک کلاس درس تبدیل شده. یک پیروزی تمام‌عیار برای سینمای علمی-تخیلی و بی‌عیب‌ونقص‌ترین فیلمی که سینما می‌تواند تصور کند.


۳. ماتریکس (The Matrix)

  • سال تولید: ۱۹۹۹‌
  • کارگردان: برادران واچوفسکی‌
  • بازیگران: کیانو ریوز، لارنس فیشبرن، کری ان ماس، هوگو ویوینگ، جو پانتولیانو‌
  • مدت زمان: ۲ ساعت و ۱۶ دقیقه‌
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۸.۷ از ۱۰‌

اصطلاح «کلاسیک مدرن» امروزه بدون قاعده به هر چیزی نسبت داده می‌شود. با این حال اگر یک فیلم وجود داشته باشد که لایق این عنوان باشد، آن فیلم بدون شک «ماتریکس» است. کیانو ریوز در نقش توماس اندرسون، کارمندی که نام هکری‌اش نئو است، کشف می‌کند بشریت در یک واقعیت مجازی به نام ماتریکس غوطه‌ور شده است و در عین حال ماشین‌های فوق‌هوشمند در آینده‌ای ویران شده، از این حالت انسان‌ها انرژی تولید می‌کنند. به شکلی که اگر همه انسان‌ها از این رویای تحمیل شده بیدار شوند، ماشین‌ها دیگر منبع تغذیه‌ای نخواهند داشت.

«ماتریکس» فیلم پیشگامانه‌ای است که ژانر علمی-تخیلی را که در آن زمان در حال مرگ بود، به گونه‌ای بی‌نقص احیا کرد. این فیلم تکنیک‌های سینمایی بی‌شماری را معرفی کرد که بعدها نه تنها به یک عنصر اصلی در فیلم‌های علمی-تخیلی تبدیل شدند، بلکه حتی در فیلم‌های اکشن و تریلر نیز محبوبیت پیدا کردند. از افکت زمان گلوله گرفته تا حرکات موزون سبک و رویکرد متمایز سایبرپانکی؛ همه این‌ها تأیید می‌کنند که «ماتریکس» پدرخوانده  سینمای علمی-تخیلی مدرن است. تعداد فیلم‌هایی که می‌توان درباره‌شان گفت به اندازه «ماتریکس» هیجان‌انگیز هستند، بسیار اندک است. مهم نیست «ماتریکس» را چند بار تماشا کنید، این فیلم شاهکار علمی-تخیلی خیره‌کننده و الهام‌بخش باقی می‌ماند و جایگاه خود را به عنوان یکی از غول‌های بی‌نقص سینمای علمی-تخیلی، بدون هیچ همتایی، تثبیت می‌کند.


۴. هجوم ربایندگان جسم (Invasion of the Body Snatchers)

  • سال تولید: ‌۱۹۵۶
  • کارگردان: دان سیگل‌
  • بازیگران: کوین مک‌کارتی، دانا وینتر، لری گیتس‌
  • مدت زمان: ۱ ساعت و ۲۰ دقیقه‌
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۷.۷ از ۱۰‌

کارگردان فیلم «هجوم ربایندگان جسم» فیلم نوآر را با ژانر علمی-تخیلی در یکی از مختصرترین تریلرهایی که تاکنون ساخته شده، ترکیب کرده است. اگرچه این عنوان کم و بیش ایده اصلی فیلم را لو می‌دهد، اما تماشای دکتر بنل (با بازی کوین مک‌کارتی، و دوست‌دختر سابقش بکی (با بازی دانا وینتر) در حین بازگشت به شهر تأثیر خاصی روی شما خواهد گذاشت. آن‌ها به محض بازگشت متوجه می‌شوند مشکلی برای همسایه‌ها پیش آمده. پسربچه‌ای قسم می‌خورد مادرش، در حقیقت مادرش نیست و رفته رفته افراد دیگری پیدا می‌شوند که ادعا می‌کنند اعضای خانواده‌شان ناگهان تغییر کرده‌اند. از آنجایی که دو شخصیت اصلی فیلم دوباره عاشق یکدیگر شده‌اند، مدام با افرادی روبه‌رو می‌شوند که هیچ احساس و عشقی نسبت به هیچکس و هیچ چیز ندارند.

فیلم «هجوم ربایندگان جسم» که سیاه و سفید فیلم‌برداری شده، به سادگی بین انسان‌های واقعی، کسانی که غرایز درستی دارند، و بیگانه‌هایی که وانمود می‌کنند انسان‌اند، تمایز قائل می‌شود. کشمکشی که در این فیلم ماندگار می‌بینیم، برای متوقف کردن هجوم بیگانه‌ها نیست، بلکه به سادگی برای یافتن کسی است که باور کند این اتفاق در حال وقوع است. یکی از جنبه‌های عجیب فیلم همین است که مخاطب می‌بیند حتی اگر چنین حقیقت بزرگی را کشف کند، به احتمال زیاد کسی حرفش را باور نخواهد کرد و به عنوان یک بیمار روانی شناخته خواهد شد. وحشتناک‌ترین بخش فیلم نیز زمانی است که بینندگان می‌بینند بیگانه‌های دغل‌باز وقتی کسی اطراف‌شان نیست چگونه با هم رفتار می‌کنند و چقدر غیرانسانی‌اند. پیام فیلم کاملاً مناسب اواسط دهه پنجاه میلادی بود: انطباق با جامعه‌ی بشری بدون شوق و حرارت، یعنی دست کشیدن از روح بشری. درمجموع فیلم «هجوم ربایندگان جسم» به نحو احسن دو ژانر تریلر و علمی-تخیلی را با هم ترکیب می‌کند؛ یک فیلم درخشان و بی‌نقص که با وجود گذشت بیش از شصت سال، همچنان به اندازه زمان خود تأثیرگذار و تماشایی است.


۵. برخورد نزدیک از نوع سوم (Close Encounters of the Third Kind)

  • سال تولید: ۱۹۷۷‌
  • کارگردان: استیون اسپیلبرگ‌
  • بازیگران: ریچارد دریفوس، فرانسوا تروفو، ملیندا دیلن، تری گار‌
  • مدت زمان: ۲ ساعت و ۱۸ دقیقه‌
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۷.۶ از ۱۰‌

«برخورد نزدیک از نوع سوم» اولین فیلم استیون اسپیلبرگ است که در آن حیات فرازمینی به تصویر کشیده شده. اسپیلبرگ که هنوز مزه موفقیت عظیم «آرواره‌ها» (Jaws) زیر زبانش بود، دوباره از ریچارد دریفو برای ایفای نقش شخصیتی به نام روی نیری استفاده کرد. روی نیری کسی است که وقتی چندین سفینه فضایی درست از بالای سرش در میانه جاده عبور می‌کنند، این واقعه به اصلی‌ترین مشغله ذهنی‌اش تبدیل می‌شود. یکی از خوبی‌های «برخورد نزدیک از نوع سوم» این است که در طول فیلم هر وسیله‌ روزمره‌ای که از بین می‌رود، چه میمون‌های اسباب‌بازی و چه صندوق‌های پستی، امروز هم مانند سال ۱۹۷۷ در زندگی روزمره ما حضور دارند.

«برخورد نزدیک از نوع سوم» فیلمی درباره ارتباط برقرار کردن است. در فیلم روی توانایی صحبت کردن با خانواده‌اش را از دست می‌دهد و درعوض تصاویری را می‌بیند که باعث می‌شود به یک خانواده دیگر نزدیک شود. در این بین شخصیتی به نام لاکومب (با بازی کارگردان افسانه‌ای، فرانسوا تروفو) و گروهش یاد می‌گیرند چگونه از طریق موسیقی با گونه‌های بیگانه صحبت کنند. آن‌ها دقیق نمی‌فهمند به وسیله موسیقی چه حرفی می‌زنند، اما می‌دانند صحبت کردن به خودی خود نشانه صلح است. یکی از مضمون‌های آشکار این فیلم بی‌نقص سینمای علمی-تخیلی، وسواس فکری است. اما «برخورد نزدیک از نوع سوم» بیش از هر چیز دیگری قصد القای شگفتی‌ِ کودکانه‌ای را دارد که انسان در مواجهه با چیزی که کاملاً درک نکرده، احساس می‌کند.


۶. وال-ئی (WALL-E)

  • سال تولید: ۲۰۰۸‌
  • کارگردان: اندرو استنتون‌
  • بازیگران: بن برت، الیزا نایت، سیگورنی ویور، جف نگارخانهن، فرد ویلارد، جان رتزنبرگر، کتی ناجیمی، جس هارنل‌
  • مدت زمان: ‌۱ ساعت و ۳۸ دقیقه
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۸.۴ از ۱۰‌

کمپانی پیکسار تاکنون چندین فیلم آینده‌نگرانه تولید کرده که می‌توان «وال‌-ئی» را بهترین آن‌ها دانست. بخش اول فیلم ادای دین به دوران فیلم صامت است و داستان تا حد زیادی از طریق اکشن و صحنه جلو می‌رود. شخصیت وال‌-ئی (با صدای بن برت) رباتی است که کارش تبدیل زباله‌ها به مکعب و چیدن آن‌ها روی یکدیگر است، تا زمانی که به برج‌هایی به ارتفاع آسمان‌خراش‌ها تبدیل شوند. وال‌-ئی پر از جزئیات است و همین جزئیات نشان می‌دهند این ربات ساده و مظلوم چه شخصیت‌ غنی‌ای دارد، آن‌قدر که حتی نحوه حرکت او نیز منحصر به فرد است. هنگامی که وال-ئی با رباتی بسیار پیشرفته‌تر به نام ایو (با صدای الیزا نایت) آشنا می‌شود، فیلم علمی-تخیلی «وال-ئی» که درباره آلودگی زمین بود، همزمان به یک فیلم عاشقانه بی‌نقص نیز تبدیل می‌شود.

داستان به طرز ماهرانه‌ای روایت می‌شود و موضوعات تاریک ویران‌شهری، از جمله مصرف‌گرایی و وابستگی بیش از حد به تکنولوژی، با طنزی دوست‌داشتنی و همراه با یک ماجرجویی‌ هیجان‌انگیز در فیلم مطرح می‌شوند. «وال-ئی» یک فیلم خیره‌کننده و خانواده‌پسند درباره آینده است که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. ارجاعات «وال-ئی» به فیلم‌های دیگر بسیار جسورانه است. آن قسمت از فیلم که ناخدای سفینه فضایی تلاش دارد روی پاهای خود بایستد (چون آنجا همه روی صندلی‌هایی همه‌کاره نشسته‌اند و تحرک خاصی ندارند) بسیار مبتکرانه است و به شدت به عمق مضمون فیلم می‌افزاید. آوردن شور و شوق و گرمای عشق به فضا کار بسیار دشواری است که «وال-ئی» موفق شد آن را با موفقیت به سرانجام برساند.


۷. پرتقال کوکی (A Clockwork Orange)

  • سال تولید: ۱۹۷۱‌
  • کارگردان: استنلی کوبریک‌
  • بازیگران: مالکوم مک‌داول، پاتریک مگی، میریام کارلین، آدرین کوری‌
  • مدت زمان: ۲ ساعت و ۱۶ دقیقه‌
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۸.۳ از ۱۰‌

فیلم «پرتقال کوکی» به کارگردانی استنلی کوبریک اقتباسی تاریک و در عین حال تا حد زیادی دقیق از رمان آنتونی برجس در سال ۱۹۶۲ است. اگرچه برجس پایان فیلم را دوست نداشت و خواهان خشونت بیشتری بود، اما با این وجود اقتباس سینمایی را دوست داشت و برای آن احترام زیادی قائل بود. داستان فیلم در یک ویران‌شهر آینده‌نگرانه می‌گذرد که در آن مردان جوان مرتکب خشونت‌های غیر قابل باوری می‌شوند و با لهجه‌ای خاص صحبت می‌کنند که از رمان منبع اقتباس گرفته شده. الکس شخصیت اصلی و رهبر وحشت‌انگیز گروهی از اراذل و اوباش است. مالکوم مک‌داول با ظرافت تمام نقش این شخصیت سادیست را ایفا کرده. کسی که درنهایت به زندان فرستاده می‌شود تا رویش آزمایش کنند.

«پرتقال کوکی» آن‌قدر قتل و خشونت جنسی به نمایش می‌گذاشت که جنجال‌آفرین شد و واکنش‌های شدیدی را از جانب مخاطبان برانگیخت. ماجرا به قدری جلو رفت که کوبریک با دستان خودش فیلم را از سینماها بیرون کشید. نمایشی خاص برای یک فیلم خاص. فیلم «پرتقال کوکی» این سؤال را مطرح می‌کند که آیا می‌توان انگیزه‌های شرورانه را با چنان تهاجمی سرکوب کرد که فرد مجبور شود اخلاق‌مدارانه زندگی کند؟ یا به عبارت دیگر اگر بتوان با اراده آزاد مانند یک بیماری با آن رفتار و آن را درمان کرد، چه می‌شود و جامعه به چه شکلی در می‌آید. پاسخ «پرتقال کوکی» به این سؤال چندان خوش‌بینانه نیست، اما به طور غیر قابل انکاری تأثیرگذار و تأمل کردنی است. به همین دلیل میراث فیلم به عنوان یک اثر بی‌نقص در ژانر علمی-تخیلی تضمین‌شده است.


۸. سولاریس (Solaris)

  • سال تولید: ۱۹۷۲‌
  • کارگردان: آندری تارکوفسکی‌
  • بازیگران: استانیسلاو لم، ناتالیا بوندارچوک، دوناتاس بانیونیس، یوری یاروت، ولادیسلاو دورژوسکی، نیکولای گرینکو، آناتولی سولونیشین، سوس سارگسیان‌
  • مدت زمان: ۲ ساعت و ۴۷ دقیقه‌
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۸ از ۱۰‌

«سولاریس» یکی از بهترین فیلم‌های سال ۱۹۷۲ و تاریخ سینمای علمی-تخیلی است که آندری تارکوفسکی آن را کارگردانی کرده. داستان «سولاریس» درباره روان‌شناسی به نام کلوین (با بازی دوناتاس بانیونیس) است که به یک ایستگاه فضایی فرستاده می‌شود؛ ایستگاهی که درگیر حوادث مرموز و ناشناخته‌ای شده. این ایستگاه فضایی به دور سیاره اقیانوسی سولاریس می‌چرخد، که اساساً به عنوان یک آینه روان‌شناختی عمل می‌کند. در رابطه با کلوین، او ناگهان خود را در حالی می‌یابد که کنار همسر مرحومش در ایستگاه فضایی قرار گرفته. با این تفاوت که خاطرات همسرش به اندازه ویژگی‌های فیزیکی او کامل نیست. ابتدا کلوین فکر می‌کند فرصت دوباره‌ای برای بودن با همسرش نصیبش شده، اما رفته رفته متوجه می‌شود این چیز به طرز نگران‌کننده‌ای ماهیت آگاهی را زیر سؤال برده و به وحشت می‌افتد.

اگرچه فیلم «سولاریس» از نظر فنی براساس رمانی با همین نام نوشته استانیسلاو لم در سال ۱۹۶۱ ساخته شده، اما این فیلم تا حد بسیار زیادی پاسخ تارکوفسکی به فیلم «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» به کارگردانی کوبریک است. آن‌ها هر دو در حال عمیق شدن در شرایط انسانی هستند و پیشگامان سینمای علمی-تخیلی به شمار می‌آیند. راجر ایبرت درباره تفاوت اساسی این دو فیلم این‌طور توضیح داده است: «فیلم کوبریک نگاه به بیرون است و گام بعدی انسان در جهان را ترسیم می‌کند، در حالی که فیلم تارکوفسکی نگاه به درون است و درباره ماهیت و واقعیت شخصیت انسان سؤال می‌پرسد.» اگر بیننده در حال و هوای شناور شدن در یک موج طولانی آرامش‌بخش باشد، پس نباید بیش از این درباره «سولاریس» سؤال بپرسد. چرا که «سولاریس» فیلمی است با سؤالات بی‌پاسخ. باید آن را تماشا کرد و به تصویر محو پاسخ‌ها در ذهن خود خیره شد.


۹. نابودگر ۲: روز داوری (Terminator 2: Judgment Day)

  • سال تولید: ۱۹۹۱‌
  • کارگردان: جیمز کامرون‌
  • بازیگران: آرنولد شوارتزنگر، لیندا همیلتون، رابرت پاتریک‌
  • مدت زمان: ۲ ساعت و ۱۷ دقیقه‌
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۸.۶ از ۱۰‌

این دنباله که هفت سال پس از نسخه قبلی خود ساخته شد، رویکرد فیلم‌های فرنچایز «نابودگر» را از ترسناک / تریلر با چاشنی عاشقانه، به اکشن هالیوودی تغییر داد. این فیلم همچنان تاریک و خشن است، حتی با نگاهی به جنگ آینده شروع می‌شود، همان جنگی که شخصیت اصلی فیلم تلاش می‌کند از وقوع آن جلوگیری کند. سارا کانر (با بازی لیندا همیلتون) در این فیلم به شدت خشن، زیرک و مستقل شده است: یعنی در تضاد کامل با شخصیت اولیه خود قرار گرفته. یکی دیگر از تغییر و تحول‌های شخصیتی بی‌نظیر شامل حال آرنولد شوارتزنگر شده؛ این بازیگر در فیلم «نابودگر ۲: روز داوری» برای اولین بار نقش یک نابودگر خوب را بازی می‌کند که از آینده برای دفاع از جان کانر (با بازی ادوارد فورلونگ) فرستاده شده است.

جیمز کامرون فیلم‌های فوق‌العاده‌ای را کارگردانی کرده است، اما «نابودگر ۲: روز داوری» به احتمال زیاد بهترین اثر اوست. یک نابودگر جدید و هولناک که ساختاری مایع‌مانند دارد (با بازی رابرت پاتریک) در این فیلم جان کانر را تعقیب می‌کند. تعقیب و گریزی که منجر به بسیاری از سکانس‌های اکشن نفس‌گیر و مهیج می‌شود. با وجود قدیمی بودن فیلم، برخی از صحنه‌های اکشن چنان جلوه‌های ویژه خوبی دارند که امروزه نیز خوب و باکیفیت به شمار می‌آیند. «نابودگر ۲» پیام مهمی در رابطه با خطرات هوش مصنوعی دارد. بدون شک فیلمی که درباره هوش مصنوعی است، به این زودی‌ها از رده خارج نمی‌شود، حتی اگر در دهه ۹۰ اکران شده باشد. این فیلم با حس شوخ‌طبعی خوب و موسیقی‌های قوی، مظهر اکشنی تمام‌عیار و بی‌نقص در ژانر علمی-تخیلی است.


۱۰. جنگ ستارگان

  • سال تولید: ‌۱۹۷۷
  • کارگردان: جرج لوکاس‌
  • بازیگران: مارک همیل، هریسون فورد، کری فیشر، پیتر کوشینگ، الک گینس‌
  • مدت زمان: ۲ ساعت و ۱ دقیقه‌
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۸.۶ از ۱۰‌

طرفداران فرنچایز «جنگ ستارگان» می‌توانند سر اینکه سه‌گانه اول برتر است یا سه‌گانه دوم تا ابد بحث کنند، اما اولین فیلم «جنگ ستارگان» (که بعدها به عنوان قسمت چهارم فرنچایز، «امیدی تازه» (Episode IV: A New Hope) نام گرفت) دقیقاً از همان فیلم‌هایی است که از ابتدا تا انتها مخاطب را میخکوب می‌کند؛ یک فیلم کامل و بدون تاریخ انقضا. از آنجایی که روایت فیلم در ابتدا درویدهای مشهور فرنچایز، یعنی CP3O و R2D2 را دنبال می‌کند، مدتی طول می‌کشد تا بینندگان با شخصیت اصلی، لوک اسکای‌واکر، آشنا شوند. این ماجراجویی علمی-تخیلی به نویسندگی و کارگردانی جرج لوکاس فرنچایزی که امروز می‌شناسیم را تعریف کرد. «جنگ ستارگان» در دهه ۱۹۷۰ به یکی از بهترین فیلم‌هایی تبدیل شد که نامزد جایزه بهترین فیلم اسکار شدند.

موسیقی فیلم زیباست، جلوه‌های بصری آن تماشایی و بی‌سابقه است. نخستین فیلم «جنگ ستارگان» با جلوه‌های بصری خیره‌کننده‌ای که داشت ژانر علمی-تخیلی را برای همیشه تغییر داد، یک اثر تکان‌دهنده و بی‌نقص که یک انقلاب در ژانر علمی-تخیلی ایجاد کرد. با این وجود شخصیت‌پردازی فیلم به اندازه جنبه‌های دیگر آن اهمیت دارد. شخصیت‌های «جنگ ستارگان» در این فیلم اجازه دارند با پیشرفت داستان، به سمت بهتر شدن و رشد حرکت کنند. این تغییر و تحول پرقدرت و کامل شخصیت‌ها در هیچ یک از باقی فیلم‌‌های فرنچایز دیده نمی‌شود.


۱۱. جنگ ستارگان: امپراتوری ضربه می‌زند (The Empire Strikes Back)

  • سال تولید: ۱۹۸۰‌
  • کارگردان: اروین کرشنر‌
  • بازیگران: مارک همیل، هریسون فورد، کری فیشر، بیلی دی ویلیامز، آنتونی دنیلز، دیوید پراوز، کنی بیکر، پیتر میهیو، فرانک اوز‌
  • مدت زمان: ۲ ساعت و ۴ دقیقه‌
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۸.۷ از ۱۰‌

یکی از بی‌نظیرترین دنباله‌های تاریخ سینما «جنگ ستارگان: امپراتوری ضربه می‌زند» است که حکم پنجمین قسمت فرنچایز را دارد. حماسه «جنگ ستارگان» با این فیلم به قلمرویی تاریک‌تر و خطرناک‌تر وارد می‌شود. لوک به داگوبا می‌رود تا با یودا تمرین کند، در حالی که هان و لیا از امپراتوری فرار می‌کنند. هر دو خط داستانی فیلم به یک اندازه قانع‌کننده هستند و به طور رضایت‌بخشی رشد شخصیت‌ها را نشان می‌دهند. لوک همچنان عجول و بی‌صبر است، در همان حین هان و لیا حتی زمانی که عاشق یکدیگر می‌شوند، هنوز با هم اختلاف دارند. حتی لاندو کالریسیان (با بازی بیلی دی ویلیامز) هم در این فیلم یک کشمکش شخصی دارد.

در فیلم قبلی نیروهای شورش علیه امپراتوری به موفقیت دست پیدا کردند، اما «امپراتوری ضربه می‌زند» به نام خود وفادار است و به همین دلیل قهرمانان داستان مدام خود را در رویارویی با تهدیدها و خطرهای متفاوت می‌بینند. این دنباله در جایی به پایان می‌رسد که شرایط حل نشده و تیره و تار باقی مانده؛ اما با این حال پایان «امپراتوری ضربه می‌زند» یک پایان کامل است. چرا که همه شخصیت‌ها تغییر و تحول احساسی رضایت‌بخشی را پشت سر گذاشته‌اند و داستان آن‌ها را در شرایطی قرار داده است که نیاز دارند دوباره به یکدیگر بپیوندند. تا حد زیادی به لطف کارگردانی اروین کرشنر، گسترش موفقیت‌آمیز جهان‌سازی شگفت‌انگیز «جنگ ستارگان»، و احساس شدید خطرات و ریسک‌های بزرگ‌تری که داستان ارائه می‌داد، باعث شد این فیلم نسبت به ریشه افسانه‌ای‌ خود(فیلم اصلی) برتری پیدا کند.


۱۲. خدا بودن سخت است (Hard to Be a God)

  • سال تولید: ۲۰۱۳‌
  • کارگردان: الکس ژرمن‌
  • بازیگران: لنوید یارمولنیک‌
  • مدت زمان: ۲ ساعت و ۵۷ دقیقه‌
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۶.۶ از ۱۰‌

ایده اصلی فیلم «خدا بودن سخت است» بسیار ساده است: گروهی از دانشمندان به سیاره‌ای سفر می‌کنند که تقریباً هیچ تفاوتی با زمین ندارد. این سیاره در عصر جاهلیت خود به سر می‌برد و در آن گیر کرده است. دانشمندان مذکور قرار است به جهت مطالعه و پژوهش تماشا کنند که چطور این سیاره از عصر جاهلیت به دوران رنسانس عبور می‌کند، اما این تغییر هرگز محقق نمی‌شود و حتی به نظر می‌رسد قرار نیست به این زودی‌ها به واقعیت بپیوندد. آنچه در پی می‌اید، انتظاری بی‌رحمانه آهسته و تنبیه‌کننده برای برخاستن بشریت از فلاکت همیشگی‌اش است.

الکسی ژرمن، یکی از کارگردانان هم‌عصر تارکوفسکی، ثابت می‌کند یک فیلم علمی-تخیلی بی‌نقص به هیچ یک از ویژگی‌های داستان‌های علمی-تخیلی محبوب احتیاج ندارد. بیشتر دیالوگ‌های اضافی این فیلم سه ساعته غیر منطقی به نظر می‌رسند، جلوه‌های ویژه به طرز بی‌رحمانه‌ای یک منظره جهنمی و نفرت‌انگیز از قرون وسطا را به تصویر می‌کشند و دوربین همیشه به دون روماتا (با بازی لنوید یارمولنیک) نزدیک می‌ماند. ژرمن قبلاً در فیلم «خروستالیف، ماشین من» (Khrustalyov, My Car!) محصول سال ۱۹۹۸ ذهنیت شوروی را در زمان حکومت وحشیانه استالین تشریح کرده بود. او تصمیم گرفت که همان سبک فلینی و ضدمتعارف را در رابطه با شرایط انسانی به کار بگیرد. فیلم «خدا بودن سخت است» نییلیسم را در تاریک‌ترین حالت خود به تصویر کشیده. این فیلم تجربه‌ای چالش‌برانگیز و در عین حال فراموش‌نشدنی و افزوده‌ای استادانه به داستان‌های علمی-تخیلی است.


۱۳. ۲۰۰۱: اودیسه فضایی (۲۰۰۱: A Space Odyssey)

  • سال تولید: ۱۹۶۸‌
  • کارگردان: استنلی کوبریک‌
  • بازیگران: کیر دولی، گری لاک‌وود‌
  • مدت زمان: ۲ ساعت و ۲۹ دقیقه‌
  • امتیاز IMDb به فیلم: ‌‌‌‌‌۸.۳ از ۱۰‌

«۲۰۰۱: اودیسه فضایی» یک سفر مبهم در زمان و مکان است که با سکانس «طلوع انسان» آغاز می‌شود، سکانسی بدون دیالوگ (چرا که آن موقع همه شخصیت‌ها میمون‌های ماقبل تاریخ هستند) که می‌توان آن را یک فیلم کوتاه به شمار آورد. این سکانس در صحنه معروفی به اوج خود می‌رسد، همان صحنه‌ای که منشأ آگاهی انسان و نوآوری‌های فناوری را با سلاح و جنگ پیوند می‌دهد.

جلوه‌های ویژه بی‌نقص فیلم علمی-تخیلی «۲۰۰۱: اودیسه فضایی» نیازی به تعریف و تمجید ندارد. از آنجایی که این فیلم یکی از نمونه‌های بسیار خوب سینمای آهسته است، روایت متعارفی ندارد. ما با فیلمی روبه‌رو هستیم که اغلب سکوت را به دیالوگ ترجیح می‌دهد، و به جای گفتن و توضیح دادن یک چیز، ترجیح می‌دهد آن را با نمایش دادن به مخاطب منتقل کند. «۲۰۰۱: اودیسه فضایی» از آن‌ فیلم‌هایی است که به احتمال زیاد بار اول بینندگان را متعجب و سرگردان رها می‌کند. ممکن است بار دومی که این فیلم را تماشا می‌کنید عاقلانه سر تکان دهید و با خود فکر کنید که بخشی از آن را فهمیده‌اید. نکته «اودیسه فضایی» در همینجاست؛ تماشاگری که تصمیم بگیرد چند بار این فیلم را ببیند، هر بار با تجربه‌ای متفاوت روبه‌رو خواهد شد. همیشه جنبه‌ای کشف نشده از شاهکار آینده‌نگرانه کوبریک وجود دارد. فیلمی که هرچه از عمرش می‌گذرد ارزش بیشتری پیدا می‌کند.

 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 



منبع: دیجی‌مگ