کارگردان در مسیر رسیدن به ایده‌آل‌های خود چیز‌های زیادی را در The Animal Kingdom به خطر میاندازد. برای مثال رفتار حیوانات و به بازی گرفتن اصالت خوی حیوانی به درستی ادا نمی‌شود. در نهایت می‌توان فهمید که مسائل روان‌شناختی که توماس کایلی مد نظر داشته بسیار بر شیوه کارگردانی آن ارجعیت دارد.
چارسو پرس: فیلم The Animal Kingdom اثری علمی تخیلی و فانتزی با رگه‌های ماجراجویانه، محصول مشترک فرانسه و بلژیک می‌باشد که در ۲۰۲۳ اکران شده است. کارگردان این اثر، توماس کایلی (Thomas Cailley) سعی کرده است بیماری همه‌گیر شده‌ای مانند کرونا (Covid-19) را به طور متفاوت‌تری به تصویر بکشد. او فیلمنامه خود را با همراهی پالین مونیر (Pauline Munier) به رشته تحریر دراورده. پاول کرکر (Paul Kircher) در نقش امیل، پسری درون‌گرا، رومن دوریس نیز به عنوان فرانسوا پدری از خود گذشته در این فیلم به ایفای نقش می‌پردازند.

The Animal Kingdom توانسته جایزه بهترین فیلم را در جشنواره Louis Delluc Prize و جایزه بهترین کارگردانی را در جشنواره Lumières Award به خود اختصاص دهد. همچنین این فیلم نامزد بخش‌های مختلفی از جشنواره فیلم کن و فستیوال سزار نیز می‌باشد. لازم به ذکر است که Animal Kingdom توانسته علاوه بر مردم، نظر منتقدان سینما را به خود جلب کند.

آن‌چه در گذر است

بیماری فراگیر شده ( در فرانسه) که کم‌کم ژنتیک انسان را به حیوان تبدیل می‌کند. البته انسان‌ها هنوز نمی‌دانند این بیماری چطور و چگونه به دیگر اشخاص منتقل می‌شود. مخاطب به طور دقیق‌تر جزیئات زندگی یک پدر و پسر را در این شرایط بحرانی تماشا می‌کند. اما به گونه واضحی متوجه رابطه خصمانه مردم با این موجودات می‌شویم.

فرانسوا که مردی میانسال است به همراه پسر خود امیل به شهری دیگر نقل مکان می‌کنند. چرا که مادر خانواده به دلیل درگیر شدن با این بیماری ناشناخته قرار است به آن‌جا منتقل شود. فرانسوا تمام سعی خود را به کار می‌گیرد تا شرایط را برای پسر نوجوانش تلطیف کند. چون که امیل با شرایط مادرش وقف پیدا نکرده و حتی از او می‌ترسد. علاوه بر این امیل زخمی روی صورت دارد که به نظر می‌رسد توسط مادرش ایجاد شده.

آشفتگی از نقطه‌ای اوج می‌گیرد که طی تصادفی موجودات در حال انتقال به بیمارستان فرار می‌کنند و در جنگل‌های اطراف رها می‌شوند و فرانسوا سعی دارد با کمک پسرش، همسر خود را بیابد، بی‌خبر از این که امیل نیز در حال تغییر کردن و تبدیل شدن به یک گرگ است. ابتدا امیل از این تغییرات وحشت می‌کند اما کم کم از آن لذت می‌برد.

فرزند و والد

The Animal Kingdom پر از تلنگر به والدین است. شاید در ابتدا تصاویر فانتزی و تبدیل انسان‌ها به موجودات شما را به اشتباه بیاندازد اما قطعا موضوعیت فیلم بر ارتباط والدین با فرزندان نوجوان می‌باشد. تفاوت دیدگاه و اختلاف نظر این پدر و پسر از ابتدای فیلم آغاز می‌شود و با این که پدر رویکرد درک متقابل را پیش می‌گیرد اما آن‌‌طور که باید در فهم فرزندش موفق نیست.

چیزی که چشمان امیل را رو به دنیای جدید باز می‌کند فقط تجربه است. امیل تحت تاثیر شنیده ها قرار نمی‌گیرد بنابر این گفت‌وگو‌های او با فرانسوا همیشه به در بسته می‌خورد. با این وجود درست جایی که او از نزدیک و بدون خط‌کشی و مرز به کسب تجربه می‌پردازد همه چیز را راحت تر درک می‌کند. خطر را به جان می‌خرد و هیجان را ضمیمه آن می‌کند و از این طریق بر وحشت و افسردگی خود غلبه می‌کند.
فرانسوا نیز بعد از آگاهی بر این موضوع شیوه خود را از ممانعت کردن، به همراهی در مسیر پر پیچ زندگی امیل تغییر می‌دهد به طوری که آزادی را حق او می‌داند و این از خودگذشتگی بزرگ را انجام میدهد. در واقع فرانسوا خودخواهی و احساسات خود را گوشه‌ای نگه می‌دارد و خواست و رهایی گرگ نوجوانش را ارجعیت می‌دهد به طوری که او را در دامان طبیعت رها می‌کند تا زیست جدیدی را تجربه کند.

درنده‌خویی معضل نیست، انسان‌خویی معضل است!

در The Animal Kingdom دیالوگی مبنی بر این که این موجودات با یکدیگر همزیستی دارند و تنها وحشت و مشکل آنان از انسان‌ها می‌باشد، وجود دارد. در این فیلم ابتدا تغییرات کم کم روی بدن تاثیر می‌گذارد. از دراوردن پر و بال روی سرشونه‌ها یا خز و پشم و فلس آغاز می‌شود و کمی بعد آوا و صدای حیوانات بر حنجره انسان تسلط پیدا می‌کند و در نهایت خوی و اخلاق غیر بشری بر بدن فانی انسان چیره می‌شود.
مخاطب در واقع به تماشای دو دسته از انسان‌ها می‌نشیند. اقلیتی که با این موجودات جدید هم‌راهی می‌کنند و سعی در درک آن‌ها دارند. دومین دسته که اکثریت هستند ترس و نفرتی شدید نسبت به این موجودات را بروز می‌دهند تا جایی که کشتار آن‌ها را حق خود می‌دانند. تقابل این دو دسته از افراد کینه‌ای را زنده می‌کند که در بین حیوانات رسمیت ندارد. چرا که موجودات با صلح در گوشه‌ای از جنگل در کنار یکدیگر بدون آسیب زیست می‌کنند.

نکته مهم دیگر این است که این حیوانات بر حسب شخصیت انسانی خود تبدیل به موجود خاصی نمی‌شوند. یعنی این فیلم در تلاش است تا کلیشه‌های حیوانی و صفاتی که انسان‌ها به آن‌ها نسبت می‌دهد را ریشه‌کن کند. اما آن‌چه در کاراکتر‌های انسانی می‌بینیم همگی با صفاتی شناخته می‌شوند که روحیاتشان را بروز می‌دهد.

تعامل بدون تصاحب!

The Animal Kingdom در صدد پررنگ کردن این پیام است که تعامل بدون آسیب به طرفین، پیشرفت بشریت است. تعامل سالم است که در نهایت اخلاقیات را شکل می‌دهد و اما زیادی‌خواهی بشر در مقابل، لباس قانون به تن می‌کند تا هر آنچه را که در توان دارد برای خود کند.

تصاحب حیوانات، زمین، جنگل و دریا همگی در اشل کوچکی در این فیلم تصویر شدند. بنابر این The Animal Kingdom یک کج‌دهنی به بشریتی است که پا را مدت‌ها است از گلیم خود دراز‌تر کرده و به دلیل توانایی‌های خود، به خویشتن حق دست‌ درازی به هر چه را که بخواهد می‌دهد آن‌هم بدون ذره‌ای نیازمندی!

با این وجود The Animal Kingdom بدترین نوع انسان را به اشخاصی نسبت می‌دهد که تصاحب را بدون دلیل و حتی بدون هیچ‌گونه آگاهی، فقط و فقط از دیگری تکرار می‌کنند. درست مثل هم‌کلاسی امیل که میزان بالای تنفر و تند خویی را از دیگران آموخته و بدون اندیشه در صدد تکرار آن برمیاید.

باید گفت که...

کارگردان در مسیر رسیدن به ایده‌آل‌های خود چیز‌های زیادی را در The Animal Kingdom به خطر میاندازد. برای مثال رفتار حیوانات و به بازی گرفتن اصالت خوی حیوانی به درستی ادا نمی‌شود. در نهایت می‌توان فهمید که مسائل روان‌شناختی که توماس کایلی مد نظر داشته بسیار بر شیوه کارگردانی آن ارجعیت دارد.

همه چیز خیلی بهتر رقم می‌خورد اگر ارتباط انسان‌ها با این موجودات واضح‌تر تصویر می‌شد. با این وجود سازنده تنها پیوند را بین امیل و دوست پرنده‌اش ایجاد کرد. همین موضوع از دست رفتن پرنده و از خودگذشتگی او برای نجات امیل صحنه‌ای دراماتیک‌تر ترسیم کرده است. در انتها باید گفت که که The Animal Kingdom قطعا ارزش دیدن را دارد و با این که ژانر ماجراجویانه و فانتزی آن مخاطبین را به اشتباه می‌اندازد، حرفی تاثیر گذار برای گفتن دارد.
منبع: ویجیاتو