به نظر میرسید که ژانر اسلشر دیگر توان این را ندارد که بینندههای مشتاق وحشت را از واقعیت دنیا جدا کند و هول و ولا به دل آنها بیندازد. تا این که این مجموعه برای علاقمندان وحشت غنیمتی شد در برهوت سینمای اسلشر. تا قبل از خشونت بیپروای سری فیلمهای ترساننده، طرفداران این ژانر از ملایمت و عریان نبودن خشونت فیلمها شاکی بودند.
چارسو پرس: اولین بار سال ۲۰۱۶ بود که سر و کله فیلم «ترساننده» (Terrifier) روی پردههای سینما پیدا شد و امسال هم جدیدترین سری آن با حضور ویلن اصلی داستان، آرتِ دلقک، به لطف صحنههای خشونتبار میان علاقمندان این ژانر موفقیتی برای خود دست و پا کرده است. به نظر میرسید که ژانر اسلشر دیگر توان این را ندارد که بینندههای مشتاق وحشت را از واقعیت دنیا جدا کند و هول و ولا به دل آنها بیندازد. تا این که این مجموعه برای علاقمندان وحشت غنیمتی شد در برهوت سینمای اسلشر. تا قبل از خشونت بیپروای سری فیلمهای ترساننده، طرفداران این ژانر از ملایمت و عریان نبودن خشونت فیلمها شاکی بودند.
البته از حق نباید گذشت که افکتهای واقعی و کشت و کشتارهای این فیلم که تعدادی تماشاچیان را تراپیلازم کرده است، جای تمجید دارد. مجموعه ترساننده برای خود طرفداران پر و پاقرصی پیدا کرده است که تشنه خشونت هستند و مازوخیست. دیدن ترساننده جان میدهد برای تشنج کردن و از همان دسته فیلمهایی از جنس هزارپای انسانی به حساب میآید؛ هم خشونت عریان بیحد و حصر دارد و هم باید دنبالهدار شود تا با هر سری جدید، خشونتی بیشتر را به تصویر بکشد.
حرف طرفداران مجموعه این است که تمام داستان حول محور شوکه کردن بیننده میگذرد و کسی به تحلیل و نقد این موضوع میپردازد، از دلیل موفقیت این مجموعه در میزان فروش گیشه غافل شده است. نکته هم همین است. همیشه فیلمها و آثار هنری بودهاند که بیتوجه به رفتار و منش انسانی در معرض دید مخاطبان قرار گرفتهاند و آنها را بهتزده کردهاند. البته همین ویژگیها هم فضا را برای بحث و انتقاد باز کردهاند.
دو نمونه از این دست آثار یکی متعلق به دوران پیش از پیدایش سینما و دیگری متعلق به صد سال پس از توسعه سینما به شکل امروز خود، هستند؛ یکی، گرند گوینگول، تئاتری فرانسوی در پاریسِ واپسین سالهای قرن نوزدهم و دیگری هم فیلم ترسناک ممنوعه «شهدا» (Martyrs). تئاتر گرند گوینگول، تلفیقی از کمدی و خشونت در صحنهای با شکوه بود که تماشاچیان را بهتزده کرده و با نگاهی طنازانه اتفاقات جاری زمانه را نمایش میداد و ترس واقعیت را به دل آنها میانداخت. فیلم شهدا نیز در طول جنبش سینمای افراطی فرانسه در دهه نخست قرن بیستم مورد تحسین قرار گرفت و به رغم انتقاداتی که از آن به عنوان «شکنجه جنسی» میشد، اساساً تماشاچی را بهتزده میکرد. کارگردان در صحنههایی از فیلم شهدا ادای دینی کرده بود به فیلم مصائب ژاندارک، اثر کارل تئودور دریر که تولید سال ۱۹۲۸ که یادآور شهادت، هویت ملی فرانسویان، است.
ترساننده هم به سبک خودش مخاطب را بهتزده میکرد، اما در همان چالهای افتاد که هزارپای انسانی چند سال پیشتر به اعماق آن فرو افتاده بود؛ یعنی چون فیلم اول موفق شد، پس بخت یار دنبالهها و سریهای بعدی خواهد بود. سبک و استایل فیلم به مرور بهتر شده و جای تحسین دارد، اما به جز ارائه، همین هیزم ریختن به آتش خشونت در دنبالههای بعدی، تنها هنر فیلمساز بوده است.
فوج تماشاچیان مشتاق دیدن آرتِ دلقک، قربانیان صحنهای باشکوه هستند و هیجانی مثل هیجان ترنهای هوایی (رولر کوستر) و نمایشهای عجیب و غریب سیرکها، تجربه میکنند. در فیلمها هم تجربه این قبیل هیجانات و احساسات اساساً ایرادی ندارد، چرا که اصلاً فیلمها چیزی نیستند جز راهی برای سرگرم شدن، روشنگری یا تحریک احساسات مخاطب. در واقع، مجموعه ترساننده مسألهای بزرگتر را نشان میدهد که درون مرزهای دایره محدود انتظارات مخاطب مدرن وجود دارد.
فیلمهای مدرن بسیاری، بهخصوص فیلمهایی که با هدف جذب مخاطب جریان اصلی تولید شدهاند، با یک تیر دو نشان میزنند؛ هم درکشان ساده است و هم تماشاچی را به مدت دو ساعت از واقعیت جدا کرده و کاری میکنند که روزگار و فشارهای کار و زندگی را از یاد ببرند. میزان فروش گیشه هیچگاه متر و محک کیفیت و ارزش یک فیلم نبوده است. فیلمهای ترساننده مخاطب خاص خود را دارند که با هر بار روی پرده رفتن فیلم، به سینما میآیند تا با روشهای نوین قطع عضو و منهدم کردن قربانیانِ آرت آشنا شوند. فیلم که تمام شود، برمیگردید سر کار و زندگیتان. اما مسألهای که نمیتوان از آن چشم پوشید، این است که مخاطبان به مرور حساسیت خود را از دست میدهند و دنبالههای بعدی هم یا گزافهکاری میشوند یا تکراری.
آدمی همیشه به راههایی برای فرار نیاز خواهد داشت و عطش خشونتی که وجود طرفداران ژانر وحشت را سیراب کند نیز مدام شدت بیشتری به خود میگیرد. با تمام اینها، وقتی تیتراژ پایانی یکی دیگر از دنبالههای فیلم ترساننده پخش میشود، این اثر نه جایی برای تحسین هنرمندی دارد و نه در خور تمجید برای چیزی جز نمایش صحنههایی خشن. مبارزه گلادیاتورها در آوردگاه کلوسیم در روم باستان نیز، مثل فیلمهای این مجموعه، درندهخویی و سبعیتی را نمایش میداد که خروجی آن خارج از دو احتمال نبود. مثل انگشت شصت سزار که به نشانه تمام کردن کار حریف بازنده بالا یا به نشانه رحم کردن به جان بازنده پایین میشد، این فیلم هم یا مورد پسند قرار میگیرد یا مورد پسند نخواهد بود.
البته از حق نباید گذشت که افکتهای واقعی و کشت و کشتارهای این فیلم که تعدادی تماشاچیان را تراپیلازم کرده است، جای تمجید دارد. مجموعه ترساننده برای خود طرفداران پر و پاقرصی پیدا کرده است که تشنه خشونت هستند و مازوخیست. دیدن ترساننده جان میدهد برای تشنج کردن و از همان دسته فیلمهایی از جنس هزارپای انسانی به حساب میآید؛ هم خشونت عریان بیحد و حصر دارد و هم باید دنبالهدار شود تا با هر سری جدید، خشونتی بیشتر را به تصویر بکشد.
حرف طرفداران مجموعه این است که تمام داستان حول محور شوکه کردن بیننده میگذرد و کسی به تحلیل و نقد این موضوع میپردازد، از دلیل موفقیت این مجموعه در میزان فروش گیشه غافل شده است. نکته هم همین است. همیشه فیلمها و آثار هنری بودهاند که بیتوجه به رفتار و منش انسانی در معرض دید مخاطبان قرار گرفتهاند و آنها را بهتزده کردهاند. البته همین ویژگیها هم فضا را برای بحث و انتقاد باز کردهاند.
دو نمونه از این دست آثار یکی متعلق به دوران پیش از پیدایش سینما و دیگری متعلق به صد سال پس از توسعه سینما به شکل امروز خود، هستند؛ یکی، گرند گوینگول، تئاتری فرانسوی در پاریسِ واپسین سالهای قرن نوزدهم و دیگری هم فیلم ترسناک ممنوعه «شهدا» (Martyrs). تئاتر گرند گوینگول، تلفیقی از کمدی و خشونت در صحنهای با شکوه بود که تماشاچیان را بهتزده کرده و با نگاهی طنازانه اتفاقات جاری زمانه را نمایش میداد و ترس واقعیت را به دل آنها میانداخت. فیلم شهدا نیز در طول جنبش سینمای افراطی فرانسه در دهه نخست قرن بیستم مورد تحسین قرار گرفت و به رغم انتقاداتی که از آن به عنوان «شکنجه جنسی» میشد، اساساً تماشاچی را بهتزده میکرد. کارگردان در صحنههایی از فیلم شهدا ادای دینی کرده بود به فیلم مصائب ژاندارک، اثر کارل تئودور دریر که تولید سال ۱۹۲۸ که یادآور شهادت، هویت ملی فرانسویان، است.
ترساننده هم به سبک خودش مخاطب را بهتزده میکرد، اما در همان چالهای افتاد که هزارپای انسانی چند سال پیشتر به اعماق آن فرو افتاده بود؛ یعنی چون فیلم اول موفق شد، پس بخت یار دنبالهها و سریهای بعدی خواهد بود. سبک و استایل فیلم به مرور بهتر شده و جای تحسین دارد، اما به جز ارائه، همین هیزم ریختن به آتش خشونت در دنبالههای بعدی، تنها هنر فیلمساز بوده است.
فضای سمی حاکم میان طرفداران و دوگانگی سرگرمی و هنر
هر فیلمی قرار نیست خط و ربط اجتماعی-سیاسی با اتفاقات جاری داشته باشد یا در حد فیلمهای فدریکو فلینی، فسبیندر، اینگمار برگمن یا پیر پائولو پازولینی، شاهکار سینما شود. اگر قرار باشد تماشاچی با دیدن فیلم دمی از واقعیت فارغ شود و وارد دنیایی اغراقآمیز شود، مجموعه فیلمهای ترساننده در همین دسته قرار میگیرند. این مجموعه را میتوان از دسته فیلمهای هرشل گوردون لوئیس دانست؛ کارگردانی که همیشه تأکید داشت مخاطبانش باید سرگرم شوند و عرصه هنر و وظیفه روشنگری را به دیگر همتایان خود سپرده بود.فوج تماشاچیان مشتاق دیدن آرتِ دلقک، قربانیان صحنهای باشکوه هستند و هیجانی مثل هیجان ترنهای هوایی (رولر کوستر) و نمایشهای عجیب و غریب سیرکها، تجربه میکنند. در فیلمها هم تجربه این قبیل هیجانات و احساسات اساساً ایرادی ندارد، چرا که اصلاً فیلمها چیزی نیستند جز راهی برای سرگرم شدن، روشنگری یا تحریک احساسات مخاطب. در واقع، مجموعه ترساننده مسألهای بزرگتر را نشان میدهد که درون مرزهای دایره محدود انتظارات مخاطب مدرن وجود دارد.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
فیلمهای مدرن بسیاری، بهخصوص فیلمهایی که با هدف جذب مخاطب جریان اصلی تولید شدهاند، با یک تیر دو نشان میزنند؛ هم درکشان ساده است و هم تماشاچی را به مدت دو ساعت از واقعیت جدا کرده و کاری میکنند که روزگار و فشارهای کار و زندگی را از یاد ببرند. میزان فروش گیشه هیچگاه متر و محک کیفیت و ارزش یک فیلم نبوده است. فیلمهای ترساننده مخاطب خاص خود را دارند که با هر بار روی پرده رفتن فیلم، به سینما میآیند تا با روشهای نوین قطع عضو و منهدم کردن قربانیانِ آرت آشنا شوند. فیلم که تمام شود، برمیگردید سر کار و زندگیتان. اما مسألهای که نمیتوان از آن چشم پوشید، این است که مخاطبان به مرور حساسیت خود را از دست میدهند و دنبالههای بعدی هم یا گزافهکاری میشوند یا تکراری.
مسیر کوتاه اما لذتبخش
با این تفاصیل، عاقبت کار فیلمهای ترساننده به کجا میکشد؟ به باد انتقاد گرفته شوند بهتر است یا تحسین شوند و در فهرست بهترین فیلمهای ترسناک قرار بگیرند؟ اساس این مجموعه گزافهکاری و افراط است و دستاندکاران در نمایش خون و خشونت از هیچ کاری فروگذار نمیکنند. از نگاه طرفداران این مجموعه برای سرگرمی ساخته شده و باید از آن لذت برد، اما از طرفی هم کالای مصرفیِ تولیدی است در مقیاسی انبوه که بنا بوده مخاطبانی خاص از آن بهره ببرند. به نقل از لیدیا لینچ، اگر شاهدی صادق بر این ماجرا پیدا کنیم، احتمالاً بر این خواهد بود که کلیت مجموعه ترساننده با هدف فروش و سود ساخته شده است و قرار نبوده اثری هنری باشد.آدمی همیشه به راههایی برای فرار نیاز خواهد داشت و عطش خشونتی که وجود طرفداران ژانر وحشت را سیراب کند نیز مدام شدت بیشتری به خود میگیرد. با تمام اینها، وقتی تیتراژ پایانی یکی دیگر از دنبالههای فیلم ترساننده پخش میشود، این اثر نه جایی برای تحسین هنرمندی دارد و نه در خور تمجید برای چیزی جز نمایش صحنههایی خشن. مبارزه گلادیاتورها در آوردگاه کلوسیم در روم باستان نیز، مثل فیلمهای این مجموعه، درندهخویی و سبعیتی را نمایش میداد که خروجی آن خارج از دو احتمال نبود. مثل انگشت شصت سزار که به نشانه تمام کردن کار حریف بازنده بالا یا به نشانه رحم کردن به جان بازنده پایین میشد، این فیلم هم یا مورد پسند قرار میگیرد یا مورد پسند نخواهد بود.
https://teater.ir/news/65835