The Wild Robot در کنار مفاهیم نسبتا مهم خود، انیمیشنی مخاطب‌پسند به دور از مبتذل‌بازی‌های اخیر هالیوود است و من خوشحالم که در دام ووک جماعت نیافتده و مفاهیم رنگین کمانی ندارد. همان‌طور که در ابتدا نوشتم The Wild Robot اثری به شدت انسانی است با اینکه درون اثر خبری از انسان نیست.
چارسو پرس: انیمیشن‌ها زیبا هستند. ساده، بدون ادا و اطوار، انسانی و شیرین. از سمتی هم به کودکی و حال و هوای دیونوسوسی آن دوره برمی‌گردند و همین باعث می‌شود تا یک انیمیشن خوب، در هر سن و سالی که باشیم؛ سریع توجه‌مان را جلب کرده و در نظرمان همچنان شیرین و زیبا باشد. بدون هیچ شک و تردیدی انیمیشن The Wild Robot جزو همین آثار و جزو برترین‌های چند سال اخیر است. اثری شیرین، دوست داشتنی و به شدت انسانی که اصلا درون اثر انسان هم وجود ندارد! The Wild Robot چه در گرافیک و کادربندی، چه در داستان و کاراکترها، با وجود سادگی به شدت زیبا و تماشایی است.



عادت من این است که به جای کلی گویی، پلان به پلان از آغاز به سراغ اثر رفته و آن را نقد کنم. The Wild Robot را نیز دوست دارم از همان افتتاحیه نقد کرده و کم کم جلو بیایم. صحنه روشن می‌شود. رباتی تیپیکال که بارها در فیلم و سریال‌های هالیوودی مشابه‌اش را دیده‌ایم، روشن شده و قصد دارد تا در راستای هدف و یا ماموریتی انجام وظیفه کند. این نوع ربات کاملا محصول زندگی و تفکر آپولونی است. اما اینجا جنگل است، جنگل و طبیعت مخصوصِ تفکر و زندگی دیونیسوسی است. در طبیعت خبری از نظم، هدف، ماموریت، وظیفه و غیره نیست. اینجا زندگی سرتاسر سبز و زیباست. اینجا کسی به دنبال ماموریت دادن و پذیرفتن نیست. به همین دلیل هم ربات آپولونی ما در همان ابتدا با یک تضاد بزرگ روبرو می‌شود. کسی ماموریتی برای او ندارد. چهره ربات برای حیوانات جنگل تداعی کننده هیولاست، مگر آخرین باری که ماشین آلات به جنگل رفتند برای دوستی و صلح با طبیعت بوده است؟ در یک تعقیب و گریز جذاب، سینمایی و سرحال و شاداب که با موسیقی متن زیبا ترکیب شده، ربات می‌فهمد که برنامه‌ریزی او (آپولون) در اینجا هیچ معنا و مفهومی ندارد. اینجا در جنگل تنها یک چیز جریان دارد و آن زندگی است (دیونیسوس). آپولون و دیونیسوس دو فرزند زئوس، خدای المپ، از دو مادر متفاوت هستند. نیچه در زایش تراژدی از آپولون برای ترسیم و ارائه نمادین مفاهیمی چون هماهنگی، توازن، نظم، قانون گرایی، صورت کامل، وضوح، روشنی، تفرد و از اسطوره دیونیزوس نیز برای نشان دادن نیروهای حیاتی مفرط، پویایی، سرزندگی، تغییر و تحول، آفرینش و انهدام، تحرک، جنبش، ریتم، نشاطی و یگانگی استفاده می‌کند. در هنر و تفکر آپولونی مسایلی از قبیل اطمینان، ساختار و عقلانیت حاکم است و هنرمند تابع نیروهای آپولونی زمانی احساس آزادی می‌کند که تأمین باشد. در هنر و تفکر آپولونی همه چیز چه خیر و چه شر تقدیس می‌شود؛ هنر آپولونی بر وجود امر دهشتناک صحّه می‌گذارد اما در استحالهٔ به لذّات است که آن را زیبا نمایان می‌کند و تلویحاً آنچه ارائه می‌کند «دروغ» است. اما از سوی دیگر هنر و تفکر دیونیسوسی به شخصیت و نماد دیونیسوس، خدای یونانی شراب، خوش‌گذرانی و جشن و سرور مرتبط است.

بیشتر بخوانید: معرفی فیلم‌های سینمایی


دیونیسوس نه تنها نمایندهٔ لذت و شادی، بلکه نماد آزادی، خلاقیت و شور زندگی نیز هست. حال بیاید این نوشته‌های نیمچه فلسفی را به The Wild Robot ربط دهیم. ربات و دنیای ربات‌ها کاملا حاصل یک نوع نظم، هدف و وظیفه هستند. از سوی دیگر دنیای حیوانات و زندگی در طبیعت پُر از سبزی، روشنایی، زیبایی و آزادگی است. پس چیزی که من در اولین مرحله دیدم همان چیزی است که در شاهکار شازده کوچولو اگزوپری خوانده بودم. اینجا شازده کوچولو ما رباتی دوست داشتنی به نام راز است. رباتی که برخلاف دیگر ربات‌ها حس می‌کند. سوالی که سال‌هاست داریم می‌پرسیم: آیا ربات‌ها (هوش مصنوعی) قادر خواهند بود چیزی را حس کنند؟ مثل ما انسان‌ها که با همین انیمیشن نیز احساساتی شده و چیزی را درون خودمان حس می‌کنیم؟ آیا ربات (هوش مصنوعی) قرار است مثل ما حس کند و بفهمد؟ در این انیمیشن جذاب و دوست داشتنی نه در حد کمال، اما تا حدودی می‌شود به این قضیه فکر کرده و در عین حال لذت سینمایی را تجربه کرد.



بنده هیچوقت طرفدار فلسفه در هنر نبوده‌ام مگر اینکه تقدم با حس باشد سپس عقل و آن عقل هم در دام نصیحت و درس دادن نیافتد. The Wild Robot با اینکه سعی می‌کند در برخی از صحنه‌ها درس زندگی بدهد اما با این حال تقدم او در سینما، لذت بردن از یک اثر سینمایی است. بیاید به نیم پرده اول اثر برگردیم. ربات ما با طبیعت درگیر شده و می‌بینید که نه می‌فهمد و نه می‌تواند ارتباط بگیرد، پس مود یادگیری را فعال کرده و سعی می‌کند خودش را تسلیم این اتمسفر کند. این اِلمان و یا گره داستانی که باعث شد ربات ما مود یادگیری را فعال کند نشان از هوش نویسنده‌ای دارد که می‌داند چگونه دو تضاد را به هم وصل کند. اگر این مود یادگیری نبود تا آخر داستان حداقل برای من سوال این بود که ربات چگونه زبان حیوانات را فهمید؟ چگونه زبانشان را صحبت می‌کند؟ اما هوش کافی و دقت بالای نویسنده، اثر را خوشبختانه حیف و میل نکرد. بعد از یادگیری دنیای جنگل، ربات ما کم کم شروع می‌کند به حس کردن. کم کم شروع می‌کند به فهمیدن ریتم و جریان زندگی. این اتفاق نیز با آشنایی شیرین و بامزه‌ای همراه می‌شود که به داستان، کاراکتر برایت‌بیل را اضافه می‌کند. کاراکتری که آمده تا به زندگی ربات رنگ و بوی تازه‌ای بدهد. صحنه‌های ابتدایی این دو نیز عالی است. صحنه‌های شیرین، دوست داشتنی و با مزه‌ای که مخاطب را ترغیب به ادامه دادن می‌کند. البته بنده امیدوارم بودم که کاش برایت بیل کمی بیشتر کودک می‌ماند و این صحنه‌های شیرین، اتمسفر فیلم را دوست داشتنی‌تر می‌کرد. اما این جوجه کوچک سریع بزرگ شده و این ترانزلیشن دراماتیکی آن‌طور که باید و شاید اتفاق نیافتد پس اگر بنده نقدی به این انیمیشن داشته باشم، یکی همین پرش داستانی ناشیانه است که کلی سوال را بی پاسخ گذاشت.



وقتی این همه فرم یک اثر زیباست که هر مخاطبی را در هر فرهنگ و زبانی جذب خود می‌کند، مهم است به تکنیک آن نیز توجه داشته باشیم. چون بدون تکنیک خوب شاید نشود لذت کافی را از یک اثر برد. اما خوشبختانه The Wild Robot در کنار فرم خوب خود، تکنیک بسیار خوبی هم دارد و در گرافیک، آرت استایل، پرداخت به جزئیات حیوانات و جنگل؛ سنگ تمام گذاشته و در پایان یک کمپوزیسیون چشم نواز و خوش رنگ و لعاب را تحویل‌مان داده تا در کنار لذت بردن از داستان، از تصویر نیز لذت ببریم. موسیقی متن جذابِ کریس باورز به این روند کمک شایانی کرده و در صحنه‌هایی که درام زیاد است، موسیقی احساسی داریم و در صحنه‌هایی که تنش است، موسیقی با تمپو بالا به درآمیختن حس ما کمک می‌کند. کارگردانی کریس سندرز نیز بسیار عالی است و همه قاب‌بندی ها در خدمت محتوا.

اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلم‌های خارجی


پایان بندی کارگردان هم چیزی بود که هم کودکان خوششان بیاد و هم بزرگسالان (من نه). یعنی نه آنقدر خصمانه و غمگین تمام شد که به احساسات مخاطبین کم سن و سال ضربه وارد شود و نه آنقدری کودکانه و ساده تمام شد که در دام سانتیمانتال‌بازی بیافتد. البته بنده به شخصه معتقدم که پایان بندی اثر به گونه‌ای فشرده پایان و یافت و می‌شد کمی این احساسات را باز کرده و به هر کدام پرداخت. اگر دست من بود پایان را بی مقدمه چینی چنین هپی اندینگ نمی‌کردم. اما در کل پایان بندی چیز قابل قبولی بود و توانست حداقل‌ها را داشته باشد. البته شاید هدف نویسنده اصلی این داستان، این بود که بگوید همه‌چیز زمانی تغییر کرد که از میان ربات‌ها، این یک ربات بود که حس کرد. و این یک ربات قرار است همه‌چیز را تغییر دهد.



در پایان چنین می‌شود گفت که انیمیشن The Wild Robot اثری بسیار جذاب، تماشایی و شیرین است که تضاد تفکر آپولونی و دیونیسی را به شکلی کودکانه و کارتونی به تصویر می‌کشد. ربات نمادِ تفکر هدف‌ و وظیفه‌گرایانه قرن حاضر است که جوامع انسانی را در خود بلعیده و طبیعت روبروی او نماد زندگی، سر سبزی، نشاطی و خوشحالی است. همان‌طور که نیچه بزرگ گفته بود برای رسیدن به کمال باید دیونوسوسی زیست. از این نوع نگاه فلسفی که بگذریم The Wild Robot اثری شیرین است که با داستانی جذاب، تیم صدابازیگری عالی، کاراکترهای هویت‌دار و دوست داشتنی ما را به شدت سرگرم کرده و لایق این است که به دوستان خود نیز تماشای آن را پیشنهاد دهیم.

The Wild Robot در کنار مفاهیم نسبتا مهم خود، انیمیشنی مخاطب‌پسند به دور از مبتذل‌بازی‌های اخیر هالیوود است و من خوشحالم که در دام ووک جماعت نیافتده و مفاهیم رنگین کمانی ندارد. همان‌طور که در ابتدا نوشتم The Wild Robot اثری به شدت انسانی است با اینکه درون اثر خبری از انسان نیست.
امتیاز نویسنده به انیمیشن: ۸ از ۱۰