«صیاد» پتانسیل این را داشت تا با بهره‌بردن از ارتباط زناشویی علی سرابی و مارال بنی‌آدم، لحظات عمیق‌تری را در زندگی شخصی شهید به تصویر بکشد اما آنچه فیلم در این وجه ماجرا از پس آن برنیامد، باورپذیرساختن همین ارتباط برای مخاطب است.
چارسو پرس: به نظر می‌رسد تا امروز فیلمی باورپذیرتر از «موقعیت مهدی» در تعامل شهید با همسرش در سینمای ایران ساخته نشده باشد. رابطه‌ای دلنشین و سرشار از حجب و حیا که سعی بر شاعرانگی افراطی نداشت و بی آنکه نیاز به حضور همسر شهید در میدان باشد، درک عمیق او از زندگی شهید باکری را به نمایش می‌گذاشت.

«صیاد» نیز پتانسیل این را داشت تا با بهره‌بردن از ارتباط علی سرابی و مارال بنی آدم لحظات عمیق‌تری را در زندگی شخصی شهید به تصویر بکشد. حال آنکه ممیزی یا اصلاحیه تا چه میزان دست کارگردان را بسته محل بحث است اما افشار در بازی گرفتن از بنی آدم نیز ناتوان عمل کرده است.

اساسا نقش همسران شهدا چیست؟ اینکه با نگاهی نگران، کاپشن همسرشان را بر او بپوشانند، دست بر شانه‌اش بگذارند و او را راهی کنند؟ آنچه «صیاد» در این وجه ماجرا از پس آن برنیامد، باورپذیر ساختن همین ارتباط برای مخاطب است که از قضا بسیار هم دیر پیش چشم مخاطب گذاشته می‌شود.

از آن سو ایفای نقش «صیاد» به کسی سپرده شده که خاستگاه تئاتری دارد؛ انعطاف بدن و چهره از شروط اصلی ایفای نقش اوست اما به قدری انعطاف‌ناپذیری در چهره «صیاد» توی ذوق می‌زند که هیچ کلوزآپ یا اکستریم کلوزآپی از چهره او گرفته نمی‌شود.

بیشتر بخوانید: مطالب و اخبار سینمای ایران


شهادت یکی از عزیزترین یارانش که بابت حضور او در ارتش با بنی‌صدر زاویه پیدا کرده بود، نه تنها هیچ اندوهی در چهره او ایجاد نکرد که کارگردان، روایت آن را نیز به راوی قصه که همسر شهید با بازی مارال بنی‌آدم بود، سپرد تا این مسئولیت از گردن صیاد ساقط شود. ادبیات و لحن صحبت‌کردن صیاد نیز در همان قالب و چارچوبی می‌گنجد که بازنمایی همسر شهید، کلیشه‌ای و به دور از واقعیت موجود است.

اما آنچه «صیاد» را اندکی از فیلم‌های این گونه متمایز می‌کند، جسارت در به تصویر کشیدن اختلاف میان سپاه و ارتش در بحبوحه آغاز جنگ است. اختلافی که بنی‌صدر یکی از عوامل اصلی آن بود و تمرکز فیلم نیز بر همان بُعد از ماجرا گذاشته شده بود. کارگردان برای این هدف هم از فرماندهان سپاه از بروجردی تا حسن باقری و محسن رضایی مایه می‌گذارد و هم دوربینش را به دل اختلافات می‌برد.


شاید تنها جایی که فیلم تا حد زیادی بر جزئیات متمرکز می‌شود، سکانس جلسه مشترک فرماندهان ارتش و سپاه است که از پوشیدن کتونی و پوتین تا تفاوت در اسم رمز عملیات‌ها برای مخاطب آشکار می‌شود. اینجاست که افشار جسارت می‌کند و به شخصیت‌هایش نزدیک می‌شود، خودش هم بی‌طرف می‌ایستد و شاهد است که صیاد و رضایی چطور هر دو فرمانده تندرو را از قاب و قصه بیرون می‌گذارند.


این جسارت در به تصویر کشیدن چهره بنی‌صدر اما دیده نمی‌شود؛ او که نقطه اصلی ایجاد این شکاف بود و بر آن دامن می‌زد، شخصیت غیرقابل‌ اتکایی دارد که نه در گریم و نه در شخصیت‌پردازی برای مخاطب باورپذیر نیست.

بهره‌گیری از هوش مصنوعی برای نزدیک‌کردن صدای شخصیت‌ها به کاراکترهای واقعی، در صدای هومن برق نورد شنیده نمی‌شود و با ذهنیتی که مخاطب از تیزی و کوبندگی صدای برق نورد در ذهن دارد، لختی و کشیدگی عامدانه صدایش به گوش مخاطبی که بارها صدای بنی صدر را شنیده، نمی نشیند و خلاقیتی هم در آن دیده نمی‌شود.

منبع: ایرنا
نویسنده: الهه زواره‌ئیان