«بازی را بکش» از ناحیه کم‌مایه بودن داستان و نگاه تک‌کاراکتری خود ضربه می‌خورد؛ نه داستان چسب بسط محتوایی دارد و نه کاراکتر کلیدی روایت می‌تواند با کنش‌مندی خود، روندی سینوسی به داستان دهد.
چارسو پرس: «بازی را بکش» نهایت تلاش خود را می‌کند تا از دل یک اتفاق، بحرانی دراماتیک خلق کند اما این تلاش به دلایلی چون نبود منطق روایی و عدم‌وجود رگه‌های متعدد داستانی نتوانست توفیق چندانی برای فیلم به همراه داشته باشد.
مرکزیت داستان بر روی کاراکتر موسی (برادر مقتول) سوار است. روایت در تلاش است تا از کنش‌مندی موسی به یک آسیب‌شناسی برسد و پای مقولاتی چون شرط‌بندی را به داستان باز کند. در این مسیر، فیلم به حدیث‌نفس جدیدی نمی‌رسد و همان کلیشه قطب مثبت و منفی و زدوخوردها در مسیر کشف حقیقت رخ می‌دهد.

در چنین روندی، فضای خالی از داستان، خنثی بودن این کنش‌مندی را بیشتر به چشم می‌آورد. هم‌چنان‌که در همین شکل تک‌بعدی نیز مخاطب نمی‌تواند پلیس‌بازی‌های موسی را چندان درک کند. در اطراف وی نیز شخصیت‌هایی حضور دارند که کمک چندانی به پیشبرد درام نمی‌کنند و به همین دلیل، کلیت داستان در یک فضای ایستا، درجا می‌زند و داستان از همان زمان که طرح مساله می‌کند، فرآیند رو به جلویی را تجربه نمی‌کند و وارد یک غائله سینوسی نمی‌شود.

نقد فیلم‌های جشنواره فجر


استفاده از فوتبال نیز تنها در شکل ظاهری خود، به کمک داستان می‌آید و جذابیت دیگری را در داستان رقم نمی‌زند. درواقع کلیت داستان متشکل از دو کلیدواژه «فوتبال» و «شرط‌بندی» است و مقولات داستانی نیز حول همین دو کلیدواژه در نوسان هستند و چسب کم‌مایه داستان، این اجازه را نمی‌دهد که روایت به فضاهای دیگری رسوخ کند.

همین فضاسازی‌های محدود داستانی که با تک‌کاراکتر محوری فیلم رقم می‌خورد، اجازه بسط داستان را نداده و به همین دلیل مخاطب خیلی زود از درجا زدن این روند دلزده می‌شود. هر چند که پایان داستان نیز برای مخاطب قابل‌حدس است و غافلگیری چندانی را متوجه فیلم نمی‌کند.

«بازی را بکش» نه در هنگامی که رمزگشایی می‌کند، می‌تواند مخاطبش را غافلگیر کند و نه با پایانش، فصل جدیدی را به فیلم الصاق می‌کند. یک داستان کم‌جذبه با ریتم کند که طبیعتا نمی‌تواند اقبال چندانی را به خود ببیند.