چارسو پرس: گرت ایوانز با فیلم «هاوک» (Havoc) به سراغ داستانی ساده و ابتدایی رفته است، اما در نهایت تنها در پایان فیلم است که به نقطه اوج خود میرسد.
فیلم «هاوک» در ابتدا شباهتهایی با آثار موفق گرت ایوانز مانند فیلمهای «یورش» (The Raid: Redemption) و دنباله آن دارد. در این فیلم، کارآگاه خسته و پر از زخم، واکر (با بازی تام هاردی)، درگیر یک جنگ گنگستری در شهری پر از فساد میشود. او در طول مسیر خود متوجه میشود که بالاترین طبقات اجتماعی ارتباطاتی با دنیای زیرزمینی و قاچاق مواد مخدر دارند. واکر یکی پس از دیگری در راه رسیدن به هدفش، اعضای گنگها را به شیوهای خشونتآمیز از بین میبرد.
بلافاصله در ابتدای فیلم، مشخص میشود که واکر یک کارآگاه ماهر اما فاسد است که سابقه دریافت پولهای کثیف او را در موقعیت شکنندهای قرار داده است. یکی از شخصیتهای کلیدی، لارنس بومونت (با بازی فارست ویتاکر)، به واکر مراجعه میکند و از او میخواهد که پسر سیاستمدارش، چارلی (با بازی جاستین کورنول)، که به جرم سرقت مواد مخدر در حال فرار از دست پلیس و نیروهای کارتل است، نجات دهد. بومونت تهدید میکند که اگر واکر نتواند این کار را انجام دهد، جنایات گذشتهاش را افشا خواهد کرد.
اما برخلاف فیلمهای «یورش»، که خیلی سریع وارد اکشن میشوند، «هاوک» در پردازش داستان خود، رویکردی بسیار کند و سست دارد. این فیلم در دنیای زیرزمینی جنایت که به آن وارد میشود، کمکاری میکند و شخصیتها و فضای آن را به خوبی توسعه نمیدهد. نماهای بیرونی شهر با CGI براق به نمایش درمیآیند که تضاد زیادی با رنگآمیزی ملایم و فلزی فیلمبرداری مت فلانری دارد. گرت ایوانز سعی میکند این پسزمینه را به طور واقعی و ملموس نشان دهد، اما این کار نه تنها به جذابیت فیلم نمیافزاید، بلکه آن را از حالت بیانگرانهای که میتوانست به دست بیاورد، دور میکند. در حالی که میتوانستند از این فضای مصنوعی به شکلهایی مانند فرانک میلر و رابرت رودریگز در «شهر گناه» استفاده کنند، یا به دنیای تخیلی مانند فیلمهای «جان ویک» روی بیاورند، ایوانز در تلاش است که این فضا را به شکل واقعیتری به نمایش بگذارد.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
دو بعدی بودن فیلم «هاوک»: گرت ایوانز در تلاش برای ایجاد هیجان که تنها با پایانبندی خود را نشان میدهد
ابعاد دوگانه فیلم «هاوک»، که گرت ایوانز خود آن را نوشته است، با صحنههای کند و طولانی واکر و شریکش (جسی می لی) که به دنبال سرنخهای چارلی میگردند، بیشتر به چشم میآید. همچنین، شخصیتی به نام مادر گنگ چینی (یئو یان یان) که مونولوگهای تهدیدآمیزش را درباره انتقام برای پسرش که در سرقت ابتدایی فیلم کشته شده است، ارائه میدهد، مزید بر علت میشود. یک دسته از سربازان گنگ و پلیسها در کوچهها و راهروهای قدیمی در حال تعقیب و گریز هستند و دیالوگهای کلیشهای میزنند که بیشتر شبیه شخصیتهای بازیهای ویدیویی با انتخابهای محدود گفتاری به نظر میآیند. حقیقتاً، تعدادی از صحنههای ابتدایی «هاوک» که تعقیبهای پلیسی را به تصویر میکشند، یادآور صحنههای بازیهای ویدیویی هستند که هر عنصر به شکلی شیک به تصویر کشیده شده است تا این احساس به بیننده منتقل شود که شهر از مردم واقعی یا اشیاء واقعی خالی است.
اما درست زمانی که «هاوک» در حال از دست دادن کامل جهتگیری خود است، واکر بالاخره به چارلی میرسد و همزمان با گروههای دیگر، یک صحنه اکشن آغاز میشود که به سرعت به هرج و مرج تبدیل میشود. در حالی که شخصیتها و گنگسترهای فیلمهای «یورش» (The Raid) همگی با پیشینههای رزمی واقعی خود در مقابل دوربین ظاهر میشدند، شخصیتهای این فیلم با یک نوع اضطراب غیرقابل پیشبینی و بداهه به مبارزه میپردازند که اغلب جذابتر از حرکات پیچیده رزمی است.
در این فیلم، به جای تبادلهای پیچیده ضربات نزدیک و واکنشهای متقابل، شخصیتها بیشتر بر اساس سرعت واکنشهایشان در مقابله با مهاجمان یا انجام یک دفاع در آخرین لحظه برتری پیدا میکنند. با وجود هماهنگیهای پیشرفتهای که ایوانز و فلانری با یک حس بصری بیشتر و سیالتر نسبت به آنچه که در فیلمهای «یورش» به نمایش گذاشتند، به تصویر میکشند، اینجا یک حس غالب از هرج و مرج وجود دارد که بسیار واقعی به نظر میرسد.
اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلمهای خارجی
عملکرد خشن و بیمهابا در «هاوک»: یک فیلم اکشن که در پایان خود را نجات میدهد
حتی زمانی که یک نبرد حماسی در کلبه دورافتاده واکر در حومه شهر او را در برابر آدمکشهای ماهر قرار میدهد، اکشن همچنان در واکنشهای سریع اما بیانضباط همه شخصیتها باقی میماند. این باعث میشود که برخی لحظات با شجاعت صرفاً مبتنی بر شانس پیش بروند، مانند زمانی که یک آدمکش بیرحم (میشل واترسون، مبارز بازنشسته UFC) با شگفتی از واکر که او را به داخل پنجره میبرد، به دام میافتد؛ به شکلی خجالتآور و مؤثر، مانند کسی که در یک درگیری در یک بار، به طور تصادفی ضربهای خوش شانس وارد میکند. متأسفانه، این شدت جنبشی در انتهای چنین ساعتهای کند و بهشدت کسلکنندهای از کلیشههای نوار نوآر ظاهر میشود. اگر باقی فیلم همانقدر که در عمل پایانی با هدف و انگیزه خشن و سرسختانه هدایت شده بود، ساخته میشد، «هاوک» میتوانست یکی از بهترین فیلمهای اکشن دهه اخیر باشد.
نویسنده: نسرین پورمند