چارسو پرس: فیلم «راست» (Rust)، ساخته جوئل سوزا و با بازی الک بالدوین، اثری است که بیش از آنکه بهواسطه کیفیت هنریاش شناخته شود، با یک تراژدی خونین در پشت صحنه گره خورده است؛ حادثهای که در آن، «هالینا هاچینز» فیلمبردار فیلم جان خود را از دست داد. این واقعه، فیلم را در زمره معدود آثار تاریخ سینما قرار داد که در روند تولیدشان فردی کشته شده است. اکنون با گذشت زمان، فیلم به اکران عمومی رسیده و با نگاهی منتقدانه باید دید آیا «راست» چیزی فراتر از یک یادآوری تلخ میتواند ارائه کند.
داستان و روایت
«راست» روایتی در بستر سال ۱۸۸۲ و در قلب سرزمینهای وحشی آمریکاست؛ جایی که مردان قانون، تفنگداران بیرحم، و نجات از طریق خشونت معنا مییابد. هارلند راست (الک بالدوین) یک قانونشکن سالخورده با گذشتهای تاریک است که پس از سالها دوری، برای نجات نوهاش، لوکاس، از طناب دار بازمیگردد. این نوجوان، که بهدلیل قتل ناگهانی مردی درگیر با خانوادهاش بازداشت و محکوم به اعدام شده، حال باید با پدربزرگ خود پا به سفری خطرناک بگذارد.
فیلم با تکیه بر فرمول «فیلمهای جادهای» و رابطهای میاننسلی، تلاش دارد بیننده را درگیر یک پیوند عاطفی کند؛ اما روایت سطحی، فقدان عمق روانشناختی شخصیتها و نبود گرههای دراماتیک قوی، مانع شکلگیری یک تجربه تأثیرگذار میشود.
اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلمهای خارجی
بازیها و اجرا
الک بالدوین در نقش «راست» تلاش میکند ترکیبی از کاراکتر خشن و دلرحم را به نمایش بگذارد. اما گویش، لحن و سبک بازی او در بستری تاریخی، اغلب حالتی ناهماهنگ دارد؛ بهگونهای که بیننده را به یاد بازیگران معاصر در نقشهای تاریخی میاندازد، نه یک شخصیت اصیل وسترن. پاتریک اسکات مکدرموت، در نقش لوکاس، بازیگر نوظهوری است که با ظاهری سرد و نگاههای پرسکوت، پتانسیل بالایی نشان میدهد، اما نقش او بیش از حد سطحی نوشته شده است.
شخصیتهای فرعی
فیلم، گروهی از تعقیبکنندگان را معرفی میکند که رهبری آنها بر عهده مارشال وود هلم (جاش هاپکینز) است؛ مردی با جذابیت بصری و رفتاری متناسب با اسطورههای مرسوم ژانر. همچنین حضور تراویس فیمِل در نقش جایزهبگیری با گرایشهای مذهبی و روانپریشی، بر تنشهای فیلم میافزاید. اما هیچیک از این شخصیتها بهطور کامل پرورش نمییابند.
سبک بصری و موسیقی
بزرگترین نقطه قوت فیلم را میتوان در تصویربرداری آن جستوجو کرد. تصاویر طلوع و غروب در صحراها و مراتع خشک، با همکاری فیلمبردار مکمل بیانکا کلاین، حالتی شاعرانه به فیلم دادهاند. موسیقی نیز، با لحنی مدرن و مینیمالیستی توسط لیلی بایذوی-هوی و جیمز جکسون ساخته شده که فضای خشک و بیروح روایت را دوچندان میکند.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
مقایسه با آثار مشابه
در تاریخ سینمای جهان، موارد معدودی بودهاند که با مرگ بازیگر یا عوامل همراه شدهاند. از جمله «منطقه گرگ و میش: فیلم» – Twilight Zone: The Movie و «کلاغ» – The Crow. در هر دو مورد، فقدان کیفیت هنری کافی، تنها بر بیهودگی آن فجایع دامن زد. «راست» هرچند اثر ضعیفی نیست، اما نمیتواند از زیر سایه آن فاجعه بیرون بیاید. مقایسه آن با فیلمهایی چون «تومباستون» – Tombstone یا حتی «شهامت واقعی» – True Grit نشان میدهد که این فیلم، فاقد روح و درگیری احساسی آن آثار است.
جمعبندی
«راست» (Rust) فیلمی است که از منظر روانی، بار سنگینی را با خود حمل میکند؛ فیلمی که نمیتوان آن را بدون در نظر گرفتن حادثه پشت صحنهاش دید. از نظر فنی، اثر قابل قبولی است، اما روایت و شخصیتپردازی سطحی، آن را از تبدیلشدن به یک وسترن ماندگار بازمیدارد. برای علاقهمندان به ژانر وسترن یا مخاطبانی که پیگیر آثار مرتبط با تراژدیهای سینماییاند، دیدن این فیلم شاید ارزش داشته باشد. اما از منظر هنری، «راست» چیزی فراتر از یک یادمان نیست؛ یادمانی برای یک فقدان ناگوار در تاریخ سینمای جهان.
منبع: ورایتی
نویسنده: نسرین پورمند