چارسو پرس: فیلمهای جنگی امروز آشفته، پیچیده و بدون هیچ گونه معذرتخواهی واقعگرایانه هستند.در پانزده سال گذشته، شاهد ظهور دوران جدیدی از فیلمهای جنگی بودهایم.
هالیوود برخی از هیجانانگیزترین و دلخراشترین فیلمهای جنگی در دههها را ارائه کرده است، از واقعگرایی عمیق در میدان نبرد تا اپیکهای تاریخی که مملو از نوستالژی هستند. در حالی که دوران قبلی فیلمهای جنگی -- از "آپوکالیپس حالا" تا "نجات پرایوت رایان" -- ممکن است زمینهساز سینمای جنگی مدرن بوده باشد با فشار به مرزهای فناوری، سرمایهگذاری در مطالعات شخصیتها، و بازنمایی واقعی و وفادارانه از وقایع تاریخی، دهه ۲۰۱۰ و اوایل دهه ۲۰۲۰ به طور کامل ژانر فیلمهای جنگی را با ترکیب قویای از اکشن و تنوع، روایت بدون محدودیت و تواناییهای فنی محض ارتقا داده است.
این رنسانس تا حدی به تغییر در نحوه روایت داستانهای جنگی مربوط میشود. دوران نمایشهای رمانتیک و سیاهوسفید قهرمانی، میهنپرستی کور و دیگر کلیشههای داستانی گذشته است. فیلمهای جنگی امروز آشفته، پیچیده و بدون هیچگونه معذرتخواهی واقعگرایانه هستند. فیلمهای جنگی مدرن تنها در مورد قهرمانان زیرزمینی نیستند که با وجود موانع غیرقابل تصور، به طور تماشایی پیروز میشوند -- بلکه در مورد سربازان انسانی است که در دل این درگیریها گرفتار شدهاند. این فیلمها درباره آشوب عمیق جنگ و اثرات آن بر انسانها هستند.
توانایی فنی
یکی از بزرگترین تغییرات در سینمای جنگی اخیر، جستجوی واقعگرایی بیش از حد در تصویر است. در حالی که مبارزات مدرن بیشتر فیلمهای جنگی امروز را تسخیر کردهاند، اپیکهای تاریخی همچنان محبوب هستند. در واقع، این فیلمها فقط بزرگتر، جسورتر و از نظر بصری خیرهکنندهتر شدهاند. فیلم "میدوی" (۲۰۱۹) یکی از مهمترین نبردهای جبهه اقیانوس آرام را با جلوههای ویژه خیرهکننده به نمایش گذاشت، در حالی که حس نمایش سنتی خود را حفظ کرده بود. حتی فیلم "گریهوند" (۲۰۲۰)، با بازی تام هنکس، توانست تنشهای نفسگیر جنگهای دریایی را به روشی نمایش دهد که هم کلاسیک بود و هم به طرز تازهای مدرن.
فیلمسازان اخیر برای ثبت شدت خام نبرد، به روشهایی بیسابقه دست زدهاند، از مشاوره با مشاوران نظامی باتجربه، استفاده از جلوههای عملی و تکنیکهای نوآورانه فیلمبرداری. به عنوان مثال، فیلم "جنگ داخلی" (۲۰۲۴) را در نظر بگیرید. کارگردان الکس گارلند مستقیماً با نیروی دریایی (و همکار آیندهاش در "جنگ") ری مندوزا مشورت کرد تا وحشت جنگ شهری مدرن را با دقت ترسناکی به تصویر بکشد. تیراندازیها بیرحمانه است، تاکتیکها دقیق هستند و هر شلیک گلوله وزن جسمی قابلاحساس دارد -- به حدی که تماشاگران دچار لرزش میشوند.
سپس "۱۹۱۷" را داریم، که توسط سم مندس کارگردانی شده است و نه تنها سطح کیفی فیلمهای جنگی را بالا برد بلکه تقریباً آن را نابود و دوباره بازسازی کرد، با ارائه داستانی از جنگ جهانی اول به صورت یک شاهکار بیوقفه و یکشات. او و فیلمبردار راجر دیکینز فقط یک فیلم نساختند بلکه یک تجربه غوطهورکننده خلق کردند، تجربهای که تماشاگران را از میان گل و لای، ترس و مرگ در سنگرها با اصالت خیرهکنندهای میبرد. این فیلم که بهطور مداوم شخصیت اصلی خود را دنبال میکند که بهطور desesperate تلاش میکند از مرگ یک سرباز در واحدی دور جلوگیری کند، تماشاگران را در این سفر همراهی میکند، در حالی که طراحی صدا به هر کسی که تماشا کند این احساس را میدهد که به طور کامل در این وحشت غوطهور شده است.
در همین حال، "دانکرک" (۲۰۱۷) تمام کلیشههای سنتی فیلمهای جنگی را بهطور کامل کنار میگذارد. به جای داستان عمیق یک شخصیت واحد یا پیشزمینه کوچک بازیگران اصلی، کارگردان کریستوفر نولان داستانهایی از بقا خام از یک ساحل کامل از سربازان انگلیسی را ارائه میدهد که به شدت به دنبال عبور از کانال انگلیس هستند، یک خانواده قایقران که امیدوار است حتی به اندازه کمی کمک کند، و سه خلبان نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا که desperate برای متوقف کردن نیروی هوایی آلمان از نابود کردن نیروهای گرفتار در ساحل هستند. شدت فیلم که از شمارش معکوس زمان بهره میبرد، عدم وجود دیالوگهای تحمیلی و داستانگویی غیرخطی، آن را به یکی از جذابترین فیلمهای جنگی ساختهشده تبدیل کرده است.
حاکمیت اصالت
صحنهای از فیلم "زیرو دارک Thirty" (۲۰۱۲)
اما فراتر از آن توانایی فنی که فیلمهای جنگی را در دو دهه گذشته به برخی از تحسینشدهترین فیلمها تبدیل کرده است، تعهد به روایت داستانهای تاریک، حقیقتمحور و دردناک جنگ به طور چشمگیری رشد کرده است.
روزهای فیلمهای فوقالمانپاتریوتیک و نزدیک به پروپاگاندا که در آنها سربازی با شخصیتی بینقص از جنگ به خانه برمیگشت، پیروزمندانه، دختر را میگرفت و در رویای آمریکایی زندگی میکرد، مدتهاست که به پایان رسیده است. و برخلاف فیلمهای جنگی میانه قرن بیستم که اغلب بر تلاش جمعی در جنگ تمرکز داشتند، فیلمهای نظامی امروز به هزینههای شخصی و اغلب تراژیک نبرد میپردازند. استرس پس از آسیبهای جنگ، احساس گناه بازمانده، و زخمهای اقتصادی و احساسی جنگ به مرکز توجه آمدهاند.
"زیرو دارک Thirty"، که تقریباً ۱۳ سال پیش منتشر شد، سرآغاز این زیرژانر بود و شکار ده ساله اسامه بن لادن را با دقت تقریباً روزنامهنگارانه به تصویر کشید. این فیلم تنها در مورد عملیات نهایی نیست؛ بلکه درباره جنگ اطلاعاتی، بحرانهای اخلاقی، هزینههای وسواس و پوچی و بیهدف بودن است که ممکن است کسی را پس از اتمام جنگ، حتی اگر از مأموریت خود پیروز بیرون بیاید، دچار کند. فیلم دیگری، "هکسو ریج" (۲۰۱۶)، دیدگاه تازهای به جنگ جهانی دوم ارائه داد و بر یک پزشک جنگی که معترض به جنگ بود و از حمل سلاح خودداری کرد، تمرکز داشت. این فیلم به شدت احساسی است و به آشفتگی حفظ اصول شخصی در میدان جنگ میپردازد.
فیلم "Thank You for Your Service" (۲۰۱۷) را هم در نظر بگیرید، فیلمی که به طور مجرمانهای دستکم گرفته شده است و مشکلات روانی سربازان بازگشته از عراق را بررسی میکند. این فیلم، تروما را شیرینسازی نمیکند، بلکه تماشاگران را مجبور میکند تا اثرات بلندمدت جنگ را به روشی مواجه کنند که اغلب ناراحتکننده است، علیرغم لزوم آن. این فیلم سخت و بیرحمانه بر دشواری پل زدن بین دنیای نظامی و غیرنظامی و زخمیهای جنگی که هیچکس نمیتواند آنها را ببیند، تأکید میکند.
به طور مشابه، فیلم "The Outpost" (۲۰۲۰) داستان واقعی وحشتناک نبرد کامدش را روایت میکند و در عین حال بر پیوندهای بین سربازان و تصادفی بودن مرگ در جنگهای مدرن تأکید میکند. این فیلم، که درگیر یک نبرد وحشتناک است، به بررسی این موضوع میپردازد که وقتی یک مأموریت نظامی به صرف بقا تبدیل میشود، چه اتفاقی میافتد و چقدر سریع جنگ میتواند به هرج و مرج تبدیل شود. قهرمانی در این فیلم در پوشش طلا و شکوه نیست. بلکه کثیف، ترسناک و پرآشوب است.
گوناگونی صداها
کری واشینگتن در فیلم "The Six Triple Eight"
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
گوناگونی نیز به مرکز توجه آمده است، زیرا فیلمسازان نگاه خود را به سوی داستانهای ناگفته اما شگفتانگیز گروههای ناتوان و از حقوق محروم، که نه تنها برای شکست نیروهای شر مبارزه میکنند، بلکه برای تغییر و تحقق برابری از طریق تلاشهای سختکوشانه، معطوف کردهاند.
برای مثال، فیلم "Devotion" (۲۰۲۲)، داستان ناتمام دوستی غیرمنتظره بین دو خلبان نیروی دریایی، تام هادنر و جسی براون را روایت میکند، که علیرغم تبعیض نژادی آن زمان، براون اولین خلبان سیاهپوست بود که برنامه آموزش پروازی نیروی دریایی ایالات متحده را به پایان رساند. براون در اولین روزهای جنگ کره در یک مأموریت کشته شد، اما هادنر تا زمان مرگ خود نقشی در زندگی همسر و دختر بازماندهاش داشت. این یک داستان از قهرمانی در میدان جنگ است، اما همچنین نشاندهنده پایداری در برابر تبعیض نژادی است.
به طور مشابه، فیلم "The Six Triple Eight" (۲۰۲۴) از تایلور پری بر دشواری غیرقابل پیشبینی عملیات مرتبسازی پست در جنگ جهانی دوم توسط اولین واحد کاملاً سیاهپوست زنان 6888th Central Postal Directory Battalion تمرکز دارد. این واحد قرار بود شکست بخورد و نشان دهد که آنان از نیروهای سفیدپوست، به ویژه مردان، ضعیفتر هستند. اما این واحد موفق شد و روحیه کل ارتش و خانوادهها در خانه که در انتظار خبر از عزیزانشان بودند را تقویت کرد. آنان بر مشکلات جنگ فائق آمدند، اما همچنین در جنگ داخلی برای برابری نیز جنگیدند.
مناطق خاکستری اخلاقی
فیلم "All Quiet on the Western Front" (2022)
فلیکس کامرر، آلبریشت شوخ و ایدین حسنویچ در بازسازی ۲۰۲۲ فیلم کلاسیک "All Quiet on the Western Front" نقشآفرینی میکنند. (نتفلیکس)
اما ما تنها شاهد داستانهای قهرمانانه نبودهایم. فیلمهای اخیر همچنین ما را مجبور کردهاند تا به دیدگاههای کسانی که مجبور به جنگیدن در طرفی بودند که اکنون میدانیم اشتباه بوده است، توجه کنیم.
فیلمهایی مانند بازسازی "All Quiet on the Western Front" (۲۰۲۲) به ما مناطق خاکستری اخلاقی سربازانی را نشان داده است که در کنار "دشمنها" میجنگیدند و فاقد دلیل موجهی بودند، اما همچنان به شدت به انجام وظایف کشورشان پایبند بودند. در این فیلم، شما پسران آلمانی جوانی را میبینید که با اشتیاق به ارتش میپیوندند، اما با گذشت زمان، هزینه وحشتناک بیخبری و سادهلوحی آنها را شاهد خواهید بود که در خندقهای گلی میمیرند، بدون اینکه بدانند برای چه چیزی میجنگند، در حالی که دولتشان سرنوشت آنان را در لوکسی پر از دود و نوشیدنیهای گران قیمت میسازد.
در همین حال، فیلم تکاندهنده "The Zone of Interest" (۲۰۲۴) نشان میدهد که فریبکاری از دید یک خانواده نازی بلندپایه که در کنار یک اردوگاه کار اجباری زندگی میکنند چگونه است. با استفاده نابهنجار از صدا، فیلم هیچگاه به طور کامل فاجعههای جاری را نشان نمیدهد، اما شما میتوانید آنها را بشنوید. در همین حال، پدر خانواده به توجیه نقش خود به عنوان بخشی از وظیفه نظامی و افتخارآمیز خود میپردازد و بهترین راه برای تأمین معیشت خانوادهاش را بررسی میکند، در حالی که نسبت به اینکه مأموریتی که پذیرفته چقدر فاسد است، ناامید میشود.
این فیلمها به دقت از ترغیب تماشاگران به همدلی یا توجیه تجربه آلمانی یا نازی خودداری کردهاند، اما ما را مجبور کردهاند تا سؤالات مهمی را در مورد اینکه در چنین شرایطی چه کاری انجام میدهیم - چگونه اخلاق ما ممکن است انعطاف پیدا کند - مطرح کنیم. این نوع فیلمها به قصد ناراحت کردن ما ساخته شدهاند تا ما را به تفکر وا دارند که آیا ما هم برای بقا مرتکب کارهای شر خواهیم شد یا اینکه آمادهایم خود را فدای کار درست کنیم.
این سوالات زیادی برای فکر کردن است - و با دلیل خوب. در دو دهه اخیر، فیلمهای جنگی بیشتر به جنبههای فلسفی، روانشناختی و فکری پرداختهاند تا فیلمهای اکشن یا جشنگرفته و رمانتیک (به عنوان مثال، فیلم "Pearl Harbor"، جایی که مرگ بیشتر به عنوان یک ابزار داستانی است)، زیرا هزینه جنگ چیزی است که ما پس از دو دهه جنگهای بیپایان، برای دههها به آن ادامه خواهیم داد. ویرانیهای دو جنگ جهانی بشریت را برای همیشه زخمی کرده است و ما به عنوان یک گونه، همچنان شاهد خشونت در سراسر جهان هستیم، علیرغم فراخوانهای بیپایان برای صلح و آشتی.
اکثر تماشاگران در طول عمر خود با جنگ مواجه نخواهند شد، اما این فیلمها - که جنگ را رمانتیک نمیکنند - در واقع بخشی از دوران طلایی هستند و امیدواریم که احساسات عمومی را برانگیزند تا نشان دهند که جنگ وحشتناک است و تنها باید به عنوان آخرین گزینه دنبال شود. و برای کهنهسربازانی که به تدریج بخش کوچکتری از جمعیت میشوند، دقت این فیلمها میتواند به پل زدن بین دنیای نظامی و غیرنظامی کمک کند و به بینشهای بیشتری در مورد تجربه سخت جنگ بیافزاید. با داستانهای بیشماری برای گفتن و تکامل تکنولوژی فیلمسازی، این ممکن است تنها آغاز دوران طلایی فیلمهای جنگی باشد.
منبع: military
نویسنده: نسرین پورمند