چارسو پرس ۲۵ سال پیش، فیلمی به نام "عشق سگی" (Amores Perros) در بخش هفته منتقدان جشنواره کن اکران شد و به شکل غافلگیرکنندهای توجه جهانیان را به سینمای مکزیک جلب کرد. آلخاندرو اینیاریتو، کارگردان آن فیلم، حالا با همان انرژی جوانی اما با تجربهای بسیار بیشتر، بار دیگر در کن حضور دارد. اینبار نه تنها برای بزرگداشت فیلم اولش، بلکه با خبرهای جذاب از پروژهای تازه با حضور تام کروز.
اینیاریتو در گفتوگو با ددلاین، از سختیهای ساخت «عشق سگی» گفت: «در آن زمان فقط ۷ فیلم در سال در مکزیک تولید میشد. هیچ بازار داخلیای وجود نداشت، و سینمای مکزیک در جهان نادیده گرفته میشد. ساخت آن فیلم مثل معجزه بود.»
این فیلم در نهایت بدون حمایت توزیعکنندگان داخلی یا حتی پذیرش اولیه از سوی دبیر بخش فیلمهای آمریکای لاتین، تنها با حمایت هفته منتقدان در جشنواره کن پذیرفته شد. برناردو برتولوچی که آن زمان رئیس هیئت داوران بخش هفته منتقدان بود، با طنز به اینیاریتو گفت: «خبر بد اینکه بعد از فیلم اول، اوضاع سختتر میشود!»
اکنون، اینیاریتو قصد دارد با استفاده از بیش از ۹۸۰ هزار فوت فیلم بلااستفاده از "عشق سگی"، یک تجربه بصری-غوطهورکننده را در Fondazione Prada میلان و LagoAlgo مکزیکوسیتی برگزار کند. این نمایشگاه از سپتامبر ۲۰۲۵ تا اوایل ۲۰۲۶ ادامه خواهد داشت. کتابی نیز از سوی MACK Books درباره فرآیند ساخت فیلم منتشر خواهد شد.
اینیاریتو در توصیف تام کروز گفت: «او باعث شد هر روز بخندم. دامنه بازیگریاش مرا حیرتزده کرد. این فیلم بر دوش او سوار است و او دقیقاً همان کسی است که برای این نقش در ذهن داشتم.»
او درباره فضای فیلم گفت: «هیچ ربطی به فیلمهای اکشن همیشگیاش ندارد. این کمدی فاجعهبار یک تجربه تازه است. اصلاً دوست ندارم کاری را تکرار کنم. این فیلم کاملاً چیزی متفاوت و بیسابقه است.»
در پاسخ به سوالی درباره فیلم قبلیاش، "باردو"، اینیاریتو از نقش حیاتی نتفلیکس در ساخت این پروژه شخصی یاد کرد: «هیچکس نمیخواست روی فیلمی اسپانیاییزبان درباره مهاجرت سرمایهگذاری کند. اگر نتفلیکس نبود، این فیلم ساخته نمیشد.»
در ادامه گفتگوی کامل با آلخاندرو گونسالس ایناریتو را بخوانید

ما را به ۲۵ سال پیش در هفتهی منتقدان جشنواره کن و اولین نمایش عشق سگی برگردان. آن زمان رفقای تو مثل دلتورو و کوارون در هالیوود بودند. تو چه وضعیتی داشتی؟
آلخاندرو گونسالس اینیاریتو: اون موقع تو مکزیک فقط سالی هفت تا فیلم ساخته میشد. توی ۳۰ سال قبل از اون، فقط یه بار فیلمی از آرتورو ریپشتاین تو جشنواره کن بود. ما عملاً تو سینمای بینالملل دیده نمیشدیم. هیچ بازار داخلیای برای سینمای مکزیک وجود نداشت. دوران خیلی سختی بود، اکثر فیلمها با حمایت دولت ساخته میشدن. حتی برای فیلمبردار شدن باید عضو اتحادیه میبودید. واقعاً ساخت اون فیلم یه معجزه بود. یه شرکت خصوصی به اسم آلتاویاستا بود که تصمیم گرفت سرمایهگذاری کنه، چون من تو تبلیغات و رادیو شناخته شده بودم. بهمون ۲ میلیون دلار دادن. تو اون فضا، فیلمسازی یه شانس بود؛ یه فرصت که باید همه چیزت رو توش بذاری. واسه همینه که فیلم پر از ایده و تناقضه. یه جور آزمایش روی شهری به اسم مکزیکوسیتیه. همه دلمون رو توش ریختیم. هیچ انتظاری نداشتم، فقط هر چی بلدم رو پیاده کردم.
فیلم رو تو خونهم تدوین کردم و فرستادیمش برای کمیتهی انتخاب جشنواره کن، به همون آدمی که فیلمهای آمریکای لاتین رو بررسی میکرد. گفت «نه، خیلی طولانیه، خیلی خشونتآمیزه». پرسیدیم «ممکنه هیئت انتخاب اصلی ببینهاش؟» گفت «نه!» ما از طرف اون آدم رد شدیم. هیچ پخشکننده مکزیکی هم پشتمون نبود. اون موقع سینمای آمریکای لاتین تو همه جشنوارهها تو بخش فیلمهای جهان سومی جدا نگه داشته میشد.
ولی بعد، خوزه ماریا آریاگا، مدیر بخش هفته منتقدان فیلم رو دید و یه نامهی عاشقانه برامون فرستاد. گفت «بیاین!» مادرم گفت: «فقط به مهمونیهایی برو که دعوت شدی!» و ما فیلم رو نمایش دادیم.
اون زمان، برناردو برتولوچی رئیس هیئت داوران هفته منتقدان بود. دعوتمون کرد ناهار با شش تا کارگردان دیگه بخوریم. موقع نمایش فیلم، نصف پرده وسط پخش قطع شد. من یه پاکت سیگار کشیدم از شدت استرس! بعدش رفتم سر میز ناهار. برتولوچی ازم پرسید «چطور بود؟» گفتم: «وحشتناک! خیلی سخته فیلمت رو به جهان نشون بدی.» گفتم: «این دیگه آخرشه، اولین فیلممه و تموم شد.» بهش گفتم «بهت حسودیم میشه، تو برتولوچی هستی و دیگه ترس نداری.» اونم با آرامش، در حالی که مارتینیاش رو میخورد، گفت: «خبر بدی برات دارم، بعد از فیلم اول، همهچیز بدتر میشه.»
اون موقع کن داشت نسخه بازسازیشدهی فیلم ۱۹۰۰ رو نشون میداد و من به عنوان یه جوون نمیفهمیدم چه حسی داره که بعد ۲۵ سال فیلمت رو ببینی. و حالا اینجام، ۲۵ سال بعد. و راست میگفت. هر فیلم سختتر میشه. ولی در نهایت، فیلم خیلی سر و صدا کرد و موفق شد. حتی بحث این بود که چرا تو بخش رقابتی نبود. بعدش دیگه من، گیلرمو و آلفونسو، تبدیل شدیم به بخشی از گفتوگوی جهانی دربارهی سینمای مکزیک.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان

الان که به عشق سگی نگاه میکنی، میتونی اون فیلم رو دوباره بسازی؟ هنوز مکزیک رو همونطور میبینی؟
اینیاریتو: بله. متأسفانه مکزیک بهتر نشده. اون موقع هم خشونت زیاد بود. یه بار وقتی داشتیم لوکیشن دعوای سگها رو بازدید میکردیم، بهمون حمله شد. داشتم با تلفن حرف میزدم که یه اسلحه گذاشتن رو سرم. طراح صحنهمون هم اسلحه روی سرش بود. دوربینهامون رو بردن. محلهای بود که همهش معتادای کراکی بودن. آخرش فقط گفتیم: «به کسی آسیب نرسونین.» نجات پیدا کردیم، ولی همون لوکیشن خیلی خوب بود. مدیر تولید با اون باند مذاکره کرد و توافق شد که اونا تو فیلم بازی کنن. پس همهی آدمای پسزمینهی اون سکانسها همون گنگ هستن. الان هم اوضاع تو مکزیک سختتر شده.
بعد از موفقیت فیلم، بلافاصله فروش رفت؟ لاینزگیت خریدش؟
اینیاریتو: فکر کنم همون اول لاینزگیت برداشتش. ولی اون موقع فیلمهای غیرانگلیسیزبان همیشه فروش سختی داشتن. پخش بینالمللیاش با آلتاویاستا بود. تو مکزیک رکورد فروش رو شکست. اون زمان تازه حکومت حزب حاکم بعد از ۷۰ سال عوض شده بود. یه جور همزمانی با تغییرات سیاسی هم بود.
بعد از اون، هالیوود چطور اومد سراغت؟
اینیاریتو: جان لشِر شد مدیربرنامهم. پیشنهاد پروژههای بزرگ بهم میشد، ولی من داشتم روی ۲۱ گرم کار میکردم. شان پن خودش باهام تماس گرفت. تو یه مهمونی دیدمش، گفت: «اگه کاری داشتی، بده بخونم.» منم یه داستان درباره ایمان و فناتیسم مذهبی داشتم که تو جنوب آمریکا میگذشت. اون فیلم شد ۲۱ گرم، اولین فیلمی که فوکِس فیچرز ساخت با تهیهکنندگی دیوید لینده و جیمز شیمس. تو اون فیلم، حق تدوین نهایی با من بود.
فیلم بابل با پارامونت بود. اون فیلم سومین تلاش من برای روایتهای چندخطی و اتصال آدمها به هم بود. تو جاهای مختلف دنیا فیلمبرداری شد. ۲۵ میلیون دلار خرجش شد، که واقعاً هیچی نیست. فیلم جاهطلبانهای بود، ولی پارامونت پشتیبانی کرد. اون دوره، استودیوها از فیلمهای مستقل حمایت میکردن.
درباره بدلکاریهای تام کروز تو فیلم جدید چی میتونی بگی؟ حتی تو "مومیایی" هم بدلکاری داشت.
اینیاریتو: فقط همینو بگم، و به کسی نگو! این فیلم اصلاً اونجوری نیست. همکاری با تام، ساندرا هولر، جسی پلمونز و ریز احمد فوقالعاده بود. فیلم حول محور شخصیت تامه و از اول میدونستم فقط خودش میتونه از پسش بربیاد.
درسته که داستان فیلم درباره قدرتمندترین شخصیت جهانه که فکر میکنه ناجی دنیاس؟
اینیاریتو: نه، تنها چیزی که میتونم بگم اینه که این فیلم یه کمدی دیوانهوار در ابعاد فاجعهباره. خیلی عجیب و بامزهست. تام هر روز باعث میشد بخندم. دامنهی بازیگریای که ازش دیدم، بیسابقه بود. واقعاً شگفتزده و خوشحال شدم.
فکر میکنم استقامتش توی صحنه، حتی از دیکاپریو هم بیشتر باشه؟
اینیاریتو: خودش رو کامل وقف میکنه. اشتیاق فوقالعادهای داره. این یه کمدی خشن و انسانی، و هم ترسناکه هم بامزه. فیلم خیلی خاصیه. هفتهی دیگه تدوینش رو شروع میکنم.
موقع فیلمبرداری بازگشته، شرایط سخت طبیعت بود که باهاش میجنگیدی. ولی این یکی تو استودیوهای پاینوود لندن ضبط شد. حتماً راحتتر بود؟
اینیاریتو: نه، فیلم چالشبرانگیزی بود، خواهی دید. فیلم از مرزهای زیادی رد میشه. هر فیلم برای من یه چالش جدیده. از تکرار بدم میاد. این یکی کاریه که تا حالا هیچوقت انجام ندادم، و به خاطر همین هیجانزدهام.
خیلیها از پلتفرمها انتقاد میکنن، ولی اگه نتفلیکس نبود، تو نمیتونستی باردو رو بسازی، درسته؟
اینیاریتو: کاملاً درسته. من انتخاب دیگهای نداشتم. هیچکس حاضر نبود روی یه فیلم اسپانیاییزبان درباره مهاجرت سرمایهگذاری کنه. این فیلم برخلاف انتظار همه بود. نه درباره قاچاقچیها بود، نه باندها. یه داستان شخصی درباره هویت بود. دربارهی خودم، و خیلیهای دیگه که مهاجرن.
منبع: deadline