فیلم با نگاهی تمثیلی، اعتیاد انسان مدرن به صفحهنمایش و فاصلهاش از واقعیت را نشانه میگیرد. همانطور که یکی از شخصیتها میگوید: «همه فکر میکنن هنوز انتخاب دارن، در حالی که فقط دارن مرحله رو دوباره بازی میکنن.» طنز گزندهی وربینسکی از دل این دیالوگها بیرون میزند، فیلمی که هم با بازیهای ویدیویی شوخی میکند و هم آنها را استعارهای از وضعیت بشری میسازد.
از نظر بصری، «خوش بگذره، موفق باش، نمیر» یادآور انرژی دیوانهوار «همهچیز، همهجا، بهیکباره» است. تدوین سریع، رنگهای نئون و جهانهای موازی که با یک دکمه ریست میشوند، تماشاگر را در چرخهای از آشوب فرو میبرند. با این حال، برخلاف ظاهر پرزرقوبرقش، فیلم پرسشی بنیادین مطرح میکند: آیا بشریت هنوز شانس نجات دارد، یا در تکرار بیپایان اشتباهات خود غرق شده است؟
بیشتر بخوانید: نقد فیلم «Dead of Winter» با بازی اما تامپسون؛ تلفیقی از «تیکن» و «فارگو» در سرمای مرگبار
راکول ستون اصلی فیلم است؛ بازی او میان هذیان و حقیقت در نوسان است و حتی زمانی که فریاد میزند یا میخندد، چشمانش خستگی یک منجی بیانگیزه را آشکار میکنند. در کنار او، جونو تمپل و هیلی لو ریچاردسون حضوری تأثیرگذار دارند، هرچند فیلم آگاهانه آنها را بیشتر «ابزارهای روایی» میسازد تا شخصیتهای کاملاً پرداختشده.
گور وربینسکی، پس از شکستهای تجاری «رِنجِر تنها» و «درمان برای سلامتی»، با این فیلم به سراغ اثری میرود که هم نوعی بازخرید هنری است و هم اعلام حضور دوباره. او در این فیلم، خودِ سینما را مانند چرخهی بیپایان زندگی دیجیتال به چالش میکشد: تکرار، مرگ و تولد دوبارهی تصاویر.
«خوش بگذره، موفق باش، نمیر» شاید برای همه تماشاگران خوشایند نباشد، اما بدون شک یکی از جسورانهترین بازگشتهای هالیوود در سالهای اخیر است. وربینسکی در این اثر نهتنها با ساختار روایی بازی میکند، بلکه مرز میان واقعیت و شبیهسازی را هم از بین میبرد؛ درست همان چیزی که فیلم دربارهاش هشدار میدهد. سم راکول با اجرای کمنظیرش، فیلم را از یک شوخی پستمدرن به اثری تأملبرانگیز دربارهی انسان معاصر بدل میکند. نتیجه، ترکیبی است از طنز، فلسفه و آشوب؛ فیلمی که شاید پاسخ نهایی نداشته باشد، اما پرسشهایش تا مدتها در ذهن مخاطب باقی میماند.
منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند