پایگاه خبری تئاتر: «سگ نگهبان و درختی در باغ»، «مُراودۀ جنازهها»، «اختراع بزرگ و بشریت»، «چه کسی شلیک کرد؟»، «عشق به دیکتاتورها کمک نمیکند»، «جایی میان دو سرزمین»، «بر فراز ابرهای آن پایین»، «من قربانی زیباییام شدم»، «آنچه به آتش کشیده خواهد شد» و «دیگران و ماجرای عاشقانه آیدا» عناوین این ۱۰ نمایشنامه را تشکیل میدهند.
در بخشی از نمایشنامه «سگ نگهبان و درختی در باغ» میخوانیم:
نمیدونم چرا فعل چرخیدن رو استفاده کردم. ولی به نظرم طبیعیه... چون سگ با یه طناب به درخت بسته شده بوده و حول یه محور، فقط میتونسته بچرخه... اصلا به نظرم، فعل زندگی کردن، در واقع همون دور یه محور چرخیدنه... همه ما داریم دور خودمون میگردیم. فقط شعاعش فرق میکنه... اما به هر حال، محدوده
همچنین در بخشی از نمایشنامه «مُراودۀ جنازهها» که در پشت جلد کتاب درج شده، آمده است:
«ارباب» به سمت یکی از تابلوهای روی دیوار میرود و مقابل آن میایستد. تابلو؛ صحنه نبرد میان دو ارتش است.
ارباب: صحنه جنگ، فقط توی تابلوها باشکوهه. وقتی که به تاریخچه و دلایل به وجود آومدنشون پی میبری، به نظرت خیلی حقیرانه و احمقانه میان... کاشکی جنگجوها به دلایل منطقی میجنگیدن... اون وقت نقاشا مجبور بودن از نبردای خیالی نقاشی کنن.
پیشکار:...اما آقا، این رسم رو خود شما اربابا به وجود آوردین... حتما برایش دلیل داشتین.
ارباب: (به «پیشکار» نزدیک میشود) راست میگی، اما دلایل عوض میشن.
پیشکار:... و ما رعیتها، همچنان باید به اون رسوم احترام بذاریم.
در بخشی از نمایشنامه «اختراع بزرگ و بشریت» میخوانیم:
مخترع جوان: آره، مقصر خودمم... همیشه خودم بودم. اگه یه کم عاقلتر بودم، الان «آنا» توی اون اتاق داشت تلویزیون نگاه میکرد... به جای اینکه توی اون سوئیت، کنار خونه اون مرتیکه زندگی کنه...! شایدم الان توی سوئیتش نباشه... شاید دارن با هم سیب گاز میزنن... از همون سیبهایی که دیگه این دوره زمونه پیدا نمیشه.
مشاور خیالی: اون برمیگرده.
مخترع جوان: اون دیگه برنمیگرده. ازش خبر دارم... هر روز دارم بهش زنگ میزنم، اما جوابمو نمیده... حسابی سرش گرمه و از زندگی جدیدش، راضیه.
مشاور خیالی: باید بذاری یه کم بگذره... اون احتیاج داره کمی فکر کنه.
مخترع جوان: اون به هیچی فکر نمیکنه... الان فقط داره سیب گاز میزنه.
در بخشی از نمایشنامه «چه کسی شلیک کرد؟» که در پشت جلد کتاب درج شده، آمده است:
توماس: خوب منم عین توام...منم طرف کسی نیستم... فقط یه عکاس خبریام، همین...! این شغل لعنتیمه... باید خرج زن و بچهام رو بدم... نمیخواستم قبول کنم اما مجبورم کردن...
کارم در خطر بود... منو با چندرغاز حق مأموریت زورکی فرستادن اینجا، وسط این مهلکه... گور بابای همهشون!
سرباز (متیو)، ناگهان به سرعت اسلحهاش را برمیدارد و به سمت «توماس» نشانه میگیرد.
متیو: داری به کی فحش میدی؟
توماس: (با دستپاچگی و استیصال) به خدا با شما نبودم... به اون بیناموسای توی اداره بودم.
متیو: کجا؟
توماس: رئیسای خودم توی خبرگزاری.
متیو: رئیسا؟
توماس: آره، به رئیسا باید فحش داد!
سرباز (متیو)، پس از مکثی کوتاه؛ اسلحهاش را دوباره به دیواره گودال تکیه میدهد.
در بخشی از نمایشنامه «عشق به دیکتاتورها کمک نمیکند» میخوانیم:
صدای مارتا: (از بلندگو) : نمیتونم.
خوزه: با من بیا...
خوزه: بیا از اینجا بریم بیرون... همه چیزو درست میکنم.
صدای مارتا: (از بلندگو) : گفتم که، نمیتونم باهات بیام...
دیگه بین ما، خیلی فاصلهست.
خوزه: میدونم چرا با پدرت اینجایین... میخواهم نجاتتون بدم.
صدای مارتا: (از بلندگو) : ما اومدیم اینجا شام بخوریم، فقط همین.
خوزه: با من بیا، بذار نجاتتون بدم.
صدای مارتا: (از بلندگو) دو سال پیش هم میگفتی میخوای مردمو نجات بدی... نتیجهاش رو ببین.
خوزه: (دستش را جلو میآورد) دستتو بده به من... همه چیز رو عوض میکنم... من حالا خیلی عوض شدم.
صحنه تاریک میشود و صدای شلیک سه گلوله، شنیده میشود.
در بخشی از نمایشنامه «جایی میان دو سرزمین» که در پشت جلد کتاب درج شده، آمده است:
جمیل: قراره موقتا اینجا باشیم... من و «حنانه» خیلی سخت نمیگیریم... یه گوشه وسایلمونو میذاریم... شبا هم یه کناری میخوابیم... فکر کنم همین چند روزه بتونیم از اینجا بریم.
شهران: اسمشه که موقته، ما الان نه ماهه که اینجاییم...! توی کمپ، آدمایی هستن که بیشتر از یه ساله اینجان... تا چند وقت دیگه، همین جا یه قبرستون هم واسمون درست میکنن... فقط شیش نفر، توی این مدت مردن!...
فؤاد: (به «آمنه» نگاه میکند) یا شاید هم باید یه اداره ثبت احوال اینجا درست کنن واسه اونایی که ازدواج میکنن و بچهدار میشن.
حنانه: (رو به «جمیل») میبینی...! بهت که گفتم: از اینجا راحت نمیشه بیرون رفت.
جمیل: (رو به «حنانه») شرایط ما فرق میکنه.
در بخشی از نمایشنامه «من قربانی زیباییام شدم» میخوانیم:
زن سیاهپوش: دوستم داشت؟... واقعا فکر میکنی دوستم داشت؟
زن سفیدپوش: آره، دوستت داشت.
زن سیاهپوش: پس تو هم جزو همه اون احمقایی هستی که اشتباه فکر میکنن «رت باتلر» اسکارلت رو دوست داشت!
زن سفیدپوش: اوه، خدای من!
زن سیاهپوش: (انگار در رویای عمیقی فرو رفته است) من برای اون هیچی نبودم، جز به رویای شخصی... اون با زیبایی من، با غرور من، با سرخوشی من و با بیتوجهی که به من میشد، برای خودش داشت تاریخ درست میکرد. (مکثی میکند) میدونم که تو اینا رو نمیفهمی.
در بخشی از نمایشنامه «بر فراز ابرهای آن پایین» که در پشت جلد کتاب درج شده، آمده است:
رحمان: میدونی! فکر میکنم مشکل بشر از اونجایی شروع شد که اولین نفر تصمیم گرفت به تجارت نمک و ادویهجات بپردازه... از اونجا بود که آدما متوجه شدن همه چیز میتونه طعم و مزه بهتری داشته باشه... بعد شروع کردن به مثلا خوشمزهتر کردن زندگیشون و در ادامه، تلخمزهترین موجودات کره زمین؛ بیشتر و بیشتر شدیم. (کمی فکر میکند) میبینی این بالا چه حرفای مهمی به ذهنم میرسه؟ (کمی مکث میکند) چی دارم میگم، تو الان داری میپزی.
در بخشی از نمایشنامه «دیگران و ماجرای عاشقانه آیدا» میخوانیم:
علیرضا: ببین «خسرو» خودتم میدونی که این راهش نیست... الان عصبانی هستی... اگه مهلت بدی بگذره، بعد آروم میشه و زندگی ادامه پیدا میکنه... مگه این زندگی چه ارزشی داره؟... ما، سرد و گرم چشیدهایم، چی شد؟... همهاش تموم شد...! اینم تموم میشه...! یادته؛ یه روزایی خیال میکردیم همه زندگی، توی او ن محله خلاصه میشه اما حالا که بهش فکر میکنیم، میبینیم هیچ چیز او محله اونقدرها هم مهم نبود...! بچگیمون، انقلاب، جنگ، تیر، ترقه، بمباران... یادته؟ برای اتوبوس سوار شدن هم پول بلیط نداشتیم... کدومش الان اهمیت داره؟
«خسرو»، از روی صدلی بلند میشود و کلت را در کمرش میگذارد.
خسرو: ...اما اینطوریام نیست...!
یه چیزایی همیشه با آدمه.
در بخشی از نمایشنامه «آنچه به آتش کشیده خواهد شد» که در پشت جلد کتاب درج شده، آمده است:
«استفان: لازمه برای هدفی که داری براش آماده میشی، هر کاری که به نظرت درست نمیآد رو هم انجام بدی.
مورگان: ... اما من فکر میکردم قراره هر کاری که به نظرم درست میآد رو انجام بدم!
استفان: اون وقتیه که توی یه ساختار درست و برای خدمت به اون ساختار داری اقدامی میکنی... اما کار ما شکستن این ساختارهاست. ما ساختارهای خودمونو درست میکنیم... میفهمی که؟»
بر اساس این گزارش، ۱۰ نمایشنامه فوق هر کدام با شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۸۰۰۰ تومان منتشر شده است.
صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام
https://telegram.me/onlytheater
˝آوینیون˝ امسال چه نمایشهای به خود میبیند
اجراي نمايش «پري» در تالار حافظ
پیمان شریعتی رئیس مجموعه تئاتر شهر شد
ترانه علیدوستی به تماشای تئاتر «کروماکی» نشست
اجرای تئاتر «همسایه ها» پس از ده سال
فتحعلی بیگی با «انسانم آرزوست» به سنگلج می آید
مدیر تالار وحدت تغییر میکند
بخش عکس پنجمین جشنواره تئاتر شهر فراخوان داد
3430 نفر در 3 روز به تماشاخانه ایرانشهر رفتند
اجرای «افکار تو گچ بگیر» در موزه صلح تهران
ثبت نام کارگاه نمایشنامه نویسی عطاءالله کوپال آغاز شد
آغاز اجرای تئاتر «سه خواهر و دیگران» در تالار اصلی تئاتر شهر
بلاتکلیفی «یرما» در مسعودیه
فراخوان تخصصی بخش «به علاوه فجر» (+فجر)
˝قلعه انسانات ˝ به فستیوال ˝فرینج˝ میرود
فراخوان هشتمین جشنواره دانشجویی تئاتر دانشگاه سوره
نسیم ادبی: بانوان در تئاتر جایگاه مشخص و محکمی پیدا کردهاند
نیما دهقان با فرزین صابونی در «جاودانگی»
پوستر یازدهمین جشنواره تئاتر رضوی رونمایی شد
اعلام 27 نمایش راهیافته به جشنوارهی مبارک + پیام مرضیه برومند
نوید محمدزاده به ˝دیابولیک: رومئو وژولیت˝ پیوست
حمله روزنامه «کیهان» به بیضایی و رحمانیان
کارگردان هندی از اولین تجربهاش در ایران گفت
10 نمایشنامه به چاپ رسید