جیرانی در دستهبندی جریانهای سینمایی، قائل به پیشفرضهایی بیرون از متن و جریانات داخلی سینما است و کنشگری فیلمسازان و ارتباط اجزای سینمای ایران را متاثر از شرایط و احوالات سیاسی و اجتماعی میداند. برای همین او ریشههای دعوای فیلمسازان بعد از انقلاب را تحت تاثیر تصمیمات مدیران فرهنگی از یک سو و مخالفان سیاسی آنها از سوی دیگر ارزیابی میکند.
حامد مهربانی معتقد است جنجالی یا ساده برگزار شدن نشستهای خبری فیلمها به سوالات مطرحشده از جانب خبرنگاران مربوط میشود.
از وقتی لیست فیلمهای جشنواره اعلام شد، بدون اینکه فیلمها را دیده باشند، اعتراض میکردند که این چه جشنواره و چه فیلمهایی است. ابتدا باید فیلمها را دید و بعد اظهارنظر کرد. بهدلیل نارضایتی عمومی و به دلایل غیرسینمایی، از قهوههایی که در سالن جشنواره داده میشود هم ایراد میگیرند. نق زدن صاحب فضیلت شده است.
به نظر من موضوع جنگ و هشت سال سخت دفاع مقدس، کماکان واجد ارزشهای بیشماری برای مخاطب است. هر چیزی که بتواند او را به غرور تاریخی یا جغرافیاییاش برگرداند، مورد اقبال قرار میگیرد؛ آنهم در روزگاری که از صبح تا شب اخبار ریز و درشت غلط یا درست بر سرمان آوار میشود. به نظرم ظرفیت جنگ ما خیلی بیشتر از اینهاست.
ما در بستر اتفاقات واقعی، یک قصه کاملا تخیلی را تعریف کردیم درصورتی که در نمونههای مشابه این اثر مانند «ماجرای نیمروز»، «ماجرای نیمروز: رد خون» و «سیانور» کاراکترهای واقعی هم دیده شده است پس نگارش فیلمنامه از این جهت برای من جذاب و چالشبرانگیز بود.
منتقد هستم و بابتش هزینه میدهم و وسط گود رفتم. فقط حرف و غر نمیزنم، بلکه وسط گود رفتم. غلط و اشتباه هم دارم و یک جاهایی خطا میکنم، ولی خوشحالم که عمل میکنم، نه اینکه فقط حرف بزنم و غر بزنم. خط قرمز من این است که مردم را ناامید کنم و از این میترسم.
سخت است فیلمی مثل «شهرک» را با اثری در حوزه دفاع مقدس یا اکشن مقایسه کرد؛ اما در نهایت دوست دارم سلیقه هیئت داوران هم جسورانه باشد و کاملا مطابق سلیقه خودشان رأی بدهند و هیچ چیزی خلوص رأیشان را تحتالشعاع قرار ندهد.
من ۱۵ بازیگرم را به دلایل مختلف از دست دادم. اکثرشان مهاجرت کردند، چند نفری به کنکور و دانشگاه مشغول شدند و چند نفر دیگر هم روحشان را از دست دادند؛ دچار افسردگی یا انحراف از خطی شدند که در پیش گرفته بودند. این انرژی که برای جمعکردن دوباره و سر حال آوردن آنها خرج شد، بهجد میگویم از تمام انرژیای که در تمام این پنج، شش سال هزینه کردیم تا به صحنه برسند، بیشتر بود.
داوودی: حداقل در سه دوره از جشنواره که در بخش اصلی داور بودم و در دورههای مختلفی جزو هیات انتخاب حضور داشتم در هیچ کدام از این سالها به خاطر نمیآورم تحمیل از جایی به شکل جدی شده باشد. ممکن است دبیر جشنواره نظرش را به ما گفته، مثلا اینگونه یادآوری کرده که « این فیلمها از فلان ارگان هست وهیچ کدام مورد توجه واقع نشده »، اما شنیدم که در دورههایی این اتفاقها افتاده که قطعا این امر بستگی دارد به ترکیب داوران و شرایطی که آنها داشتند.
حبیب ایل بیگی مدیرکل ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی به ارایه توضیحاتی درباره وضعیت نظارتی فیلمهای حاضر در این دوره از جشنواره فیلم فجر پرداخت.
خانواده دنبال شمش طلاست اما شمش اصلی که مادر است را فراموش میکند. این حرف من است. حتی مشکلات را اگر بگویید، من ریزبهریز میگویم که منشأ اصلیاش خانواده است. من میگویم هر اتفاقی در جامعه ما رخ میدهد، از خانواده نشأت میگیرد. این نهاد درحال از بین رفتن است. حال به هر دلیلی باشد که قابل بحث است.
من این قصه را نوشتم و تصمیم گرفتم عاشقانه شود و وقتی عاشقانه شد همه چیزها را الک کردم و دور ریختم، هر چیزی که مربوط به این قصه عاشقانه و این دو نفر بود را نگه داشتم. ادعایم میشود که حتی یک جمله هم نیست که بگویم این فیلم را دوپاره کرده، همه چیز در خدمت قسمت عاشقانه فیلم است.
من از قبل، خانم سنگسفیدی مدیرتولید و خانم شکوری برنامهریز را میشناختم. فیلمنامه را خواندند. دوست داشتند و میدانستند دنبال تهیهکننده میگردم. من را به بهرام رادان معرفی کردند.
به نظرم سینما تجربه بصری ما را از پیرامون و ابژهها شکل داده. سینما بخش مهمی از قاب ما به واقعیت است و تاثیرش بر دیگر مدیومها غیرقابل کتمان. اما به نظرم در تئاتر حداقل در وضعیت انضمامی ما، شما آزادی عمل بیشتری دارید و همچنین میتوانید همانطورکه گفتم نسبتهای جدیدی را در پروسه تولید بین افراد برقرار کنید. خود این برقراری نسبت جدید با خود اندیشیدن به شیوه جدیدی را به همراه خواهد داشت. همین امر است که به نظرم تئاتر را به محملی برای دیگرگونه اندیشیدن بدل میکند.
سینما واقعا تأثیرگذار است و خیلی میتوان با آن ارتباط گرفت. من اگر بازیگری نمیکردم، نمیتوانستم الان خصوصا بهعنوان یک آدم افغان در ایران این احترام را داشته باشم. من تلاش کردم تا خیلی چیزها عوض شد راجع به افغانها، حتی در دایره دوستان نزدیکم هم دیدشان نسبت به ما تغییر کرد.
سینمای ما کلا ژانرمحور نیست، بلکه متکی به «گونه» است و گونهاش هم، منهای معدود کارهایی، عمدتا اجتماعی است. ولی من فکر میکنم که فیلمم فراتر از نگاه اجتماعی صرف است و فکر میکنم یک خودپرسشگری در انسانها ایجاد میکند. عمیقا معتقدم که سینما و فلسفه در یکجا به هم میرسند و آنهم خودپرسشگری است.
نگاه به جنگ زمانی که بحث زن در جنگ مطرح میشود، متفاوت است چراکه تفاوت دیدگاه بین آنچه که زن در جنگ میبیند با آن چیزی که یک مرد مشاهده میکند، وجود دارد و من زمانی به این قضیه پی بردم که منابعی را مطالعه کردم.
کارگردان فیلم سینمایی «علفزار» میگوید برای نگارش فیلمنامه این پروژه بعد از بررسی بیش از ۳۰۰ پرونده مشابه، اتفاقات ۱۵ پرونده را انتخاب کرده است.
بسیار علاقهمندم فیلمهایم با انبوه مخاطبان ارتباط برقرار کند، اما همزمان فکر میکنم نیازی نیست به تماشاگر حساس و باهوش این روزها بیش از اندازه باج داد یا او را دست کم گرفت.
بعضی از قطعات موسیقی فیلم شهرک مشابهت زیادی با قطعات آثار کلاسیک دارد البته کلاسیک بیشتر به شکل عام و وام گرفته از موسیقیها یا حال و هوای موسیقیهای دوره باروک. به دلیل اینکه بیان در دوره باروک و بهطور کلی در موسیقی کلاسیک، خالی از احساسیگرایی است و این بسیار ابزار کارآمدی برای یک آهنگساز است که از این فضا بهره بگیرد برای پرهیز از حضور به عنوان یک مولف؛ نکتهای که خیلی به من و علی حضرتی کمک کرد برای اینکه بتوانیم بیانمان را به چیزی که در ذهنمان است، نزدیک کنیم.