من برای رضایت دیگران فیلم نمیسازم. فیلم میسازم برای اینکه به خودم بدهکار نشوم. البته مخاطب برایم اهمیت دارد، مگر میشود بدون مخاطب اثری تولید کرد؟ اما گاهی از حرف مدیران فرهنگی هم گیج میشوم، از طرفی از این صحبت میشود که به سینمای دغدغهمند نیاز داریم و سینمایی که حرفهای تازهای داشته باشد و از طرف دیگر اگر کسی حرف تازه و تفکر داشته باشد، آن را پس میزنیم
من براي دوستداشتن کسي کار نميکنم. آدمها ميتوانند تئاتري را دوست نداشته باشند، اما نميتوانند منکر اين بشوند که براي خشت به خشت آن زحمت و فکر شده و در هر صورت حتي اگر آن را نپسندند با آن وارد ديالوگ ميشوند.
واقعا شرايط مساوي و برابري براي نمايش فيلم «قسم» نيست. البته اين موضوع صرفا مربوط به فيلم ما نميشود و به هر جهت بايد لابي داشته باشي تا بتواني فيلم را در شرايط خوبي نمايش دهي. هر چقدر هم فرياد ميكشيم، فرياد ما به گوش كسي نميرسد و كسي كاري براي ما نميكند. اگر هم فرياد ما به گوش كسي برسد، عكس ماجرا عمل ميكنند و فتيله ما را آنقدر پايين ميكشند كه وجود خارجي نداشته باشيم.
بعد از «ستایش»، 2 سال تمام بیکار بودم. برخلاف میل درونی ام بود که به «جم» پیوستم، وقتی کار نبود چه باید میکردم؟
کمال تبریزی با بیان اینکه در ماجرای اشغال سفارت آمریکا تنها در نقش عکاس و فیلمبردار ایفای نقش کرده و هیچ نگاه سیاسی در آن ماجرا نداشته است، میگوید: اگرچه نمود بیرونی اقدام دانشجویان تحت عنوان گروگانگیری بود اما در عمل دانشجویان و گروگانها در داخل سفارت با هم رفاقت و همنشینی داشتند.
اولين بار كه فيلم در چين نمايش داده شد، جمعيت عجيبي آمده بود. اما با جاهاي ديگر دنيا خيلي متفاوت نيستند. احساساتشان را خيلي در ظاهرشان نميبينيد. اما روي لبه صندلي نشسته و تكان نميخوردند. چشمهايشان را به پرده سينما دوختند و تا جلسه پرسش و پاسخ هم ماندند و سؤالاتي پرسيدند كه شما فكرش را هم نميكنيد. آنقدر لايههاي پيچيده فيلم را درك كردند و با آن همراه شدند
مهدی رحمانی، بهمن کامیار، امیر عربی و ندا جبرائیلی از سختیها و چالشهای پرداختن به سوژه متفاوت «کارت پرواز» گفتند.
از سال۱۹۸۲ در وین کنسرت اجرا کردم و از سال۱۹۸۸ یک گروه موسیقی به نام «آنسامبل وین» را تشکیل دادم و ۱۰سال بعد گروه «آنسامبل وین ۲۰۱۰» را راه انداختم. میخواستم به آنچه اعتقاد داشتم برسم. استاد اتریشی میگفت باید طوری آهنگ بسازی که هر نت را با خونت امضا کنی. این حرفها برایم الهامبخش بود. وقتی در سال ۱۹۹۰تمرین جان کیج، موسیقیدان و نظریهپرداز بزرگ آمریکایی را در وین دیدم همه نتهایی که نوشته بودم را دور ریختم و موسیقی را از اول شروع کردم. من عاشق کاری بودم که انجام میدادم و تشنه یادگیری بودم.
گاهی در فیلمهایی که ساخته میشود میبینم که دیالوگهای فیلمهای خارجی به آنها راه پیدا کرده. دیگر کسی مانند علی حاتمی، ناصر تقوایی، مسعود کیمیایی، داوود میرباقری و عباس کیارستمی دیالوگ نمینویسد. در موسیقی هم همین وضعیت است. جز هنرمندانی که ریشه در فرهنگ و داشتههای ارزشمند تاریخمان دارند، بقیه چه نقشی دارند؟ همه اینها از نادانی است.
یک تهیهکننده سینما گفت: پس از چهل سال فعالیت در سینمای ایران به این نتیجه رسیدهام که نباید به اظهارنظرهای بسیاری از مدیران توجه کرد، زیرا سرنوشت سینمای ایران برای آنان اهمیتی ندارد و فقط برای خوشایند مدیران بالادستی اظهار نظر و اقدام میکنند.
وقتي سراغ چنين سوژهاي ميرويم همه ميدانيم با چه محدوديتهايي قرار است داستان را روايت كنيم. خانوادهاي كه به خاطر مسائل سياسي بنيانش مورد هدف قرار گرفته و نزاعهاي سياسي شكاف در خانواده به وجود آورده است. در جامعه ما از اين نكته حرف زدن آسان نيست. اگر دستم بازتر بود قطعا بعضي ايهامها كه ممكن است در اثر وجود داشته باشد، وجود نميداشت. ساخت اين فيلم در چنين شرايطي بسيار سخت بود به همين دليل به اين روايت تن داديم.
یک تصور اشتباه در سینمای ایران وجود دارد که فیلمسازی را مولف خطاب کنیم که فیلمنامه اثرش را خودش نوشته باشد. درحالیکه از نظر من فیلمساز مولف فردی است که دارای جهانبینی و ایدئولوژی پیشرویی بوده و بر اساس آن، موضوعی چه بسا تکراری را از فیلتر جهانبینی خود رد کند و آن را موثر و عمیق روایت کند. به نظر من نمیشود نگاه یک کارگردان در سینمای مولف به تمام سکانسها به گونهای یکسان و تکنسینوار باشد.
کیومرث مرادی که نمایش «مرغ دریایی من» را روی صحنه دارد درباره اقتباس از چخوف و دغدغه هایش در این نمایش صحبت کرد.
قطبالدین صادقی معتقد است: اقتباس ما از ادبیات و متون کهن، باید مصداق امروزی هم داشته باشد و دور از دغدغههای و فضاهای فکری ما نباشد.
تهیهکننده «کارت پرواز» از جریانی میگوید که سینمای ایران را تغییر داده و از سینمای اجتماعی جز آنچه میخواهد اثری باقی نگذاشته و نخواهد گذاشت.
پیام دهکردی از چرایی و چگونگی پذیرش نقش مایکل هاشمیان در سریالگاندو و بازی در نمایش جنایات و مکافات همینطور وضعیت این روزهای تلویزیون و تئاتر میگوید.
نغمه ثمینی میگوید: مهمترین بخش «جنگها و بدنها»، آن بخشی است که از جنگ میگوید. چون آن حقیقیترین و صادقانهترین بخش کتاب است و یک مولف در میان صدها آدمی که روی زمین زندگی میکند ترس خودش را از یک جنگ قریبالوقوع و محتمل بیان میکند.
محمدحسین مهدویان در گفتوگویی که با روزنامه همشهری انجام داده به بهانه تولد مسعود کیمیایی از سینمای این کارگردان موج نوی سینمای ایران گفته است.
«وقتی از فرانسه برگشتم مهدی هاشمی مرا به بهرام بیضایی معرفی کرد. فکر میکردم او در مقایسه با ایدهآلهای من، آدم بزرگی نیست، به همین علت گفتم دوست ندارم با یک آدم معمولی کارم را شروع کنم. بعد از آن بارها گفتم فکر میکردم «مرگ یزدگرد» ضعیفترین کار رزومه من خواهد بود اما الان بعد از ۴۰ سال درخشانترین کار من است. جالب این است که آن را با اکراه قبول کرده بودم و اگر اصرار مهدی هاشمی نبود احتمالاً در آن بازی نمیکردم.»
در «لانچر ۵» به نويسندگي و كارگرداني مسعود صرامي و پويا سعيدي، شاهد داستاني از چند قتل هستيم كه در يك پادگان رخ ميدهد و سروان شايگان (امير نوروزي) در مقام بازرس پادگان به جستوجوي راز قتلهاست. البته نويسندگان اين نمايش از تركيب ژانرها استفاده كردهاند و شاهد لحن كمدي و يك داستان پرالتهاب تجاوز و انتقام هم هستيم.