ژانويه 2016 نمايش «كودك مدفون» سام شپارد در نيويورك روي صحنه رفت و به همين مناسبت الكسيس سولوسكي، خبرنگار نيويورك تايمز با او به گفتوگو نشست.
اگر بخواهيد جهان جديدي به تماشاگر نشان بدهيد، به يكباره پس ميزند. تئاتر ايران به صورت ناگهاني تغيير كرده است. ما نزديك به دو دهه تئاترهاي خيلي قديمي داشتيم و رابطهمان با جهان قطع بود؛ بعد، به يكباره اجراهاي خيلي جديد را روي صحنه برديم. گاهي اروپاييها هم ميگويند اجراها و تئاترهاي ايراني چقدر عجيب هستند!
دوست دارم در خانه بنشينم. البته فكر ميكنم، مهم است كه گاهي بيرون بروي و چيزهاي جديد را ببيني و آن به اصطلاح حقيقت را احساس كني و در آن وقت ايدهها را در ذهنت مجسم كني. اما فكر ميكنم، بشر ميتواند از دنياي اطرافش خبر داشته باشد و بدون بيرون رفتن از خانه بداند در دنيا چه خبر است. تازگيها به انگلستان نرفتهام اما ميتوانم اين ماجراي برگزيت را احساس كنم و ميتوانم عذابش را نفس بكشم. موقعيت غريبي است. هيچكس فكرش را هم نميكند كه ميخواهيد(از اروپا) خارج شويد. فاجعهاي هولناك است. كاملا ديوانگي است و ميتوانم احساس كنم در دنيا، مشكلات بسيار بسيار بزرگي وجود دارد.
مشكل دانشگاهها اين است كه آنجا هيچ اتفاقي نميافتد. من در تمام سالهاي گذشته از ترم يك تا 9 به چشم ديدم چطور اساتيد خوب ما يكي يكي رفتند. حتي اگر تك و توك اساتيد خوب هم در دانشگاه بمانند، به حدي فضاي رخوت حاكم است كه دانشجويان رغبت چنداني براي مشاركت ندارند.
حسین کیانی گفت: اشکال نمایش ایرانی، دیگر اشکالات موزهای به شمار میآیند. آن ظرفیتها هنوز هم قابلیتهای فراوانی دارند، اما تکرار آن اشکال و ظرفیتها، دیگر پاسخگوی نیازهای مخاطب امروز نیست. بنابراین باید دیگرگونهتر و خلاقانهتر فکر کرد.
علی سرابی میگوید: عمده سانسورها و ممیزیهای تئاتر در ایران بر اساس انگاههای سلیقهای و فردی افرادی است که روی کار میآیند. او از سال ۹۷ به عنوان سال سخت تئاتر ایران یاد میکند که هنرمندان بسیاری را بازداشت کردند و حتی محمد یعقوبی بدون ممنوعالکاری رسمی، اجازه کار پیدا نکرد.
در ايران داستان طراحي پوستر فيلم متفاوت است، متاسفانه هم براي فيلمهاي سرگرم كننده و هم فيلمهاي انديشهگرا از يك قالب ثابت براي طراحي استفاده ميشود. بيشتر پوسترها عكسمحور هستند، چراكه تهيهكننده و پخشكنندههاي داخلي ميخواهند پوستر با نمايش تصوير درشت سوپراستارها موجب فروش و جذب مخاطب بيشتر شود و تو به عنوان بيننده پوستر نميتواني تشخيص بدهي اين پوستر معرف چه ژانري است و اين همان آدرس اشتباهي است كه قبلا گفتم.
بنیادگرایی و افراطیگری؛ چه بودایی چه به اسم اسلام که داعش نمونه اخیر آن است و تا قلب اروپا هم نفوذ کرده است، الان دغدغه همه دنیاست. ما ابتدا میخواستیم کاری در رابطه با پناهندگان سوری در آلمان انجام دهیم. دو ماه هم تحقیقات کردیم، سوژههایی را هم پیدا کردیم. بعد از مدتی نظر خانم آبیار این بود که بهتر است بتوانیم معادلی در ایران پیدا کنیم؛ یعنی افراطیگرایی به این شکل بنیادگرای داعشیمسلک را اگر در ایران مثال بزنیم، هم در ساخت بهتر است و هم میتواند مزیتهای دیگری هم داشته باشد.
خودشان میگویند فیلمشان درباره عشق به زندگی است و اینکه میتوان در بدترین شرایط هم در کنار هم مشکلات را از سر گذراند اما حواشی پیرامون فیلمشان بیشتر درباره یک سرمایهگذار است و البته واکنش تماشاگرانی که انگار توقعشان از فیلمی با این نامها در مقام کارگردان و تهیهکننده برآورده نشده است.
رسول صدرعاملي از نسل فيلمسازان بعد از انقلاب به حساب ميآيد كه خودجوش به فيلمسازي گرايش پيدا كرد. همچنین خاطرات روزنامهنگاري او و حضورش در مقام خبرنگار در روزهاي پرجوشوخروش انقلاب و نوفللوشاتو در پاریس شنیدنی است. جالب است فيلم «گلهاي داوودي» او در دهه 60 به عنوان ملودرامی جذاب كه متناسب با فضاي جامعه بود، مورد توجه قرار گرفت. صدرعاملي در كنار فيلمسازي كه قطعا فيلمهاي خوب و متوسط دارد، به سينماي ايران خدماتي كرده است، همچون معرفي بازيگران جوان و اگر به تيتراژ فيلمهايش نگاه كنيد، به برخي از اسامي برميخوريد كه حالا جزو كارگردانان شناختهشده سينماي ايران هستند. اخيرا فيلم «سال دوم دانشكده من» در جشنواره مسكو کاندیدای بهترین کارگردانی موفق به دريافت جايزه بازیگری شد.
کوروش نریمانی که سالهای زیادی از فعالیت هنری خود را صرف اجرای تئاترهای کمدی کرده است، میگوید: احساس میکنم داریم راه غلطی در کمدی میرویم و نگاه غلطی در حوزه تئاتر کمدی دنبال میشود. چارهای نیست جز اینکه در این شرایط، خلاف جریان آب شنا کنم. چون تبعات نگاه غلط به کمدی و فروش صرف نمایشها را خیلی خوب میشناسم و میدانم در نهایت ضربه مهلک خود را بر بدنه تئاتر ما وارد خواهد کرد.
فرشته صدرعرفایی که در فیلم «شبی که ماه کامل شد» نقشی متفاوت را بازی کرده با ابراز امیدواری از اینکه مردم با تماشای این اثر خطر افراطیگری را دریافت کنند، میگوید: دلیل کم بودن نقشهای خاص سینمایی برای زنان را باید در محدودیتهایی که در انتخاب سوژهها و سانسور و خودسانسوری است جستوجو کرد.
چطور ميتوان گفت نمايشها، نمايشنامهها، فيلمها، رمانهاي نوشتهشده به سبك رئاليستي در تاريخ هنر طول عمر معيني دارد و بعد از آن مدت به پايان ميرسد؟ قطعا چنين نيست و رد و تاييد ماجرا هم توسط ما خللي در تاريخ هنر ايجاد نميكند، اين مكتب هميشه جاري بوده و تا امروز كار خودش را كرده است. به اين هم دقت داشته باش كه تازه 10 سال از نگارش نمايشنامه «لانه خرگوش» گذشته و ظرف اين مدت فقط بيش از 80 بار در برادوي به صحنه رفته است.
در مرحله تحقيق متوجه شدم كه متريال براي زندان ندارم. از آنجايي كه زندان سيستم امنيتي است چيزي از آن به بيرون درز نميكند و اطلاعات زيادي دستتان را نميگيرد. در اينترنت
هر چه جستوجو كردم به نتيجه نرسيدم. منابع تحقيقاتي همچون كتاب هم واقعا محدود بود. به عنوان نمونه بعد از جستوجو و تحقيقات زياد براي معماري زندان به چند جلد كتاب بيشتر نرسيدم. صادقانه بگويم لحظاتي احساس نااميدي كردم از اينكه به جايي نخواهم رسيد.
تئاتر در ايران براي طبقه متوسط است. طبقه «اليت» و «مرفه» جامعه به تئاتر كاري ندارد. آنها پول و قدرت دارند. اين طبقه اصلا به نقد و دغدغه و تئاتر كاري ندارد. آنها در ثبات هستند. طبقه كارگر و پايين جامعه هم نميتواند به ديدن تئاتر برود. آنها خسته و فرسوده هستند. تئاتر بايد به ديدن كارگر برود نه اينكه كارگر به ديدن تئاتر برود.
من در زمره فيلمسازان وابسته نيستم. فيلمسازي نيستم كه همسرم يا پدرم تهيهكننده باشد. به همين جهت بايد با شرايط كنار بيايم. در غير اين صورت معلوم نبود كه شرايط بهتري چه زماني برايم فراهم ميشود و آيا اساسا شرايط بهتر براي من و امسال ما وجود دارد يا خير؟ به همين جهت وقتي اين فرصت طلايي براي من پيش آمد از آن نهايت استفاده را بردم و اينجا با تاكيد ميگويم كه شايد استانداردهاي لازم را اين فيلم نداشته باشد ولي فيلم الكن نساختم چون در اين صورت 5 عضو شوراي نمايش به اين فيلم راي اكران نميدادند. حتما سر و شكلي دارد كه روي پرده عريض سينما قرار گرفته است.
فيلم عصر معصوميتِ پيش از جنبش «منهم» را تداعي ميكند؛ زماني كه مخاطبها به فيلمهاي باشكوه جذب ميشدند، وقتي وستوود از سينماروها پر ميشد. ميگويد: «اين فرهنگ ديگر وجود ندارد. حتي اگر يك ميلياردر خلوضع تمام سالنهاي سينماي بلوار هاليوود را بخرد و آنها را به شكوه سابقشان برگرداند، فكر نميكنم كسي قدم در آنها بگذارد. اگر بگذارند، من هم ميروم. من هم سهم خودم را ادا ميكنم. اما آن دوره گذشته است.» تارانتينو در تحقيقاتش تحتتاثير يافتههايش قرار گرفت: از چهرههاي جنبش «من هم» تا نژادپرستيهاي محرز در تبليغات. ميگويد: «به برنامه راديويي KHJ آن سال گوش ميدادم كه به بيل كازبي، جان فيليپس و تقريبا همه اشاره ميكرد. همه اين آدمها، چهرههايي نابغه بودند كه با زمان گره خوردهاند.»
وقتي فيلمي در گروه «هنر و تجربه» اكران ميشود به جاي معرفي فيلم، ما بيشتر تبليغ خود «هنر و تجربه» را ميبينيم. يعني «هنر و تجربه» است كه دائم جلب توجه ميكند و مدام معرفي ميشود نه فيلمهايي كه در اين گروه اكران شدهاند.
كار ما فيلمسازها فقط اين نيست كه خشونت و مردهاي بد جامعه را به مخاطب نشان دهيم. در فيلمها اغلب زنها و مردهايي را با رفتارها و سكنات غيراخلاقي ميبينيم. من در اين فيلم با خودم گفتم كه چه نيازي است مرد داستان من بد باشد. اساسا مگر همه مردها بد هستند؟
بزرگترين دغدغه من اين است كه وقتي فيلمنامه را مينويسم، چگونه ميتوانم سرمايه آن را تهيه كنم.
بخش تهيه سرمايه فيلم دشوارترين بخش ساختن يك فيلم براي من است. هر فيلمي كه ميسازم شبيه يك معجزه است.