مریلا زارعی در گفتگویی مفصل با برنامه «رو ب رو» دهه اول فعالیت خود در سینما را مرور کرد و خاطراتی جذاب از آثاری گفت که خیلی ها با آنها خاطره دارند.
اگر شما هم عقیده دارید که دنیای سینما از روبروی میکروفن دوبله شروع می شود، حتما متوجه ضعف های امروز آن شده اید. حتما دیده اید که یک فیلم خوب، چند دوبله بد یا متوسط دارد و بیشتر گویندگان، حتی پیشکسوتان از سفارش دهندگان بدسلیقه، آدرس استودیوها را اشتباهی گرفته اند و نقش هایی را گفته اند که مناسبشان نبوده است. سرعت برق و باد در حرفه ای فرمانروایی می کند که نیاز به صبر و آرامش دارد.
کارگردان «لاله» اعتقاد دارد ایستادن پای این پروژه و ۷سال صبر برای حل مشکلات در راه ساخت این فیلم ارزشش را داشته و او به عنوان یک کارگردان حرفهای نمیخواسته کار نیمهتمامی در کارنامهاش داشته باشد.
ساخت هر فیلمی در افغانستان در حوزه مسائل زنان و درباره زنان مهم است. یک نوع مبارزه است. ما باید جرئت این را داشته باشیم از خود بگوییم، خود را ببینیم، بشنویم و بخوانیم. زنان افغانستان هنوز هراس دارند که درباره خودشان و دنیای درونی خودشان با صدای بلند صحبت کنند. سینما میتواند زبان مناسبی برای انعکاس این صداها باشد.
بهتر نبود این سه زن را که انتخاب کردید، ی
اين فيلم سالها ذهن من را مشغول کرده بود. در واقع قصد من اين بود که با تصويرکردن اين قصه، نشان بدهيم نوجوانان در جنگ چه ميکردند و چرا سر از جبههها درآوردند؟ موقعيت و متن جنگ چه بود که باعث ميشد نوجوان و کهنسال براي نبرد با دشمن بشتابند؟ اين بچهها از چه جنسي بودند؟ جالب است که اگر همين الان پاي صحبت برخي از اين بيستوسه نفر بنشينيد، خودشان هم معتقدند که جنگ جاي نوجوانان نيست.
«سعي کردم تصوير عمومي که بعد از «شبهاي روشن» درباره من وجود داشت را بشکنم. خوب به خاطر دارم وقتي «پوپک» يا «باجخور» را ساختم چقدر فحش خوردم. همه واکنشها منفي بود. امروزه «باجخور» کمي کالت است و برخي ميگويند چرا فيلمي شبيه «باجخور» نميسازم. جالب است که در مدت اکران «چشم و گوش بسته» واکنشهاي خوبي هم از سمت برخي منتقدان گرفتم. درنتيجه احساس ميکنم کمکم من را به شکلي که هستم، ميپذيرند. گاهي ميتوانم خيلي جدي و گاهي ميتوانم دلقک باشم».
فیلمبردار ایرانی «الماسهای تراش نخورده» از تجربه چگونه ساخته شدن یکی از فیلمهای مطرح ۲۰۱۹ سخن گفت.
مشكل ما در فرهنگ و هنر و در بعضي شاخهها دقيقا از همينجا شروع ميشود كه وقتي با شخصي مواجه ميشويم كه سنش پايين است انگار او نميتواند كاري انجام دهد. قبول دارم كه جوانان نياز به راهنمايي دارند اما چكشي برخورد كردن را اصلا نميپسندم. انگار كه من حق ندارم به اين مقوله ورود كنم.
ميدانستم چه نوع فيلمي ميخواستم؛ ميگفتم: «نميتوانم از بازيگرها با دستگاههاي مكانيكي روي صورتشان فيلم بگيرم» چون آنها با اين دستگاهها كار نميكردند، مانع از كار كردنشان ميشد. اما پابلو هلمان (مدير جلوههاي ويژه فيلم) به من گفت: «فكر كنم يك راهي پيدا كردهام.» و پارچهاي يا چيز ظريفي را ساخت كه كاملا نامريي بود. ميدانيد ميتوانيد آن را دور (به صورتش اشاره ميكند) اينجا بگذاريد و زماني كه با كسي صحبت ميكنيد ديگر يك دستگاه جلوي صورتتان نيست.
جابر قاسمعلی، فیلمنامهنویس سینما و تلویزیون، در گفتوگو با ایسنا به واکاوی مفهوم و وضعیت اقتباس در سینمای ایران پرداخت. او ضمن تعریف اقتباس به عنوان وامگیری از یک اثر هنری دیگر، تأکید کرد که اگرچه در سینمای ما جریان مستمری برای اقتباس وجود ندارد، اما نمونههای موفقی چون «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی، معیار یک اقتباس درخشان و بومیشده محسوب میشوند. قاسمعلی همچنین تفاوت اقتباس از رمان و نمایشنامه را بررسی کرد و چالشهای هر یک را برشمرد.
من و بهرام ابراهیمی 38 سال است با هم کار میکنیم. با امیر کربلاییزاده هم 20 سال است که کار میکنیم. حسین شهبازی و ابوالفضل جمشیدی هم فکر میکنم 10 نمایش با من کار کردهاند. از نقش اول کار کردهاند تا دستیار کارگردان و منشی صحنه. یک تیم هستیم و با هم کار میکنیم.
اولین بار است که در سالهای اخیر پولاد کیمیایی در فیلم پدرش مسعود کیمیایی حضور ندارد و با کار علی عطشانی به جشنواره فیلم فجر میآید؛ این بازیگر فیلم معکوس را در قامت کارگردانی روی پرده دارد و از برخورد غیراصولی سینماییها با آن گلایه دارد.
واقعیتش این است که مهمترین بخش به روز کردن دانش سینمایی فیلم دیدن است، منتها چطور فیلم دیدن خیلی مهم است. اساساً من سینما را با فیلم دیدن یاد گرفتم، چون من دانشکده سینما نرفتم. من یک سکانس درخشان از یک فیلم خوب را بارها گذاشتم و دیدم.
این روزها انیمیشنی با عنوان «آخرین داستان» روی پرده سینماهاست. اثری که به عنوان نماینده انیمیشن ایران در اسکار ۲۰۲۰ حضور دارد. همزمان با آن، انیمیشن «فیلشاه» که اثری موفق در این حوزه بود هم در کشور روسیه در حال اکران است.
كوچكترين آموزشي نه من و نه نور نديده بوديم. با همين لباسي كه تن ماست وارد مناطق جنگي شديم. وقتي قرار شد به اين سفر بروم فقط راش و فيلمهاي اين حوزه را ديدم و با مناطقي كه قرار است آنجا حضور پيدا كنيم آشنا شديم.
من از سينماي پدر ياد گرفتم. شايد بيش از هرچيز پايبندبودن به مفاهيم و نمادهايي که در نگاه اول از نظر مخاطب پنهان ميماند و گاهي مفهوم سومي از آن استنباط ميشود. مثلا در فيلم «خط قرمز» پدر اين شمايل را به خوبي ميبينيم. به نظرم ما نسلي هستيم که گاهي رفتارمان همراه با يک خشم است و در عين حال همه ما در يک حس عجيب و نوستالژيک با گذشتهمان پيوند خوردهايم.
همان ابتدای گفتوگو میگوید سمفونی نهم را دیدهای یا نه و جواب «بله در جشنواره دیدم» را که میشنود با اندوهی عجیب تأکید میکند که تدوین بد فیلم آماده شده برای جشنواره، سمفونی نهم را حسابی به دردسر انداخت و پیشنهاد میدهد تماشای فیلم نسخه اکران عمومی که مجددا تدوین شده را مهمانش باشم.
در اين فيلم ميخواستم كاراكتري را خلق كنم كه نه تنها قهرمان به معناي كلاسيك نيست بلكه تبديل به ضد قهرمان ميشود كه مخاطب او را درك ميكند. ما غيرت را دفع نميكنيم. در واقع كار او را نميپسنديم اما دركش ميكنيم. مثل كسي كه عزيزي را از دست ميدهد سرش را به ديوار ميكوبد و به او ميگوييم اين كار زيبنده و شايسته تو نيست اما من دركت ميكنم.
سخت ميتوان تصور كرد كه فينيكس با احترام تمام در تمام برنامههاي تبليغاتي فيلم كه بازار انبوه فيلم طلب ميكند، حضور داشته است. چنين قيد و بندهايي بعد از اهداي شير طلايي جشنواره ونيز به «جوكر» جديتر شد چرا كه برگزيدگان قبلي اين جايزه - «رما» و «شكل آب»- بعدتر در مراسم اسكار درخشيدند.
من دلم ميخواست فيلمم تماشايي شود تا بعد از آن مخاطب خودش برود راجع به سرطان تحقيق و مطالعه كند. من مصرانه ميخواستم كه فيلمم جنبه قصهگويي داشته باشد تا تماشاگر تا انتها در سالن بنشيند و فيلم را ببيند.
فيلم پشت فيلم ساختن فضيلت نيست. فيلمسازي به عنوان يك فعاليت هنري اجتماعي خلاقانه كه قرار است دغدغههاي خالق اثر را هم به همراه داشته باشد مستلزم فراهم شدن دهها عامل مختلف است