«آرامش در حضور دیگران» اثر ماندگار ناصر تقوایی، فیلمی است که با تکیه بر فرم و ساختار، جهانی انتقادی و روانشناختی خلق میکند. این تحلیل بر نقش حیاتی معماری فضای روایت (خانه سیروس طاهباز) بهعنوان پیکرهای فعال برای نمایش وضعیت روانی شخصیتها تأکید دارد؛ جایی که پلهها محور میزانسن بوده و تقابل میان نظم و فروپاشی را نشان میدهند.
اگر یکی از درونمایه مجموعه نمایش خانگی مهدویان را هم فساد و تاثیر ویرانگرش بدانیم، «مرد بازنده» تلاشی است برای بسط این مضمون. با اینحال همانقدر که «زخم کاری» در میانه راه از پرداخت دقیق میان دو مسیر رواییاش سر باز میزند، «مرد بازنده» هم در برقراری این پیوند ناتوان میماند. در نتیجه با وجود کارگردانی قابل توجه مهدویان در هر دو اثر، «مرد بازنده» همچون مجموعه جاهطلبانه پیشین کارگردانش، در بیان آنچه میخواهد بر زبان بیاورد الکن باقی میماند.
صدف فروغی با دومین فیلم بلندش «تابستان با امید» میتواند خود را به عنوان یکی از متمایزترین صداهای سینمای جدید ایران تثبیت کند.
محمد حسین فرحبخش، تهیه کننده سینما در اظهار نظری اعلام کرده که ۸۰۰ زن سینماگر ایرانی که بیانیه حمایت از حقوق زنان در سینما را امضا کردند باید شلاق بخورند.
شانزدهمین دوره انتخابات هیات مدیره خانه سینما، یک ماه دیگر برگزار میشود در حالی که بسیاری از موانعی که در برگزاری دوره قبل هیات مدیره وجود داشت همچنان ادامه دارد.
در شرایط کنونی، سینماها به اصلیترین پایگاههایی تبدیل شدهاند که میتوانند با کشیدن ترمز فیلمسوزی، سهم بسزایی در عدالت نمایش آثار داشته باشند؛ پارامتری که این روزها با برخورد سلیقهای برخی سینماداران، خدشهدار شده است.
شاید بتوان جسارت فیلم در نمایش نابسامانیهای اجتماعی را ستود؛ با اینحال «مجبوریم» در نهایت چیزی فراتر از نمایش سیاهی و تلخی نابسامانیهای اجتماعی تصویر نمیکند؛ بیآنکه حرف زیادی در مورد تقابل مرکزی و مهمش(تقابل قانون و اخلاق) داشته باشد.
رئالیسم در فیلم «آن سوی آتش» تحت پوشش زبان سادهای شکل میگیرد که تاکید بر محدوده مشخصی از زندگی شخصیتها با شرح تمامی اجزای کنش نمایشی در آن دیده میشود. این بیان واقعگرایانه در همان مسیری که با شتاب هر چه بیشتر خود را از نمادین شدن دور میکند، تعلق دیرینه خود به استعاره را نیز پاس میدارد.
همه رویدادها در یک خانه، در عمارتی مجلل اتفاق میافتد. داستان ،داستان مناسبات سنتی و اشرافیتی فاسد و نظامی گر و رانت جو و رشوه خوار است با بزک های تازه از سرمایه داری مالی دلالی، بیع وشرای صنعتی! سبک زندگی متناسب یا آن .خود را از چشمها پنهان می دارد و دوباره به شکلی دیگر بازتولید می شود تا همچنان آزمندی و شهوتِ و شرارت نهفته در طبیعت بشر را ظاهر بکند.
قهرمانان الوات، اتفاق جدیدی در سینمای ایران محسوب نمیشوند و سابقه آن به سالهای پیش از انقلاب بازمیگردد اما اینکه چرا این سوژه طی سالیان اخیر، بار دیگر مورد توجه سینماگران قرار گرفته است، نیاز به آسیبشناسی دارد.
«برادران لیلا» خورجینی از اجناس درهم است. داستانی است در یک بازه زمانی نسبتا طولانی با شخصیتهای متعدد (چهار برادر، یک خواهر و پدر و مادر) که گاه سر صبر به مقدمهچینی یک ماجرا یا معرفی یک آیین خانوادگی عجیب میپردازد، و گاه هم دمدمیمزاج است و حوادث سرعتی خارج از منطق فیلم میگیرند.
مشکل اصلی فیلمنامه مغز استخوان به قلم علی زرنگار این است که لایههایی سطحی از شخصیتها را آشکار میکند و به عمق روابط میان شخصیتها و دلایل تصمیمات سرنوشت سازشان وارد نمیشود.
«موقعیت مهدی» ساختاری اپیزودیک دارد. اما با وجود اینکه اپیزودیک است یک شخصیتمحوری و یک مسئله مشخص را دنبال میکند. پس باید هر اپیزود در آن زاویه دید کلی فیلم و آنچه که فراتر از هر داستان حلقه اتصال و انسجام اثر است پرداخت شود. اما اپیزودهای «موقعیت مهدی» فاقد این انسجام و زاویه دید واحد هستند.
فیلم «مغز استخوان» از مشکلات فیلمنامه بیشتر از فرم و ساختار ضربه میخورد زیرا هسته مرکزی دراماتیک ندارد و این ضعف اثر را تبدیل به فیلمی خستهکننده و بیهدف میکند.
آنجلا لنزبری بازیگر کهنه کار سینمای جهان جایزه افتخاری تونی را دریافت می کند.
محمد کارت و جنس نگاهش به سینما را باید بر مبنای مجموع آثاری که در سینمای مستند، کوتاه و بلند داستانی و حالا سریالسازی ارائه کرده است، بررسی و تحلیل کرد. استخراج وجوه اشتراک میان آثاری همچون «شنای پروانه» در سینمای بلند داستانی، «آوانتاژ» و «خون مردگی» در سینمای مستند و «بچهخور» در فضای فیلم کوتاه راهگشای شناخت شیوه نگاه کارت به سینما و فیلمسازی است.
فارغ از درست یا اشتباه بودن این ادعای ورایتی، بازتاب این اتفاق برای فرهادی در سطح جهانی، بسیار پررنگ بوده است. فرهادی هیچگاه گمان نمیبرد که در نشست خبری کن ۲۰۲۲، یک خبرنگار دانمارکی از وی درباره این اتفاق سوال بپرسد و وی در برابر دهها دوربین مجبور باشد تا برای نخستینبار، به شکلی مستقیم راجع این اتفاق اظهارنظر کرده و به نوعی از خودش دفاع کند.
در شبهصنف خود بنگرید که در سالهای گذشته چه کسانی سرمایهدار شدند؟ چه کسانی مالک شدند؟ چه کسانی صاحب خانه و عمارت و صندوق میلیاردی شدند؟ چه کسانی همیشگی شدند و حتی با حضور شما به قدرت اجتماعی و هنری و سیاسی و مدارک جعلی علمی رسیدند؟ و بنگرید چه کسانی هر روز فقیرتر و فراموش و منزوی شدهاند؟
در چنین داستانهایی (واقعیتهایی) مخاطب و یا دست کم بیشتر مخاطبین از ابتدا و انتهای آن آگاه هستند، این هنر فیلمساز است که بتواند با عناصر سینمایی، بیننده را نگه دارد. و با خرده پیرنگهایی درست اصل داستان را پرورش دهد. رخدادی به این بزرگی و در تاریخ ماندگار، شود فیلمی به نام «عنکبوت» با بازیهای ضعیفش؛ با کارگردانی نابجایش و متاسفانه موسیقی غیر تاثیرگذارش؛ جز افسوس برای سینما، نامی نمیتوان بر آن نهاد.
تاریخ شفاهی سینمای ایران خوب به یاد میآورد که جواد شمقدری در دولت دهم بر همین صندلی که اکنون شما نشستهاید، تکیه زده بود و هر کاری کرد تا درِ خانه سینما به روی اهالی آن بسته شود. او موفق شد. بله در مقطعی کوتاه. اما آیا این در بسته ماند؟ خیر .
در شرایطی که در پرونده فیلم قهرمان، مستند مورد نظر مبتنی بر یک داستان واقعی بوده و از این رو شرایط تعلق حق اقتباس را ندارد. در نتیجه، باید بر این عقیده باشیم که در پرونده فیلم قهرمان حق اقتباس اثر نقض نشده است و به فرض هم که نقض شده باشد اساسا نقض این حق در نظام حقوقی ایران جرمانگاری نشده و موجبی برای صدور قرار جلب به دادرسی متصور نیست.