رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
چند آدم كه بچه زرنگ به حساب ميآيند و به واسطه همان زرنگبازيهايشان ميتوانند پروژههاي بزرگ را از آن خود كنند و اكنون سرشان كلاه رفته است. صبر كنيد، اين كلاهي كه سرشان رفته يك نقشه است براي از راه به در كردن رقبا. آهان، آن لاكچريبازي اول فيلم هم بخشي از نقشه است تا فكر كنيم چه وضعيت پيچدرپيچي شكل گرفته است. حالا يك پرسش؛ اصلا چرا بايد چنين نقشهاي كشيده شود؟ وقتي زن و شوهر سابق هنوز چنين دل در گرو هم دارند، براي چه بايد چنين بازي مسخرهاي راه بيندازند؟ پاسخ ساده است. براي اينكه وقت ما را تلف كنند و البته در اين ميان بر و روي چند بازيگران سينما را در فاجعهبارترين بازيشان ببينيم.
رويكرد قصهگويي ميركريمي در قصر شيرين ما را مجاب ميكند كه براي شناخت سبكي اثر او راهي سينماي شرق اروپا شويم. بر خلاف خيلي از فيلمهاي چند سال اخير سينماي ايران كه وامدار هاليوود هستند. در اين سفر به شرق اروپا ما نهتنها مشابهتهاي سينماي قصر شيرين را پيدا ميكنيم، بلكه دقيقا ميتوانيم در سينماي روسيه به ريشه اصلي قصر شيرين برسيم.
موستانگ مخاطب را بهآرامي با شخصيت رومن و بستري كه در آن قرار دارد آشنا ميكند؛ خشم، نفرت و اشك و محبت او را بجا و بهموقع به مخاطب نشان ميدهد و شرايطي را آماده ميكند كه ما تغييرات دروني شخصيت او را بپذيريم. در همين حين، اسبِ وحشياي كه رومن مسووليتش را برعهده گرفته، ذرهذره بيشتر با شخصيت او همسان ميشود؛ انگار جاي آنها مدام عوض ميشود؛ تا جايي كه حتي آسيبي كه اسب به رومن ميزند، دقيقا مشابه آسيبي است كه رومن به قربانياش زده! تا سكانسي كه براي نخستينبار اسب و رومن به تفاهم و صلح ميرسند، يكي از درخشانترين سكانسهاي فيلم بشود.
سینما محصول دنیای مدرن است و شهر مکانی است که نمود بارز ارزشهای عصر مدرن بهشمار میرود و از همین نقطه اشتراک (مدرنیته) شهرها میتوانند به عنوان موضوع یک فیلم قلمداد شوند.
سینمای ایران روزهای سختی را پشت سر گذاشته و همین حالا هم فاصله بعیدی با ساحل آرامش دارد اما آن چه نیاز مبرم سینمای ایران در روزهای آتی است، رسیدن به آرامش حرفهای و ایدههای تازه است.
نخستين گفتوگوي فيلم، در فضايي غمگين و سرد، در بستري كه هيچ رنگي در آن به چشم نميخورد، در دود سيگار يكي از شخصيتهاي اصلي محو ميشود تا سردي و رخوت فضا نمايان شود و خبر از تلخي مسيري بدهد كه قرار است داستان در آن پيش برود.هماهنگي خوب آغاز داستان، خانه به خانه شخصيتهاي اصلي ادامه پيدا ميكند و كمكم نقطه تلاقي شخصيتها كه در راستاي حوادثي، به يكديگر وصل ميشوند سر ميرسد و داستان شكل پيدا ميكند.
با صورت نقاشی شده و رنگ به رنگش از صف آدمیزادها رانده شده، ظاهری دلقک وار دارد، ولی خنده هایش رعب آورند. شرور است و سرکش. پیرو دوزخ. در قصه هایش بیش از دو هزار تن را هلاک کرده.
فيلم «فوقالعاده شرور، به طرز وحشتناكي شيطاني و پست» با محور قرار دادن زندگي عاشقانه تد باندي، قاتل سريالي كاريزماتيك دهه 1970 با پارتنرش اليزابت كلاپفر، سعي دارد به يك تريلر رمانتيك آرام و بيدردسر بدل شود و از حوادث مهم زندگي يك قاتل سريالي به شكلي سطحي و شتابزده عبور ميكند.
آيا مضمون «سركوب» را بايد آسيب ديدن زنان يك خانه از پدري مستبد تعبير كرد كه اتفاقا نسبتي با قدرت نيز دارد؟ حتي در خوشبينانهترين شكل، بيان صريح چنين مضموني با اين شكل و ساختار هم نتيجهاي بهتر از آنچه ميبينيم به دست نميداد. بيش از هر چيز به اين خاطر كه فيلم باز هم به جاي تلاش براي توصيف نسبت و رابطه ميان زنان خانه و مردان غايبشان سراغ بازتوليد مضاميني تكراري رفته كه پيشتر بارها و بارها در نمونههاي ديگر تكرار شدهاند و حالا بدون خلاقيت و ظرافت در «سركوب» تكرار شدهاند. از اينرو لااقل در موضعگيري نسبت به يك معضل اجتماعي (و آيا سياسي؟) فيلم نه واجد نگاه ويژهاي است و نه ظرافتي در بيان دارد.
«در جستوجوي فريده» بيش از آنكه جستوجويي در زندگي فريده باشد، جستوجويي در باب خانواده ايراني است. خانوادهاي كه مملو از تضاد است. از فرهنگ دينياش گرفته تا رابطه ميان اعضايش. ساختار اين خانوادهها بسيار به يكديگر شباهت دارد؛ هر چند پيرامتن خانواده چيز ديگري ميگويد.
تا پیش از فیلم «قسم»، در بیشتر فیلمهای ایرانی همیشه این شهود بودند که با شهادت خود، راهی به سوی حقیقت برای دادگاه، قاضی و هیئت منصفه آشکار میکردند. «قسم»، در واقع پرداختن به یک دلیلِ اثبات جرمِ کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
ناصر تقوایی از معدود کارگردانهای اندیشمندی است که هم در حوزه فیلم مستند و هم فیلم داستانی آثار درخور و ماندگاری را به ثبت رسانده است و بهتر از هر مدعی دیگری میتواند درباره تفاوتها و اشتراکات و برتریهای این دو حوزه بر هم سخن براند.
«فراستی نسبت به نقد و حتی خود سینما ضدیت دارد - با همه سینما. او آدم سینما نیست؛ اشتباهی است. جای دیگری شاید آدم موفقتری بود اما اصلا اینجا، جای او نبوده هیچوقت. به نظرم او دارد از سینما انتقام میگیرد؛ انتقام آن چه میخواست باشد و نشد، اجازه ندادند.»
موگویی به عنوان یک کارگردان زن، در دنیای مردانه ی سینمای ایران می خواهد، حرفش را در قالبی جذاب و امروزی بزند، او اینکار را با یک روایت شیک و جذاب انجام می دهد و برای این کار تلاش می کند لحنش کمدی یا فانتزی نباشد، او تماشاگران این فیلم سرگرم کننده را هرچند دست خالی اما راضی از سالن بدرقه می کند.
آن طور كه ميتوان از فيلمهاي پيشين بونگ جون-هو انتظار داشت، سينماي او همواره به نوعي در نسبت و ارتباط با سينماي «ژانر» قرار ميگيرد، نسبت و ارتباطي شخصي كه تجربهگرايي و حتي بازيگوشي با مولفههاي ژانري ويژگي و خصيصه اساسي آن به شمار ميآيد. از اين منظر، «انگل» نيز تماما در راستاي رويكرد هميشگي بونگ جون-هو و در امتداد كارنامهاش قرار دارد، اثري بازيگوشانه و سرگرمكننده كه در سطح درونمايه بار ديگر ميكوشد ابعاد انتقادي جامعهشناسانه گوناگوني را نيز دربرگيرد.
محسن تنابنده در قسم هم در فرم كلي و هم در جزييات و خردهروايتها چنين رويكردي دارد. همه جاي فيلم با هر كنش و ديالوگي ما با زيرمتنها مواجهيم. زيرمتن اصرار خسرو براي پشيمان كردن جمع از شركت در قسامه، زيرمتن كلكل دو برادر كه سر كشته شدن سگ با هم درگيرند، زيرمتن تصميم خواهر سوم و شوهرش و همچنين خيليها كه براي گرفتن ديه راهي مشهد شدهاند. زيرمتنهايي كه قصه را گسترش ميدهد و اجازه نميدهد به اين راحتيها پايان يابد. فيلم قسم وقتي دكمه off دوربين تورج اصلاني كليد ميخورد، وقتي تيتراژ بالا ميآيد و چراغهاي سينما روشن ميشود به پايان ميرسد اما قصه نه.
نگاهی به فیلم «قسم» به کارگردانی محسن تنابنده
معرفی نمایندهی سینمای کشور به آکادمی اسکار، گاهی بدون حاشیه و با اجماع عمومی انجام شده، گاهی با معرفیهای بسیار تعجببرانگیز همراه بوده است. در این میان، در پی برخی انتخابهای بحثبرانگیز، همواره این یادآوری هم شده است که به نظر میرسد، نگاه بخشی از نخبگان و نیز مدیریت سینمای ایران که در این انتخاب نقش دارند، درکی از تفاوت ماهوی و الزامهای جایزهی اسکار ندارد و انگار، به جشنوارهای با مختصات جشنوارههای اروپایی میخواهیم فیلم معرفی کنیم.
«ایده اصلی» نمونه بارز فیلمهایی است که درباره آنها از تعبیر چندلایه یا چندوجهی استفاده می شود. فیلمی شیک و خوش تصویر با داستانی جذاب و پرپیچ وخم که مخاطب را در هزار تویی از ماجراها و معماهای پیوسته پیش میبرد و بارها فرضیههای اولیه درام را به هم می زند تا چینش جدیدی از اطلاعات و رویدادها شکل بگیرد.
«تصنیف باستر اسکراگز» فیلمی تمامعیار با آموزههای ایمانی است. هر اپیزود فیلم برادران کوئن را باید چندبار دید و از زوایای مختلفی بررسی کرد، چون محتوای اثر و فیلم اپیزودیک این دو نابغه سینما، با المانهای نهچندان گلدرشت، در لایههای زیرین اثر، قصد دارد مفاهیمی دقیق را از بنمایههای ایمانی ارائه دهد.